یکشنبه گذشته مجلس نکوداشتی از یاد ویادگارهای استاد زنده یاد حسین یوسف زمانی موسیقیدان بزرگ و پرآوازه ی معاصر در خانه ی فرهنگ وهنر (مرتضی برجسته) برگزار شد مجلس محتشم و مجللی بود در خور استادی چون او، سخنران و مدیر مجلس رضا خبازیان بود که در ساندیاگو اقامت دارد و با توانمندی و سازماندهی و مدیریتی یگانه مجلس را اداره کرد و راه را به روی شناخت بیشتر و باز هم استاد انوشه روان گشود.
بعد از سخنرانی پرشور و هیجانی که در توصیف قدر و منزلت استاد گفت از من دعوت به سخن گفتن کرد که خلاصه اش به این شرح است:
چراغ تابناک عمرپر برکت وبارور استاد بزرگ موسیقی به خاموشی گرائید او نه فقط موسیقیدان و نوازنده و آهنگسازی بزرگ بود با آثاری ماندگار که مردی شریف وآزاده بود، اهل تملق و چاپلوسی و زدو بندهای متعارف در صدا و سیما نبود! از بن بست هایی که برای او پدید می آوردند نمی هراسید، با آزار و ایذائی که بر او تحمیل می شد مصاف می نمود، یأس و نا امیدی و دلتنگی به دل راه نمی داد بل بر تلاش خود در ارتباط گسترده تر بادوستداران راستین موسیقی ملی مان می افزود.اهل نظر در قلمرو موسیقی برآثار ماندگار او صحه می نهادند و تحسینش می کردند و یقین داشتند که پشتوانه منجسم و مستحکم او مردم اند چقدر برای عشق خود- موسیقی ایرانی- منزلت و اصالت قایل بود دوست دارم سخنم را با نقل قولی از شاعر بزرگ معاصر زنده یاد مهدی اخوان ثالث دنبال کنم. که گوئی توصیفی است از موسیقی استاد زنده یاد حسین یوسف زمانی که :«موسیقی ماچقدر عمیق و عالی است وانسانی و معصوم چه شوق ها، ناله ها و غمها و احیانا گاهگاه چه سرور وطرب ها که چشم انداز دنیای آن را ساخته و چقدر این موسیقی پرلطف نزدیک به جان و صفا وسادگی آدمی است و در ما تاثیرش چه عجیب و انکارتاثیر هم، تاثیر این موسیقی در ما عمیق و رگ و ریشگی است و درونزاد. و ما نمی توانیم تاثیر این موسیقی عجیب را در خود انکار کنیم. آیا به راستی این افکار لازم است؟ از لوازم تجدد و ترقی بودن؟ متاسفانه باید گفت چنین پنداری در اندیشه ی بسیاری اگرچه به ریا رواج دارد. اسنوبیسم – آن خوره ی اصالت و جذام صمیمیت سیمای ملی همین است و شاید از خیلی قدیم از ما با تمدن مغرب روبرو شدیم و همه چیزمان را. همه ی شئون زندگی مان را به برد و باخت گذاردیم که گفت:
زانروز باخت مشرقی پا برهنه سر
کانجا نهاد مغربی سربرهنه پای
این پندار قدیمی است و حتی از کسانی که درایران دوستی ومردم دوستی آنان هیچ شکی نیست هم نقل شده است شنیده ام که حتی آدمی مثل صادق هدایت هم در این خصوص گاه خود را بیزارگونه نموده است.»
سپس اخوان ثالث از قول زنده یاد دکتر تقی تفضلی که سالها مدیریت کتابخانه بزرگ مجلس شورای ملی را عهده دار بود و اهل موسیقی است و سه تار خوش می نوازد و آزاده ایست افتاده وآدمی سیرت حکایت میکند که :«در پاریس بودم سال هاپیش و هدایت هم در پاریس بود و یک بار چنین پیش آمد که درگذرگاهی دیدمش در خیابانی نزدیک خانه ی من. گفتیم و شنفتیم و راهکی رفتیم، پیاده اگر چه من شوریده و رنجور بودم واو افسرده و به خانه رسیدیم خواندمش، پذیرفت و درون آمد و از ری وروم و بغداد سخن گفتیم مینایی از فرنگان داشتم پیش گذاشتم نم نمک لب تر کردیم تا کم کم مستان شدیم .
دیگر سخن را بازار نمانده بود. صفحاتی چند از الحان و نغمه های فرنگ به خانه داشتم از همه دستی،گوناگون. خواستم آن صندوقچه ی کوکی پیش آورم به مشورت پرسیدم که از فلان ، فلان خوشتر داری یا آن و آن دیگر و نام بردم تنی چند از بزرگان الحان فرنگ را که همه را نیک می شناخت و اشارتی کافی بود دیدم که جواب نمی دهد اما به پای خاست ساغری در دست به سوی پستوی حجره رفت که آشنا بود و باز آمد سه تار من در دستش به من داد و بازگشت و بجای خود نشست به شگفت اندر شدم که به عیان می دیدم نه چنان است نواختن گرفتم گرم به هنجار می رفتم و می رفتم همچنان دلیر. ناگاه شنیدم صیحه ای از صادق برآمد و گفت : بس است بس و گریستن آغاز گرفت به زار زار که دلی داشت نازک تر از دل یتیمی دشنام شنیده.»
