دردم آمد و افسوس خوردم وقتي شنيدم ناظر آخرين اجراي اش هستم.
اجرائي كه بيش از چهار صد بار تكرار شده.ضرب المثل فواره كه بلند شود سرنگون ميگردد در اين مورد مصداق ندارد، چون اجراي اين اثر ميرفت كه صعود بيشتر داشته باشد و با تحولات اجتماع خودش خود را بيشتر در گير كند.
مشكل، اقتصاد است و هزينههاي بالا.
البته قول دادند كه بازهم اجراهاي كوچكي را خواهند داشت.
ذات نمايش يك تراژدي است، كه بغايت زيبا طنز را بكار گرفته، تا ” تلخي پس از خنده” در اجراي كمدِ ي طنز را ملموس كند . البته براي تماشاگر متفكر.
” وجدان ” نيروئي باطني و داخلي است . اسم حالت، خصيصه، احساس يا پديده ايست كه در تمام انسانها بحد كمال يافت ميشود. همه كس را ميتوان اغفال كرد ولي وجدان را نميشود گول زد، وجدان ذات بد و خوب را ميشناسد و اختيارش هم دست انسان نيست و وقتي با اعمال شما روبرو ميگردد شما را راحت نميگذارد.
وجدان عامل خوبي است كه انسان را ميفهماند كه آدمي، در رفتار در جبر است يا اختيار؟
يعني ما مكلف در اعمال خود هستيم و بايد به بد و خوب آن خرد مندانه توجه كنيم .
وجدان ريز ريز رفتار، تفكر و واكنشهاي ما را ميداند . در شرايطِ بار مثبت، آرامش و پاكي روح و روان را سبب ميگردد و هر گاه به بار منفي از كردههاي انساني بر خورد كند موجب تشويش، نا آراميو سقوط اخلاقي ميگردد.
پس در حقيقت انسان بي وجدان مفهومي ندارد. بي تفاوتي و بي توجه اي به تكاليفِ اختياري است كه گمراهي را عامل ميشود و وجدان را ميآ زارد.
اين مقدمه كوتاه را بر آن آوردم كه بتوانم بگويم شخصيت شاهين به بازيگري هوشنگ توزيع چگونه در كشاكش زندگي روزمره بازيچه هوسهاي ظاهري ميگردد و در مبارزه با تخيلهاي افراطي مغلوب نفس اماره شده و سقوط ميكند.
و چه سعادتمند شاهين كه به نداي وجدانش پاسخگو ميشود و خود وهمسرش را از منجلاب سرگرداني نجات ميبخشد.
نگارش طنز گونه داستان روان و صميمي است، انسان دلش براي شاهين و همسرش “شيلا وثوق” خيلي ميسوزد. دلقك بازيها و بازيهاي خوب كمدي “در زبوني آدمها براي ترقص به هر سازي” تاثر برانگيز است .
در لحظه هائي نمايش نفس گير ميشود و تماشگر در اوج خنده و تفريح وا ميرود كه كجاي اين لحظه خنده داشت؟
نمايش سر شار از لحظههاي شاد است ولي در مسير طنز و انتقاد از شهر امروز ما ” لس آنجلس”
لبه تيز انتقاد، ارتباطات جمعي اي است كه به رسانه فقط بصورت يك منبع در آمد نگريستهاند و تمام و ظايف ارشادي رسانه اي را نا آگاهانه نديده گرفتهاند.
نمايش زيبا و بحث انگيز است، بازگوئي قصه روان است . بازيهاي هوشنگ توزيع، شيلا وثوق و محسن مرزبان يك دست و جا افتاده است. و دست آخر انتخاب تاتر كوچك خانه فرهنگ ايران جاي مناسبي براي اجراي نمايش هائي از اينگونه است.
من بسيار آموختم و لذت بردم و باز هم اگر شانس دهد به تماشايش خواهم شتافت.
سهراب اخوان