سیری در دنیای نقاشی و مـروری بر مکاتـب و آثـار نقـاشان بـزرگ
شهین دردشتـی
دکترای هنرهای زیبا و هنردرمانی
بخش چهارم:
اکسپرسیونیسم آبستره
سبک نقاشی اکسپرسیونیسم که دراروپا ظهورکرد به آمریکا آورده شد که بعنوان حرکت دوم این سبک شناخته شد.این حرکت که بدنبال مهاجرت تعدادی از نقاشان آن به آمریکا بارور شد، اکسپرسیونیسم آبستره نام گرفت، که اکنون به شرح آن خواهیم پرداخت.
دراین سبک، که متکی به فلسفه خودشناسی است، یک نقاشی، بدون فکرقبلی، یا بحالت ابتدا به ساکن و خودجوش نقاش، آغاز میشود. به این صورت که نقاش رنگ ها را بهر شکلی که درآیند بر روی پرده میریزد یا میپاشد. سپس، از میان طرح هائی که ایجاد شده، آنچه را که متناسب با احساس اوست انتخاب میکند. بعد، آن ها را، از راه پررنگ تر و مشخص کردن فرم هایشان، بدون منظم کردن یا راست و ریس کردن، بعنوان نتیجه نهائی کارش ارائه میدهد، که میشود یک اثرنقاشی احساسی. بنابراین، اعتبار و ارزش یک اثر نقاشی دراین سبک، برمبنای زیبائی و یا میزان رعایت اصول نقاشی در آن نیست، بلکه مبتنی است بر قدرت آن در نشان دادن احساس نقاش، و توانائی نقاش آن درابرازکردن احساس خود.
یکی از بنیانگذاران اکسپرسیونیسم آبستره در نیویورک واسیلی کاندینسکی، یک مهاجر روسی بود. او معتقد بود که میتوان تمام ضوابط و اصول نقاشی را که برای کشیدن اشیاء درطبیعت وجود دارند نادیده گرفت، و بجای آن، صرفاً ازاحساس درون وخصوصیات روحی استفاده نمود. یعنی، او فلسفه خودشناسی ذِن را که درمشرق زمین رایج بود، وارد هنر نقاشی کرد، که این اساس سبک اکسپرسیونیسم آبستره شد. بعنوان نمونه، دراین اثرش بنام مشرق زمین The Orient، بیننده این تابلو نشانی ازفرم بشکلی که اشیا در طبیعت وجود دارند نمی بیند. درعوض یک نوع هماهنگی زنده و پرانرژی را احساس میکند که بر احساس او اثر میگذارد، و او را، مانند فلسفه ذِن، متوجه محتوای روحانی آن میکنند.
ویلِم دکونینگ، یک نقاش هلندی مهاجردرآمریکا بود، که یکی از بزرگان اکسپرسیونیسم آبستره شد. توانائی عمده او در این بود که، با تکیه بر حرکت های پر شتاب، که جزو شخصیت اش بود، یک مضمون را به اجزا مختلف تقسیم میکرد، و سپس آنها را بصورت آزاد ورها، و براساس احساس درون خود، بازسازی میکرد.
در تابلوی او بنام دری بسوی رودخانه Door to the River که به گفته منقّدین یک زیبائی شاعرانه دارد، نشان میدهد که نقاش چگونه وارد دنیای آبستره میشود. او تکه های بزرگ رنگ زرد را بصورتی روی پرده میگذارد که تصوّر یک درِ باز را ایجاد میکند. وقتی به رنگ آبی پائین تابلو نگاه میکنیم، و خطوط متقاطع قسمت پائین در را می بینیم، رودخانه ای را مجسم میکنیم که از دور دست میاید. آنوقت این تابلوی آبستره همان احساس را در ما برمی انگیزد که غالبا پس از دیدن یک رودخانه واقعی احساس میکنیم و این مصداق آن گفته معروف است که اهمیت یک اثر نقاشی در این است که تا چه درجه ای حالات بیننده اش را تغییردهد.
جکسون پالاک، یک نقاش دیگر آمریکائی بود که بهمراه نقاشان مهاجر، سبک اکسپرسیونیسم آبستره را در نیویورک بنا نهاد. او نقاشی را باروشی انجام میداد که بی سابقه بود. در این روش که به نقاشی از طریق حرکت یا Action Paintingنام گرفت، او بجای نقاشی با قلم موبرروی بوم، آن را روی زمین پهن میکرد، و رنگ را روی آن میپاشید. علت این بود که پالاک معتقد بود که هر نقاشی مضمون خودش را دارد، و کار نقاش اینست
که به ظاهرشدن آن برروی پرده کمک کند. بهمین دلیل، او مضمونی ازقبل تعیین شده رانقاشی نمیکرد. درعوض با پاشیدن رنگ، ضمن جست و خیز کردن بدور پرده نقاشی که روی زمین پهن بود، میگذاشت تا رنگها سرانجام مضمونی را نمایان کنند، که همان میشد نام آن تابلو در اثرش بنام بازتاب دُّب بزرگ در آسمان دیده میشود که هیچکدام از خط های روی پرده هویت چیز خاصی را نشان نمیدهند. حالا یکی از این خط ها را با چشم تعقیب کنید. می بینید که دستِ احساس نقاش چگونه بدون برخورد با مانعی حرکت کرده است. دیدن این نوع تحرک درسایر خط ها و رنگ های این تابلو، در خود ِ بیننده آن هم ایجاد تحرک میکند و احساسش را برمی انگیزد.
در اینجا، صحبت ما در باره اکسپرسیونیسم آبستره در آمریکا به پایان میرسد. در بخش بعدی درباره این سبک در مکزیک صحبت خواهیم کرد.