زمانی که انقلاب شد مهاجرت بزرگ ایرانیان به اقصی نقاط جهان آغاز گردید. اگر خانواده ها می دانستند که وابستگان آنان به کدام کشور رفته اند ولی از دوستان دور و نزدیک خبری در دست نبود و درحقیقت آنها را گم کرده بودیم.
سالها گذشت تا مجله بین المللی جوانان به همت و رادمردی آقای مهدی ذکایی انتشار یافت و مطالب جالب و خواندنی آن از جمله نوشتار فرهنگ فرهی مرا در زمره دوستداران آن قرار داد که همچنان هر هفته راهی طولانی به شهر دیگری از محل اقامتم برای تهیه آن میروم.
کورش بیت یونان از نویسندگان قدیمی مجله در شماره ای به دکترحسن رهنوردی دولتمرد دوران پادشاهی و قهرمان پرآوازه وزنه برداری جهان اشاره کرده بود که دانستم او هم در لوس آنجلس اقامت دارد. به دفتر مجله جوانان تلفن کردم و خواستار شماره تلفن کورش خان شدم و پس از دریافت به او زنگ زدم و از نوشته هایش تعریف کردم، آنچنان مکالمه طولانی شد مثل اینکه سالهاست همدیگر را می شناسیم وانقلاب باعث جدایی ما شده است لذا تصمیم گرفتم برای دیدار او و دکتر رهنوردی عازم لوس آنجلس شوم وقتی در دفتر مجله رود در رویش قرار گرفتم باورش نمی شد که به دیدارش رفته ام مات و مبهوت نگاهم کرد و گفت عجب همتی داری هرگز تصور نمی کردم راه طولانی واشنیگتن – لوس آنجلس را برای دیدارم بیائی، پس از دیدار از آقای ذکایی به اتاق فرهنگ فرهی رفتیم که سخت مشغول نگارش بود او را در آغوش گرفتم و از دیدارش ابراز خرسندی کردم.
اکنون سالهای متمادی است که همه ساله سفری به لوس آنجلس دارم و هنگامی که از پله های دفتر مجله جوانان بالا میروم و بوی سیگار شامه ام را پر می کند میدانم لحظه ای بعد فرهنگ را در آغوش خواهم داشت چون میدانم تنها فرد سیگاری در دفترجوانان فقط اوست.
اکنون بسیار اندوهگین هستم که چقدر جایش در دفتر مجله خالیست و تاسف دیگر آنکه میدانم هرگز فرد دیگری قادر نخواهد بود دو مطلب جالب (بحث های روشنگرانه و از آن سوی باین سوی) را به خوانندگان عرضه نماید.
با درود.
شاهرخ پهلوان – چهارم آبان 1398