: قدس اعظم درخشانی
مادرم یکی از دو شاهزاده ایرانی است که درکنار اولین خلبانی که در فرودگاه قلعه مرغی به زمین نشست، دیده می شود
خوشحالم از اینکه عکس مادر عزیزم خانم گلشن الملوک قهرمانی قاجار را با دو خلبان خارجی که اولین خانمی بودند که در تهران سوار هواپیما شدند را در سایت زیر دیدم.
http://www.qajarwomen.org/fa/items/1261A217.html
در تصویری در کاتالوگ موسسه تاریخ – یکی از زنان قاجار به اتفاق دو تن از خلبانان خارجی در کنار یک هواپیما در فرودگاه دوشان تپه دیده می شوند و کسی نمیدانست نام این خانم چیست. مادر عزیزم به خط خودشان در کنار روزنامه ای که من از ایشان دارم نوشته اند: پدرم تاج الدین میرزا عمیدالدوله نوه محمد شاه قاضی- مادرم نوه صیف الملوک میرزا پسر فتحعلی شاه قاجار- از پدرم اجازه گرفتند تا با آنان عکس بگیرم. چون در آن عهد و زمانه کسی جرئت نمی کرد.
خلبانان جهانگرد در فرودگاه قلعه مرغی
اردیبهشت سال 1305 لیندبرگ خلبان جسور با یک پرواز 5/33 ساعته برفراز اقیانوس اطلس برای اولین بار از نیویورک پرواز کرد و در میان هیجانی که لحظه به لحظه منتظر حادثه ناگواری بودند در فرودگاه لندن به زمین نشست- هزاران نفر در لندن وحومه چشمها را به آسمان دوخته بودند و بیش از ده هزار انگلیسی در فرودگاه از او استقبال کردند- تب هواپیما در ایران نیز بالا گرفته بود، مردان و حتی زنان که در آن سالها حق دخالت حتی فکر کردن به خیلی از چیزها را نداشتند نیز به آن تب دچار شدند- دو سال بعد از پرواز متهورانه لیندبرگ به سال 1307 شمسی، دو خلبان جوان امریکایی با یک هواپیمای یک موتوره که هواپیمای مدرن آن روزگار بود در فرودگاه قلعه مرغی به زمین نشستند- آنان که قصد داشتند با هواپیما یک خطر کمربندی گرداگرد کره زمین بوجود آورند در تهران با استقبال مردم تهران روبرو شدند- روزی که می خواستند تهران را برای ادامه سفر پر خطر خود ترک کنند یک زن جوان ایرانی (با روبنده و چادر) سعی کرد آنان را راضی کند که او را نیز همراه خود ببرند- اما هواپیما بیش از دو نفر گنجایش نداشت- زن جوان عاقبت رضا داد که تنها کنار هواپیما با دو خلبان امریکایی عکسی به یادگار بگیرد.
خانم گلشن الملوک قهرمانی قاجار مادر عزیزم- فارسی و فرانسه و آلمانی صحبت می نمودند و معلم هایشان دو خانم آلمانی مادام رضا گرانمایه و مادام محمودی بودند و چند عکس نیز با خلبانان امریکایی و دوستانشان گرفتند. سفر خلبانان به دور دنیا 18 ماه طول کشید و 34 کشور را دیدند و با خاطرات خوشی به امریکا برگشتند و Richard Halliburton ریچاردهالی برتون خلبان که نویسنده هم بود کتاب به نام قالی پرندهCarpet The Flying راجع به مسافرتش نوشت که بسیار جالب و پرفروش بود.
