آن شب، شب پويايي ديگري براي داريوش بود
ونوس همسر مهربان داريوش، هفته قبل خيلي بي سر وصدا، جشن تولدي براي اين چهره ماندني موزيك ايران برپا داشت، جشني كه فقط چند تن از دوستان بسيار نزديك وفاميل حضور داشتند.
>ونوس< در طي سالها زندگي با داريوش، هميشه كوشيده، زمان بازگشت داريوش از تورهاي سراسري به اروپا و خاورنزديك و دور و كانادا، به نوعي دل او را شاد كند وخستگي را از تن اش بيرون كند وانرژي تازه اي به او ببخشد.
درون اتاق كار داريوش تصاويري زيبا از بيتا دختر نازنين و تين ايجر داريوش و پسر كم سن وسالش ميلاد جاي داده، كه دركنار آنها تصاويري از كودكي و آغاز نوجواني داريوش هم ديده ميشود و شباهت عجيب و دور از انتظار او با ميلاد، چشم ها را خيره ميكند ونوس خيلي بي سرو صدا، با كمك دوستان داريوش و هدايت خودش، دو استوديوي مجهز و شيك دركنار خانه ساخته كه داريوش برنامه هاي راديو تلويزيوني خود و بنياد آئينه را در آن ضبط ميكند و نيازي به حضور در استوديوهاي مختلف نيست و همين سبب شده داريوش هميشه مشغول، به زير و بم تهيه و اجرا و ضبط برنامه ها آشنا شده و اينك بعنوان يك كارگردان فني و آگاه برنامه ها را تهيه ميكند و خم هم به ابرو نميآورد. در همين دو استوديو، جوابگويي به دوستداران فراوان اش در سراسر جهان، كه با تلفن، فكس وايميل سرازير است، انجام ميشود و ميكوشد حتي يك پيام بي جواب نماند و داريوش نيز مسئولانه و عاشقانه با دوستداران خود ارتباط دارد و از ميان آنها هنرمندان جوان بسيار مستعدي راكشف كرده كه اخيرا همكاري باآنها را آغاز نموده است.
ونوس با همكاري داريوش فضاي خانه را چنان تنظيم كرده كه در آن زبان فارسي طنين انداز است بدون اينكه به ميلاد هيچ دستوري صادر شود، او براحتي وبا عشق فراوان فارسي را به همان سليسي انگليسي حرف ميزند و معمولا آنچه از پدر ومادر بخواهد به زبان فارسي است. در زير همين سقف مادر بزرگ صبور ميلاد با چهره هميشه خندان شان به فضاي خانه رنگي ديگر ميزند.
همانطور كه اشاره كرديم، ونوس هر بار كه داريوش از راه ميرسد و بقولي خستگي همه وجودش را پر كرده، يك سورپرايز شيرين برايش دارد. خبر موفقيت دختر داريوش در زمينه تحصيلي و هنري، خبر گام هاي بلندميلاد به سوي آينده و فراگيري هاي تازه اش، ريمادل كردن خانه و رنگ آميزي خانه به شيوه اي كه داريوش آرزو ميكند.
اين بار در جشن تولد داريوش كه خودش هم خبرنداشت، دوستان بسيار نزديك و فاميل حضور داشتند ونوس خانه را چراغاني كرده بود جعبه هايي ازهدايا در گوشه اي ديده ميشد و هر لحظه كه آشنايي وارد ميشد، چهره داريوش ميشگفت و لبخندي ميزد و به هيجان ميآمد و آغوش بروي مهمانان ميگشود.
داريوش خسته از سفرهاي طولاني و برنامه هاي پياپي، پروازهاي بلند، با ديدن دوستان نزديك و آشنايان نازنين ، نفسي تازه ميكرد و با يكايك شان حرف ميزد، ميلاد گاه چشم به دهان پدر داشت تا بياموزد، آنها بروايتي حالت مريد و مرشد را دارند. ميلاد باور عجيب به پدر دارد و ميكوشد اورا از هر جهت الگو قرار دهد.
براستي داريوش چند ساله شد؟ گرچه داريوش درواقع سن وسالي بلند ندارد، ولي در طي اين سالها، بقولي صد سال آموخته، تجربه اندوخته، از تونل هاي گداخته عبور كرده و باخودقصه هاي فراوان آورده است. ونوس بر چهره داريوش بوسه ميزند، توي چشمانش برق اشك را ميبينم، داريوش حق شناسانه او را مينگرد. داريوش جان تولدت مبارك.