مروري بر فيلم: خوش شانس
The Lucky One
كارگردان: اسكات هيكز
بازيگران: زك افران– تيلرشلينگ – جي ري فرگوسن – بلايت دنر
فرح شكوهي
بعد از مدتها به ديدن يك فيلم پراحساس و در عين حال پرحادثه ميرويم، نماي اوليه فيلم ابدا از درون و محتواي آن خبر نميدهد. خيلي ها با انتظار ديدن يك فيلم نيم بند و عاشقانه، با رويدادهاي حتما جوان پسند به درون سينماها ميروند، ولي اگر توجه اي به سابقه كار كارگردان فيلم >اسكات هيكز< بياندازند، يك فيلم درخشان چون نامش
فيلم اصولا از المنت هاي حرفه اي و قابل قبول كاملا برخوردار است، از كارگردان تا فيلمبردار بسيار هنرمندش، >الاركيوي لو< گرفته تا بازيگران جوان و يا با سابقه اش، كه هر كدام به استحكام فيلم كمك ميكنند.
فيلم بر مبناي نوول معروف>نيكلاس اسپاركزاسپاركز< فداكاري، جرات و قهرماني را ميستايد، ولي در مجموع جنگ را محكوم ميكند و اثرات ناشي از آنرا حتي تا سالهاي سال در نسل بعدي هم نشان ميدهد.
اين فيلم قصه زندگي كوتاه يك افسر امريكايي در عراق بنام لوگان است كه نقش او را >زك افران< بازي ميكند كه بدنبال چند ماموريت، يكبار كه براي تحقيق وبررسي يك انفجار ميرود، براثر اتفاق تصوير دختر جواني، او را بخود ميكشد، تصويري كه در دو سه حادثه، زماني كه لوگان بدليلي با تصوير سرگرم است از مرگ حتمي نجات مييابد وهمين سبب ميشود كه اين تصوير را فرشته نجات خودبه حساب آورد و آنرا با خود به زادگاهش بر گرداند، تا زماني بدنبال آن برود.
>هيكززو< پاي پياده به آدرس آن دختر مراجعه ميكند، حالا چرا پياده؟ خود جاي سئوال دارد و شايد هم نقطه ضعفي است كه بر فيلم ميتوان گرفت چون بجرات 90 درصد صحنه ها يكدست وهماهنگ است.
لوگان با >بت گرينتيلرشلينگبت الي> <بلايت دنر< مادر بت او را استخدام ميكند.
لوگان وارد زندگي تقريبا آشفته بت ميشود، بعد از ازدواج عجولانه با >كيت> <جي ري فرگوسن< پسر دردانه يك مرد پر قدرت كه البته خود افسر شهرباني محل هم است بعد از داشتن يك پسر، بعد هم طلاق و هنوز تنش و درگيري.
لوگان ميكوشد سر و ساماني دراين وضع بدهد در همين مسير به مرور ميان او و بت دلبستگي هايي بوجود ميآورد و از سويي شوهر سابق در صدد انتقام بر ميا~يد، برخلاف خيلي از فيلم هاي مشابه، اين تنش ها، با رويدادهاي اكشن بي مايه همراه نميشود، هرچه پيش ميآيد طبيعي است ضمن اينكه لوگان خونسرد، پر قدرت و دورانديش، در برابر حوادث و فشارها ميايستد.
>زك افران< در نقش لوگان، با وجود نداشتن ميميكهاي سينمايي درصورتش، با چهره جذاب و دلپذيرش خوب جا مي افتد، او با شخصيت فيلم هاي قبلي خود
High School Musical فاصله بسياري دارد، >اسكات هيكز< از اوشخصيت سينمايي تازه اي ساخته است و مسلما راه ها را براي آينده او، كه به بردپيت جوان لقب گرفته باز نموده است.
صحنه هاي آغازين بازگشت >لوگانهيكز و اسپاركز< از جنگ ميدهند و اين تاثيرات تا پايان فيلم شخصيت ها را رها نميكند.
تلاش لوگان براي بازگو نمودن واقعيت هاي گذشته و قصه آن تصوير تماشاگر را بدنبال خود ميكشد و خوشبختانه بازيهاي خوب >تيلر شلينگبلايت دنرجي ري فرگوسن، در كنار >زك افران< فيلم را تا پايان با هيجان پيش ميبرد.
فيلم كاملا دور از انتظار، تماشاگر است كه قبلا در تبليغات ديده شده است. فيلم با فيلمبردار بسيار هنرمند >الاركيوي لا< كه قبلا فيلم
Blind Side را از او ديده ايم، اينبار ديدني است، بخصوص صحنه هاي پياده روي و دويدن هاي >بت و لوگان< در جنگل كه به يك تابلو شبيه است.