وقتی که آرش از پله های هواپیما در فرودگاه شارل دوگل پاریس پائین می آید، برای نخستین بار ریه هایش را ازهوای آزادی که درفرانسه احساس میکرد، پر می کند. از فرودگاه که بیرون آمد، تا چند ساعتی درخیابانهای اطراف پرسه می زد و انگار نمی خواست ازاین همه حس و حال خوبی که به سراغش آمده بود بیرون بیاید. خسته و کوفته خودش را به یک هتل درحومه شهر رساند و وقتی که نیمه های شب روی تخت دراز کشید به نوشته های دور می اندیشید. خانواده ای به شدت مذهبی ولی پولدار ومحدودیت هایی که ازکودکی تا جوانی با خود همراه داشت، چشمانش به سقف اتاق خیره مانده بود و تصاویرکودکی اش مثل پرده سینما از جلوی چشمانش رژه می رفتند، آرش هفت ساله درمیان حوض بزرگ خانه قدیمی رها بود و هربار مادرش با او دعوا میکرد که چرا با دخترخاله هایش داخل آب شنا می کند. روی تخت جابجا می شود وهربارغلت می زند. از محدودیت های پدر ومادرش و سرزنش آنها چشم هایش را باز و بسته می کند تا سرانجام به خواب عمیقی فرو میرود.
تقریبا یکسالی ازاقامت آرش درفرانسه گذشته است و او دریک چاپخانه کار می کند. عصردل انگیزیکشنبه حادثه تازه ای در زندگی آرش رقم می زند اودرحالیکه دریک کافه دنج و کوچک مشغول خوردن قهوه است نگاهش با یک دخترفرانسوی گره میخورد، با اینکه هنوز زبان فرانسه را به خوبی نمی داند، اما احساس می کند که به هرطریق ممکن باید خود را به دختربرساند و نیروی ماورایی عجیبی او را ازجا می کند، خود را به میزدخترمی رساند و درحالیکه به شدت اضطراب دارد از دختراجازه میخواهد که آنجا بنشیند، سیبل دخترزیبای فرانسوی که سعی میکند متانت وادب خود را حفظ کند. تبسم شیرینی به آرش میکند واجازه میدهد که آرش بنشیند. لحظاتی کوتاه درسکوت سپری میشود و آرش احساس میکند که به شدت علاقمند به این دخترفرانسوی شده است. سماجت او برای ابرازعلاقه اش به سیبل باعث میشود که بالاخره شماره تلفن او را بگیرد، یکسال ازاین ملاقات می گذرد وحالا هردو به یکدیگر احساس علاقه میکنند و سیبل هم به نوعی به سادگی و صمیمیت آرش پاسخ مثبت میدهد. در تمام این مدت آرش به گونه ای احترام آمیزو ستایش برانگیزسعی دارد سیبل را جذب خود کند و سرانجام هم موفق میشود رابطه دوستانه خود را تبدیل به یک رابطه عاشقانه کنند. تلاش بی وقفه آرش برای بدست آوردن سیبل باعث میشود تا هردو به این نتیجه برسند که می توانند زن وشوهرخوبی برای هم باشند. سیبل درآرش نوعی حجب و حیای شرقی را پیدا میکند که درمقایسه با مردان فرانسوی متفاوت می نماید.
دو سال ازدوستی آنها می گذرد وحالا هردو درصدد ازدواج با یکدیگربرمی آیند، آرش درچاپخانه محل کارش تبدیل به یک تکنسین فنی چاپ شده مورد توجه صاحب کارش قرارگرفته و حقوق نسبتا خوبی هم دریافت میکند. مشکل اساسی ازدواج آرش و سیبل پدر ومادرو برادرش هستند که سخت با ازدواج آنها مخالف هستند و پدرش تحت هیچ شرایطی حاضرنیست دخترتحصیل کرده خود را به یک مرد ایرانی بدهد. درگیری او وخانواده اش هرروزبیشترمیشود وسرانجام سیبل با انتخاب آرش ازخانواده اش جدا میشود.
سیبل نگران پدر ومادر وبرادرش است که ممکن است هرلحظه مشکلی برای آرش بوجود بیاورند. یکی دو باردرگیری برادرش با آرش باعث می شود که با آنها به شهر دیگری کوچ کنند.
آرش درتماسی که با برادرش آبتین درسن حوزه آمریکا می گیرد از او کمک می خواهد. آبتین چند سالی است که به آمریکا مهاجرت کرده است و درآن جا رستوران دارد. با تلاش و پی گیری آبتین، سیبل و آرش به آمریکا مهاجرت می کنند و درشهرسن حوزه به آبتین و خانواده او می پیوندند. چند ماهی ازاقامت آنها درسن حوزه نمی گذرد که بچه اول آنها به دنیا می آید. آرش در رستوران آبتین مشغول به کار می شود و پس ازیکسال بچه دوم آرش و سیبل نیز به دنیا می آید. سیبل هم مجبورمیشود کارکند تا هردو بتوانند هزینه های زندگی درآمریکا را تامین کنند. اگرچه زندگی برایش بسیارسخت است اما حضور دو بچه کوچک و همسرش آرش باعث میشود تا سختی های زندگی درآمریکا را تحمل کند. دراین میان درفرصت های گاه و بیگاه متوجه غیبت های پراکنده آرش میشود.
