اندکی کوتاه بیائید!
دیروز استاد لقمان ادهمی آهنگساز و تکنواز ویولن از سردرد از آنچه در لوس آنجلس ما میگذرد سخن میگفت و این که روزگاری و نه چندان دور کلاس او که استادان برجسته به تعلیم و آموزش آواز و انواع ساز می پرداخت و حدود دویست هنرجوی مشتاق داشت امروز منحصر شده است به بیست تن در حالیکه هیچ یک از استادان تغییری نکرده اند. و عباس بختیاری مقیم پاریس فعال پرتلاش فرهنگی می گفت هر روز بر شمار به اصطلاح دانشجویان اعزامی از سوی جمهوری اسلامی افزوده میشود و خلاصه دور وبر ما را ماموران رژیم پر کرده اند… و یک دانشجوی دانشگاه ارواین می گفت کلاسها پر از دختران دانشجوست با روسری و نوعی حجاب اسلامی و اغلب پسرها با یک ته ریش … و می بیند که هر بار هم که خواننده ای از تهران می آید با کمترین تبلیغ سالن های چند هزار نفری را از دوستداران مشتاق خود پر می کند. وروز به روز کار خواننده هائی که بیست، سی سال در اینجا میخوانند کم رونق تر میشود بگذریم از معدودی از آنها ، در این مدت درواقع به طور غیر مستقیم ما از برنامه های تبلیغاتی رژیم حمایت می کنیم. و به آنچه از آن سو می آید صحه میگذاریم یادم هست وقتی جوان بودم و پیش از اینکه به رادیو راه پیدا کنم برای من دیدن مشاهیر رادیویی به راستی مغتنم بود آنوقت ها عضو انجمن شهر بودم کمی آنسوتر از میدان ارگ، پیاده می آمدم و به یمن آشنایی و روابط – مودت آمیزی که با نامداران رادیو مثل قمرالملوک وزیری و ملوک ضرابی، قوامی، بدیعی،همایون… و خواننده های پر آوازه ی دیگر و نوازندگان برجسته داشتم روزهای جمعه و یا تعطیلی های دیگر به دیدن شان میرفتم… چون همانقدر که آنها را می دیدم دلم از وجد و شعف لبریز میشد… نه فقط من که بسیاری مثل من همین علاقه و اشتیاق را داشتند. بهمین لحاظ هم سالن شماره 8 رادیو مملو جمعیت میشد… آن احساسات برانگیزاننده چه شد؟ آن علاقه و شور و شوق چه شد؟… ما باید در اینجا از هنرمندانمان حمایت کنیم، به آنها احترام بگذاریم قدرشان را بشناسیم اینها اغلب حدود عمر غربت، فعالیت داشته اند، کمک کرده اند به توسعه و احیاء زبان پارسی و و… و… به راستی دیدن این هنرپیشه های نمایش «یک رویای خصوصی » یک فرصت مغتنم است بانویی مثل سوسن فرخ نیا با آن کارنامه ی درخشان در ایران و این که تاتر سوربون را گذرانده این که کلاس های آموزشی دارد این که بیشتر از سی سال است او را ندیده بودیم برفرض این که احتمالا (تاکید می کنم احتمالا) به علت ضعف آنهم باز ضعف احتمالی در دیالوگ نتوانسته قدرت و توانایی خود را آنگونه که جزئی از وجود اوست به منصه بروز و ظهور بگذارد اینکه بهروز وثوقی که کمتر کسی در برونمرز هست که عاشق چهره و کاراکتر وبازی او نباشد ووجودش یادآور فیلمهای برجسته ای که بازی کرده نباشد و یا وقتی ایرج جنتی عطایی ترانه سرای راهگشا را با آن شاهکارهائی که خلق کرده وراه را به روی شهرت و آوازه ی خواننده ای باز و هموار کرده باشد و جنبش ترانه سرایی نوین را بدعت بگذارد ببیند به وجد نیاید…
یا گلشیفته فراهانی را که نیامده درخشیده و شور و شوق پدید آورده و برای ایران وایرانی افتخار و مباهات خلق کرده به خود نبالد.
این که همه شده اند منتقد… آن هم منتقدی با لحن ناهنجار و دور از نزاکت و احترام… به نظر من نوبت رژیم است بنظر مخلص همینقدر که سه چهار هنرپیشه ی پرتوان را دیده ایم مغتنم است و یا دست کم تحسین برانگیز است، چقدر لذت بردم از یکی دو منتقدی که صحیح را از سقیم تشخیص داده اند و از خط انتقادی سنجیده و آگاهانه دور نیفتاده اند.
فرهنگ فرهی