این سخن را از اینرو نقل کردم و می کنم که به این نتیجه دست یابم که موسیقی ایرانی این منزلت واصالت را دارد که مردی چون او به نیایشش بر می خیزد و برای موسیقیدان اصیل ارج و اعتباری شایسته قایل میشود… اما آیا ما به راستی برای موسیقی و موسیقدان ارزش و ارجی سزاوارشان قائلیم؟ نه! به ویژه در اینجا در متروپل هنر و فرهنگ جهانی، و برای جوانهایی چون شاهین و رامین یوسف زمانی فرزندان برومند استاد زنده یاد حسین یوسف زمانی اعتباری قایل هستیم؟ به عبارت گویاتر آیا آنگونه که سزاوارشان هستند می شناسیمشان؟ دهها جوان توانمند نوازنده بعد از گذر در مکتب بزرگان و خبرگان موسیقی در ایران. اینجا به پناه آمده اند. اما کو پناهگاه؟ اصلا ما خبر نداریم که چه توانایی ها و استعدادهای خلاقی از وطنمان به اینجا آمده اند و ما نمی شناسیمشان. نه به این جوانها علاقه ای ابراز می کنیم نه برای استادان بزرگ موسیقی احترامی قائل هستیم… من انتظار داشتم که خواننده ها و نوازنده ها و ترانه سرایان مقیم این دیار را در اینجا ببینم اما انگار نه انگار که موسیقیدان بزرگی درگذشته است که اثار ماندگار او دلهای ملتی را تسخیر کرده است از اینرو از چهره های بارزی یاد می کنم که وظیفه اشان را برای ادای احترام شناخته اند مثل هومن خلعتبری، استاد لقمان ادهمی، استاد منوچهر صادقی، شهبال شب پره، ستار، هما میرافشار، شاهرخ،هوشمند عقیلی، و مژگان شجریان ولی در همین مجلس جوانهای نوازنده ای آمده اند که به موسیقی ایرانی عشق می ورزند لاجرم موسیقیدانهای بزرگی چون استاد زنده یاد یوسف زمانی را تمام و کمال می شناسند. از تلویزیون های ایرانی مدیر و مجری یی را نمی بینم جز پرویز قریب افشار وحسین فرجی و سهراب اخوان و آزرمی.
وقتی تلویزیون ها و رادیوها نقشی در شناساندن موسیقیدان ها ندارند و هر ترانه ای را هم که ارایه می دهند نه نامی از آهنگساز میبرند و نه ترانه سرایی ونامهای خواننده ها را هم که خود مردم می شناسند… سخن را به پایان می برم اما ناگفته نگذارم که همکاریهای مرتضی برجسته، فریبرز یوسفی و مریم سیحون، شهلا اونیل احترام برانگیز است… وآنجا که سخن باز میماند موسیقی آغاز میگردد.»
که بلافاصله ارکستر پرتوانی مرکب از هنرمندان شایسته ای چون همایون خسروی، پژمان حدادی، فریبرز عزیزی، حمید سعیدی و مهرداد اعرابی شروع به کار کرد که با ترانه ای دل انگیز از ساخته های استاد حسین یوسف زمانی روی سروده ای از زنده یاد فریدون مشیری به نام باران همراه بود با صدای توانمند بانوی خجسته خصال و شایسته ی احترام شهلا ساروخانی که حال وهوای پرطراوت و پر حلاوتی به تالار بخشید. خانم هنرمند وآزاده ی کرد «رژان» از سانفرانسیسکو آمده بود تا یک ترانه ی کردی شورانگیز به روح بزرگ استاد زنده یاد یوسف زمانی هدیه کند که ابتدا برگردان ترانه ی کردی را به فارسی ارائه داد و مجلس را تسخیر کرد.
دو ماه پیش مجلس گرامیداشتی از استاد در تهران برگزار شد که استاد با صلابت و شکوهمند در باره ی هویت و اصالت موسیقی سخن گفت. که فرزندان شایسته ی او شاهین و رامین نوازنده ی پیانو و آهنگساز، نوازنده ی ویلن و خواننده ترانه ای ساختند و توانستند آنرا به موقع به پدر برسانند که این ترانه پایان بخش مجلس نکوداشت بود.
رامین پیش از اینکه ترانه ای بخواند نامه ای را که همراه با برادرش شاهین به پدر نوشته بودند خواند که بخشی از آن به این شرح است:
«با تو از تو می نویسم، از شعر و ادب و ترانه و عشق و مردانگی و پاک بودن که همه در تو خلاصه شده بود نوری سرتاسر زندگی مان که وقتی در برابرت قرار می گرفتیم تمامیت جسم و روح مان را دربر می گرفت. با تو آموختیم و عاشق شدیم پدر! همین چند روز پیش بود که با هم صحبت کردیم من در این سوی دنیا و تو در بستر بیماری. درد بر تو مسلط بود اما با ما با صلابت و توانایی همکلام شدی باز هم از تو آموختیم….
به ما آموختی که مرد سر به سایه خویش می ساید و کوچه های غربت را دوره می کند با کولباری از سکوت با زمزمه های پنهانش. تو استاد، پدر و مرشدمان و مرادمان عظمتت را حتی در لحظاتی که بی مهری از بد روزگار رسم جامعه ی محدود هنری ماست به مردم و به موسیقی عشق می ورزی، ما اطمینان داریم که رد پای تو و بزرگانی چون تو پیوسته جاودان است ما با تو هر روز زنده تر شدیم، به خود بالیدیم برکشیدیم و سربه آسمان سائیدیم…
خانم هما سرشار ژورنالیست پرآوازه سخن کوتاهی در ادای احترام به استاد بیان داشت همچنین همایون خسروی نوازنده ی برجسته ی ویولنسل نیز خاطره ی کوتاهی از استاد گفت…
مجلس پرجمعیت بود و با جلال و با شکوه و متنوع، ترانه ی پایان بخش برنامه از ساخته های شاهین ورامین بودکه هر دو پیانو و ویولن می نواختند و با هم می خواندند و چه ترانه ی دل انگیز و هیجان آمیزی بود…
فرهنگ فرهی