سيروس علينژاد
گرچه تاريخ ملتها مهمتر است اما در صحنه تاريخ اين نام اشخاص است كه ميدرخشد. در تاريخ معاصر ايران، به ويژه در عرصه سازندگي، همانگونه كه خياميها در صنعت سهم بزرگي دارند، سهم عبدالرحيم جعفري در فرهنگ و آنچه صنعت كتاب ونشر خوانده ميشود بزرگ است. او از قعر فقر و تنگدستي برآمد و تحصيلاتش از حد ابتدايي فراتر نرفت، اما در سايه تلاش و كوشش توانست خود را تا حد ١٠، ٢٠ تن سازندگان ايران نوين بالا بكشد.
نوجواني كه با مزد روزي ١٠ شاهي خاك چاپخانه ميخورد و عصرها تعدادي از كتابهاي افسانهاي مثل امير ارسلان، حسين كرد، رستم نامه، فلك ناز و عاقوالدين و از اين قبيل را كه در آن چاپخانه چاپ ميشد، زير بغل ميزد و در خيابانهاي تهران راه ميافتاد و داد ميزد «اي رستم نامه، فلك ناز، عاقوالدين، شمايل روز عاشورا داريم » يا بعضي از روزهاي تعطيل تابستان با چند نفر از كارگران همسن و سالش الاغي كرايه ميكرد و كتابها را بار ميكرد و به دهات اطراف تهران ميبرد و داد ميزد «كتاب داريم، قرآن و مفاتيح چاپ اعلا داريم، رستمنامه داريم »، در سايه تلاش شبانهروزي، كارش به جايي رسيد كه در فاصله ١٣٢٨ تا ١٣٥٧، ٢٨٠٠ عنوان كتاب در آرشيو انتشاراتش داشت و در آن ميان بهترين و مفيدترين كتابهاي زمان خود را مانند فرهنگ معين منتشر كرده بود. موسسهاي كه او بنا كرد در آغاز ابتداييترين شكل را داشت و در طول ٢٠، ٣٠ سال به بزرگترين سازمان انتشاراتي كشور بدل شد، چنانكه سازمان كتابهاي جيبي را از بنياد فرانكلين خريد و دايرةالمعارف مصاحب را از همان سازمان به دست آورد و كتابهاي مهمي را روانه بازار و نشر كرد. كسي كه ١٦سال كارگر چاپخانه بود و از ورقگيري پشت ماشين چاپ سنگي و ورساد و حروفچيني با دست و پشت پيشخوان صحافي نشستن و كتابفروشي بساطي در حياط مسجد شاه راه انداختن و ورشكست شدن و دوباره برخاستن و سر پا ايستادن، فروشگاه اميركبير را در خيابان ناصرخسرو راه انداخته بود كه ابتدا هم فروشندهاش بود، هم صندوقدارش، هم حسابدارش، هم مصحح و غلطگيرش، هم رابط چاپخانه و كتابفروشياش، هم ارسالكننده كتاب به شهرستانها و هم طرف مذاكره با ارباب رجوع و مولفان و مترجمان، كارش در دهه دوم ٥٠ به جايي رسيد كه موسسهاش يك گسترش انفجاري را تجربه كرد؛ چنانكه ٨٠ نفر در بخش آمادهسازي كتابش كار ميكردند و بهترين نويسندگان و زبدهترين مترجمان و ويراستاران را به خدمت گرفته بود و صنعتي از نشر ساخته بود كه تا آن زمان در خاورميانه همتا نداشت و ١٣ فروشگاه در سطح شهر تهران داشت كه ميدانيم و ديده بوديم كه بهترين كتابفروشيهاي شهر بودند و همه از همهجا براي يافتن كتاب به آنها مراجعه ميكردند.
چنين كسي كه خدماتش به فرهنگ بيحساب است در انقلاب به سخنچيني رقيبان، كارش به زندان كشيد و مصادره اموال و بر باد رفتن همه آنچه كرده بود و همه آنچه داشت و بزرگترين آنها همين انتشارات اميركبير كه بيشتر از فرزند خود دوستش ميداشت، چنانكه يك روز با زن و فرزند وقتي وارد ويلاي خود در شمال شد، ديد كه مدعيان در آنجا نشستهاند و آن را از آن خود ميدانند و زن و بچه خود را در آن ساكن كردهاند و من نميدانم او چطور توانست اين نابكاريها را تحمل كند. بيهوده نبود كه سرنوشت خود را به سرنوشت حسنك وزير تشبيه ميكرد. جرمش چه بود؟ چاپ كتابهاي درسي كه تا زمان وزارت دكتر خانلري هيچگاه به موقع دست بچههاي مدرسه نميرسيد و از آن زمان كه همايونصنعتي و جعفري پا در ميدان گذاشتند، هر سال بهنگام به دست بچههاي مدرسه رسيد و در تمام دوراني كه آنها كار را اداره ميكردند با آنكه قيمت كاغذ دو برابر شد، همچنان قيمت كتابها ثابت ماند. اما رقيبان بيكار ننشسته بودند و هر سال به نحوي موش ميدواندند تا آنكه در انقلاب كارش را ساختند. چنين كسي با آنهمه عزت و شوكت كه از كد يمين و عرق جبين به دست آورده بود، در تمام سي و اند سال پايان عمرش به اين اداره و آن اداره دويد و از پيش اين مقام به نزد آن مقام رفت تا بتواند حق ضايع شده خود را زنده كند و انتشاراتش را پس بگيرد و گويا به همين اميد زنده بود و به گمانم به همين اميد «درجستوجوي صبح » را نوشت كه دو جلدش چاپ شد و جلد سومش به همين دوندگيها اختصاص دارد و چاپ نشده است و عاقبت آن صبح را نديد و سرانجام به اغما افتاد و رفت. ترديدي نيست كه تاريخ، ماجراهايي پيش ميآورد كه حق كساني ضايع ميشود. ترديدي نيست كه ميتوان مال عدهاي را مصادره كرد و حتي جانشان را گرفت اما در يك چيز هم ترديدي نيست و آن اين است كه مال و جان اشخاص را ميتوان گرفت اما نامشان را نميتوان گرفت. نام جعفري در تاريخ ايران به نيكي خواهد ماند و پيروي از عدالت حكم ميكند كه قدرتمندان به خاطر نام نيك خودشان هم شده سعي او را در احقاق حقش بيجواب نگذارند. ترديدي ندارم كه اگر تمام وجود جعفري فرو بريزد، چشمانش همچنان به حق نگران خواهد ماند و اين نگراني حق كسي نيست كه آن همه خدمت به فرهنگ كشور كرده است. عدالت هر زمان اجرا شود نهتنها روح ستمديده و مال باخته، روح ملت را زنده خواهد كرد.