روز جشن زن و زمين”سپندارمذگان” خجسته باد
روز عشق و عاشقي كه همگان را به يادآوري ازمهرباني هاي يكديگر وا داشته است مرا به انديشه هاي فرهنگي ايراني ميكشاند كه چگونه ايرانيان حـتي سيصد سال پيش از ميلاد روز >زن و زمينسـپـنـدارمـذگـانوالن تيوس اين زن همان زني است كه من ميخواهممرد< است يا بدنبال اين است كه در باغ زندگي او ميوه هاي رسيده را بدون تعهد مالي بچشد؟!
بنابراين برخلاف آنچه گفته وشنيده ميشود اين مغز آدمياست كه عاشق ميشود و يا از چيزي ابـراز نـفـرت ميكند… طبيعت نوع رفتار زن ومـرد را بـصـورت يـك الگوي پيش بيني شده در مـغـز آنـان تـعـبـيـه كرده است… از آزمايشگاههاي روانشناسي كه بروابط و چگونگي برخورد زن و مرد توجه كرده اند اين موضوع به اثبات رسيده است كه وقتي دختر جواني در جايي نشسته باشد اگر پسر جواني وارد شود او بگونه ناخودآگاه دسـت به سوي موي خود ميبرد در محل نشستن خود جــابـجا ميشود نگاهش را نخست به سوي جوان و سپس به جاي ديگر معطوف ميكند و گـاه نـيم لـبـخـندي به چهره ميآورد… آنقدر كه مرد به زبان بيايد و پرسشگر شود…> آيا خيلي وقته شما در اينجا معطل هـسـتيد؟… دختر جوان اگر پـسـري را >قـابـل مرد حـسـابـي حرف بزنبار<ها دشواري را به گونه ديگري بررسي ميكند. افرادي كه به بار ميروند تا باكسي آشنا شوند يعني از ابتدا خود را براي گفت و گو آماده كرده اند.
در آنجا آزادي براي گفت وگو بيشتر است. در محيط هاي دانشگاهي آزادي از آنهم بيشتر است. دلايل زيادي براي حرف زدن وجود دارد، بويژه در مورد افرادي كه با يكديگر در يك كلاس هستند ايجاد دوستي يك روند بسيار معمولي و همگاني است مگر آنكه شبكه ارتباطي مغز زن همه ي همكلاسي ها را رد كند و آنانرا براي هدفهاي آينده مناسب تشخيص ندهد.
پرسشي كه درباره عشق ميشود اين است كه آيا عشق پايدار است يا نه. مثلا هيجان هاي عاشقانه تا چه اندازه دوام ميآورد؟ اينكه در ايران مرسوم بود ميگفتند كه تب تند زود عرق ميكند آيا راست است يا نه؟… پاسخ اين است كه تب اگر تند هم نباشد بالاخره عرق ميكند…! ايجا هرمون هاي دلبستگي در نخستين ماههاي >رابطه جنسيبري زندايل< در حدود هشت ماه طول ميكشد. عشق از آن حالت شيدايي خارج ميشود. پرسش اين است كه بعد چه ميشود؟ پاسخ اين است كه عشق از آن حالت هيجاني به تعادل ميرسد. مثل غذايي است كه اول ميجوشد ولي بعدا جا ميافتد و آنقدر خوش طعم ميشود كه نيازي به جوشيدن ندارد. حتي جوشيدن ممكن است مزه اش را از بين ببرد.! اما سوي ديگر سكه اين است كه اگر انتخاب مرد فقط بر اساس همان لحظه ي نخستين ديدار و انتخاب زن بعلت تامين مالي و شرايط شغلي مرد باشد آيا بين آندو عشق بوجود ميآيد؟...
پاسخ اين است كه اگر عشق با آنچه زن و مرد در جستجوي آن بوده اند همراه باشد چه بهتر والا آدمي بدون عشق زندگي را كمتر ميتواند با هيجان عاشقانه تجربه كند. ممكن است ظاهرا همه چيز درست وآرام باشد ولي عملا آن شور و هيجان و دلبستگي وجود نخواهد داشت. دو نفر با هم و در كنار هم هستند. با هم حرف ميزنند، غذا ميخورند، سفر ميروند، حتي رابطه جنسي دارند و بچه دار ميشوند ولي قلب مشتاق كه خود را به شغل و ثروت فروخته است در زندگي بدون عشق افسرده خواهد ماند. آنوقت است كه بهانه جوئي ها آغاز ميشود. هيچكس به ياد تولد ديگري نيست. روز والـنتاين را كه همه بياد ميآورند فراموش ميشود. بيكديگر ميگويند اصلا كي گفته كه بايد در والنتاين به كسي هديه داد؟ كي گفته كه در عيدها بايد كادو خريد؟… و آنكه تمام قدرت خود را به كار اختصاص داده و هزار منت بر سر خانواده ميگذارد كه من از صبح تا شب ميدوم حالا اگر كادو نخريدم كجاي دنيا خراب ميشود؟ نميداند كه دنيا خراب نميشود ولي قلبها شكسته ميشود. اخمها بهم گره ميخورد. آنوقت وقتي زن و مرد بيكديگر ميرسند زن كه در انتظار توجه ويژه صبوري بخرج داده و از شوهر پاسخي دريافت نكرده است وقتي مرد را طلبكار ميبيند بهانه جويي ميكند… مرد از راه ميرسد وانتظار بوسهي گرم و عشقبازي پرشور دارد ولي آنكه شبكه ارتباطي مغزش اعتماد به مسئوليت از مرد را در انديشه مورد سئوال قرار داده نميخواهد با بي اعتمادي بدن خود را با او شريك شود. ميشود مثل همان دختر جواني كه براي اولين بار تقاضاي مرد او را بخود آورده بود كه: مواظب باش… آيا اين مرد واقعا ترا دوست دارد؟