1427-56

گذری به پرونده سینمایی کارگردان این فیلم: دیوید فینچر، خیال تماشاگر را راحت میکند،که بدیدن یک فیلم واقعی با استانداردهای حرفه ای روز میرود.دیوید فینچر قبلا با فیلم های پرفروش و محکمی چون:
ZODIAC/ SOCIAL NETWORK
THE GIRL WITH THE DRAGON TATTOO
توانایی و آگاهی و دانش سینمایی خود را ثابت کرده است، بقول بن افلک بازیگر اصلی فیلم که خود یک اسکار در پرونده کارگردانی خود دارد (ARGO) فینچر فیلم بد نمی سازد، او آگاهانه فیلم می سازد.
این فیلم برداشت از نوول پرفروش «گیلیان فلین»، که قبلا 6 میلیون نسخه فروش داشت وهمین دو هفته نیز نزدیک به نیم میلیون فروش کرده است، نکته جالب اینکه فینچر نه تنها به اصل نوول وفادار مانده، بلکه ورای آن رفته و بجرات پرهیچان تر و با استحکام بیشتر صحنه ها و لحظات فیلم را ساخته است.
نیک (افلک) و امی(رزاموند) زن و شوهر عاشقی بودند که برای سیراب شدن از هم، از هیچ محل ومکان وخطری نمی هراسیدند و اینک تماشاگر درپنجمین سالگرد ازدواج آنها، ناگهان با ناپدید شدن «امی» روبرو میشود، خانه خود در میسوری را با بر جای گذاشتن اثرات خون، میز شکسته هال، درهای باز خانه ترک کرده، ربوده شده و احتمالا به قتل رسیده است، نیک از بار شبانه مشترکی که با خواهرش دارد یکسره به خانه آمده وبا چنین رویدادی روبرو میشود. در اولین برخورد مامورین و کارآگاهان، همه تیرهای اتهام بسوی نیک نشانه میرود، کم کم همه اهالی شهر، دوستان و فامیل وحتی پدر و مادر (امی) که همیشه دوستدار نیک بودند، او را عامل این حادثه و مرگ امی می دانند.
در جریان رویدادها، تماشاگر بمرور با حوادث تازه ای روبرو میشود، که گاه اطلاعات اش از خانواده امی هم جلوتر است، چون می فهمد که نیک با یک دختر جوان روابط عاشقانه داشته و امی نیز یکبار رد پای آنها را می گیرد وبه همه رازها پی می برد.
اینک «امی» است که مسیر حوادث را عوض می کند و قصه کاملا متفاوت پیش میرود، با اینکه در طول فیلم، حرف  بسیار زده میشود، ولی تماشاگر احساس خستگی و کسالت نمی کند و لحظه به لحظه با آن رویدادها پیش میرود، (فلین) در کتاب خود، خواننده را با راز و رمزهایی همراه می کند، ولی (فینچر) تماشاگر را با فراز و نشیب های دور از انتظاری روبرو می سازد و او را ازتونل های نیمه تاریک تردید و شک، نفرت و انتقام، گاه دلسوزی و ترحم می گذراند.
«بن افلک» با چهره خاص خود، مناسب ترین بازیگر برای این نقش است و در طی رویدادها هم خشم و نفرت و هم ترحم و حمایت تماشاگر را جلب می کند و این هنر کارگردان فیلم است، که حتی ورای قصه واقعی حرکت می کند.
فینچر با توجه به تغییر و تحولات ماجرا، همه آنچه باید برچهره یکایک بازیگران می نشاند، از چهره (امی) که یخزده و مرموز وناشناخته است، تا چهره پدر ومادرش که گاه پر از مهربانی و گاه از خشم انباشته است وهمه تحت راهنمایی (فینچر) خوب پیش رفته اند، در این میان حضور (تیلرپری) در برابر بازی هنرمندانه «بن افلک» گاه سرگردان و بلاتکلیف است و همانگونه که کارآگاه جمز(پتریک هیوجیت) و در کنار راندا (کیم دیکنس) مجسمه ای بیش نیست و حتی به او امکان حرف زدن هم نداده اند و نهایت طفیلی بودن یک بازیگر را نشان میدهد!
بعد از مدتها یک فیلم به معنای واقعی می بینیم، فیلمی که بدون نیاز به اسپشیال افکت و بازیهای دیجیتالی، هیجان وحرکت و تاثیر عمیق خود را بدون حتی یک لحظه کسالت دارد و همه نوع سلیقه ای را آسان با خود به آخر قصه می برد.

1427-57