درطی این یکی دوسال اخیر، بعضی روزها و شب ها وقتی که سرزده وارد اتاق خواب می شود، از دیدن اینکه آرش غرق در تماشای فیلم های پورنو است، دچارتعجب میشود ولی به روی خودش نمی آورد. نخستین باروقتی که آرش را با زن دیگری به طوراتفاق می بیند، تعجب می کند سعی میکند به خودش بقبولاند که اتفاق ناخوشایندی وجود ندارد و این مسئله را یک دیدارمعمولی قلمداد می کند. دوباره همان زن را با آرش دریک کافه درنزدیک محل کارش می بیند همان شب با شوهرش درباره آن زن صحبت میکند؛ که او با اعتماد به نفس و آرامش کامل توضیح میدهد که او یکی ازایرانیانی است که دررستوران کار میکند و مشکلی برایش ایجاد شده و او سعی دارد مشکل کاری او را حل کند.
سیبل تا حدودی بابت این رابطه خیالش راحت میشود. دریکی از شبهای گرم تابستان، زمانی که بچه ها درخواب هستند وعقربه های ساعت به 12 نیمه شب رسیده است، آرش مست و لایعقل وارد خانه میشود و درمقابل پرسش های همسرش حرفی برای گفتن ندارد. سیبل براساس احساس زنانه اش حدس میزند آرش درگیریک رابطه شده است. یکی دو ساعت آنها دراتاق خواب آرام با هم حرف میزنند، سیبل ازعشق وعلاقه اش برای آرش میگوید واینکه بخاطراوازخانواده اش گذشته وحتی رنج مهاجرت را تحمل کرده است. از دو فرزند کوچکشان حرف میزند که باید سایه پدر بالای سرآنها باشد. می کوشد اورا از ادامه راهی که پیش گرفته است منصرف کند. آرش درچشمهای او خیره میشود و تنها سرتکان میدهد.
ازسویی دیگرسیبل با آبتین برادرآرش صحبت می کند و به او می فهماند که مواظب آرش باشد، آبتین هم که به نوعی به رابطه آرش و شهره کارمندش شک کرده است دورادورسعی دارد آرش را زیرنظربگیرد.
آرش پس از تعطیلی رستوران درحالیکه به ساعتش نگاه می کند وارد اتاق پشتی رستوران شده و شهره نیمه عریان را دربغل می گیرد غافل ازاینکه دو چشم ملتهب ازپشت یخچال بزرگ آشپزخانه آنها را زیرنظردارد. سیبل لحظه ای درنگ نکرده و بی آنکه صدایی ازاو شنیده شود از اتاق بیرون میرود.
نیمه شب است و سیبل دراتاق خواب چشمهایش را بسته است که آرش به آرامی وارد اتاق میشود سیبل خود را به خواب زده و آرش فاتحانه روی تخت دراز میکشد.
صبح روزبعد وقتی که آرش ازخواب بیدارمیشود متوجه حضورسیبل درخانه میشود، بچه ها به مدرسه رفته اند و آرش از دیدن برادرش آبتین و سیبل درپذیرایی خانه دچارشوک می شود. جای هیچ اعتراضی باقی نمی ماند، آبتین آرش را به شدت زیررگبارتند جملات خود می گیرد و درنهایت از آرش قول میگیرد که رابطه اش را با شهره قطع کند، درغیراینصورت هم سیبل او را دیگر به خانه راه نخواهد داد و هم آبتین او را از رستوران اخراج خواهد کرد.
یک ماه بی هیچ دغدغه ای سپری میشود، شهره از رستوران اخراج شده و آرش نیزمنظم به محل کارخود میرود و به خانه برمی گردد. رابطه تازه آرش با یک زن مکزیکی دوباره مسئله ساز میشود و این باردرگیری بین زن و شوهرشدیدتر میشود. آبتین مجبورمیشود زن مکزیکی را نیزاز رستوران اخراج کند و با آرش هم درگیرمیشود و او را تهدید میکند که اگریکبار دیگردست ازپا خطا کند او را نیز ازرستوران اخراج خواهد کرد.