مختصری از نوشته های کتاب قالی پرنده
در سال 1930 یک امریکایی شناگر و سیاح و ماجراجو به نام ریچارد هالی برتون (Richard Halliburton) یک خلبان را استخدام نمود که با هواپیمایی به نام قالی پرنده که یک موتوره و سر باز بود با هم به دور دنیا پرواز نمایند- خاطراتی داشت از کتابهای افسانه ای پربها و جادوئی که فروش خوبی داشت- کریسمس بود که از لوس آنجلس به طرف نیویورک پرواز نمودند- آنجائی که باید هواپیما را در محفظه گذارده و در کشتی با خودشان از اقیانوس به طرف انگلستان بروند و بعد با هواپیما به طرف فرانسه واسپانیا و سایر کشورها پرواز کنند که ریچارد هالی برتون آنها را در خیال مجسم نموده و نقشه آنرا کشیده بود.
هالی نوشته بود در خیالم همیشه می خواستم یک شاهزاده خانم واقعی را به بینم نه شاهزاده های سینمایی هالیوودی را با موهای طلایی ولباسهای زیبا و جواهرات مصنوعی! از وقتی که هواپیمایم حاضر شد خوشحال بودم که آنها را خواهم دید بغداد و ترکیه اجازه نمیدادند شاهزاده خانم ها از قصر بیرون بروند ولی ما امیدوار بودیم درایران بتوانیم آنها را به بینیم و فکر می کردم شاهزاده های ایرانی باید بهترین شاهزاده های تاریخ باشند- در تهران با یک آقایی به نام جمشیدخان که در انگلستان تحصیل کرده بود آشنا شدم و از او خواهش کردم مرا با یک شاهزاده آشنا کند تا او را سوار هواپیمایم بر روی آسمان تهران پرواز و همه جا را نشان او بدهم- جمشید خان گفت شاهزاده ای را می شناسم که شکاردوست و ورزشکار است و دو دختر زیبا دارد اگر به دیدنش بروی و از شکار و ورزش برایش صحبت کنی ممکن است اجازه دهد دخترهایش به فرودگاه بیایند و سوار هواپیما شوند. به دیدن او رفتم و بعد از صحبت از شکار و ورزش خواهش کردم خودش و شاهزاده خانم ها به فرودگاه بیایند و از آسمان، تهران را تماشا نمایند- جالب آن بود که آن روز بیشتر از صدها نفر برای تماشا آمده بودند و خیابانها شلوغ بود و همه به طرف فرودگاه می آمدند روز قبل به خلبان گفته بودم بسیار خوشحالم که امروز شاهزاده خانمها می آیند و آنها را ازنزدیک می بینیم باید هواپیما را تمیز نموده و بروی آن گلهای زیبا بگذارم، آنروز بعنوان اولین خلبان امریکایی شاهزاده خانمها را سوار هواپیما نمودم و از آسمان تهران را نشانشان دادم. ایرانیان را مهمان دوست و مهربان دیدم به چندین مهمانی رفتم که بسیار خوش گذشت- چون در تهران برف شروع کرده بود و برای هواپیما جایگاهی نبود خلبان هواپیما را به جنوب نزدیک خلیج فارس برد منهم بهتر دیدم برای دیدن شهرها با هواپیما نروم و چند روزی برای دیدن بازار و مینیاتور و مغازه ها بمانم- در بازار یک مغازه پرنده فروشی را دیدم که مردم پول می دادند وپرنده ای را می خریدند و آزاد می کردند- بلبلها چهچه میزدند و طوطی ها رنگ ووارنگ و سایر پرنده ها بسیار زیبا و قشنگ بودند- مدتی از تماشایشان لذت بردم و بلبلی خریده همراه خود بردم- در مغازه مینیاتورفروشی کارهای شاهکار و تماشائی دیدم مدتی ایستاده و تماشا کردم بعد شهر به شهر رفتم – اصفهان شهر صنایع و هنرمندان بود و آثار قدیمی بسیار زیبا داشت- شیراز شهر عشق و شادی و شاعران- سر قبر حافظ رفته بلبل را آزاد کردم و به سفر خود ادامه دادم تا رسیدم به جنوب و خلیج فارس با خاطرات خوشی از شاهزاده خانم های زیبای ایرانی و مهربانی های فراموش نشدنی ایران را ترک گفتم.