آرش دوباره با یک زن مکزیکی دیگررابطه برقرارمیکند و آبتین که ازدست او به شدت عصبی است او را ازرستوران اخراج میکند. همزمان سیبل تقاضای طلاق میدهد. آرش مدتی به خانه آبتین میرود و آبتین علیرغم اینکه به شدت ازدست آرش دلخوراست به او پناه میدهد. درتماس های گاه وبیگاه آبتین و سیبل قرارمیشود درخواست طلاق را پس بگیرد و به آرش مهلت بدهد تا خودش را اصلاح کند. دراین فاصله آبتین درگفتگوی تلفنی با دکتر روانشناس مشخص میشود که آرش اعتیاد به سکس دارد، درهمین گیرودار، آرش با زن کارگرخانه آبتین هم رابطه برقرارمیکند. تاوان این رابطه را بازهم باید آبتین بدهد.
سیبل که ازدست رفتارهای آرش خسته شده است سرانجام به همراه بچه ها به فرانسه برمیگردد. او حالا با ترس و دلشوره وسرزنش فراوانی که انتظارآن را از سوی خانواده اش دارد، به نزد پدر ومادرش میرود.
وضعیت روحی وروانی آرش روز به روز بدتر میشود، آبتین مجبورمیشود او را به خانه خود ببرد و ازاو مراقبت کند. سیبل گاه گاهی با آبتین تماس میگیرد و احوال آرش را جویا میشود، با همه اصرار حاضر نیست با آرش حتی تلفنی حرف بزند.
درپاریس بچه ها درشرایط تازه ای قرارگرفته اند، آنها درکنار پدربزرگ و مادربزرگ روزهای خوبی را سپری میکنند وهرازچندگاهی سیبل درمقابل پرسش بچه ها درباره پدرشان، به آنها میگوید که برای انجام کاری به مسافرت رفته است و چند ماه این سفرکاری طول می کشد. نگرانی نسبت به آینده بچه ها و آرش هرروز بیشترمیشود. از طرفی پدر ومادر سیبل سعی میکنند به نوعی جبران رفتارهای گذشته را کرده و آرامش را به زندگی او برگردانند. تماسهای مکرر آبتین با سیبل برای حداقل حرف زدن با آرش نتیجه نمی دهد. آبتین ازروزهای تلخ گذشته زندگی آرش میگوید، از رنج ها و دلمردگی هایش واینکه مدتی است به شدت منزوی وگوشه گیرشده است. حرف های آبتین تا حدودی سیبل را به فکروا میدارد، نخستین بارپس از چندماه صدای آرش را می شنود، صدایی که به نظرمیرسد بسیار شکسته شده است، صدایی که توام با درد و رنج و تنهایی است. آبتین اصراردارد که سیبل به زندگی خود برگردد و آرش را دوباره احیا کند. او براین باور است که او توان این را دارد که خانواده چهارنفره را دوباره دورهم جمع کند. حالا سیبل با این پرسش بزرگ درگیراست، نمی داند چکار کند، برود یا بماند، ببخشد یا رها کند و زندگی خود با بچه ها را درفرانسه ادامه دهد؟
من بعنوان دوست صمیمی سیبل این نامه را برای شما که با فرهنگ ایرانی آشنا هستید می نویسم و کمک میخواهم.
پردیس – پارس
دکتردانش فروغی روانشناس بالینی و درمانگردشواریهای خانوادگی به بانو پردیس دوست سیبل پاسخ میدهد
درتمام جدایی ها نخستین پرسش این است که عوامل تشکیل دهنده اختلاف کدامند؟ در زندگی آرش و سیبل ما با چند متغیرمهم روبرو هستیم. یکم آنکه آرش ازکودکی درمورد دختران کنجکاوی زیادی داشت و متاسفانه درآن زمان این کنجکاوی ها در رابطه با او توسط روانشناس حل نشد. دوم آنکه وقتی او به پاریس آمد نخستین حرکت او برای تماس با سیبل بود. پی گیری و نشان دادن علاقه زیاد سبب شد که سیبل برخلاف نظرخانواده اش با آرش ازدواج کند. متغیر دیگر مهم این است که تشخیص داده شده است که آرش به بیماری اعتیاد جنسی مبتلا است. بنابراین باید به این نکته توجه داشت که معتاد دست به اعمالی می زند که اگر درمان نشود فقط برای فرار از موقعیت های ناخوشایند با قول دادن و جلب اعتماد به اعتیاد خود ادامه میدهد. در زندگی آرش بجای آنکه او را به درمان بسپارند با کمک رسانی به او اعتیاد همچنان پا برجا ماند و استواری خانواده خود را از دست داد.
سیبل در رابطه با آرش ازخود صبوری بسیار نشان داد و اگر فرض این باشد که آرش میخواهد قول بدهد و از اعتیاد خود را رها سازد باید از هم اکنون باور کرد که این حادثه اتفاق نخواهد افتاد و بهتر است که سیبل اگر علاقه به ادامه این زندگی دارد شوهرش را به درمان بسپارد درغیراینصورت شرایط جدایی همیشگی را با کمک روانشناس به گونه ای پیش ببرد که فرزندان او کمترین آسیب را به ببینند.