این عادتی است که گریبانگیر اهالی قلم شده تا به هر طرف که بچرخند و با هر رویدادی چون کرونا رو به رو شوند باز هم به سوی قلم و کاغذ روند تا افکارشان را ثبت کنند. اما در این هیاهویی که گاه می توان آن را برای هیچ تلقی کرد فرصتی دست داد تا به اتفاق همسرم در کنار مجید روشنگر و همسرش که صمیمانه و ایثارگرانه فصلنامه بررسی کتاب ویژه هنر و ادبیات را منتشر می کنند ناهار را در یک رستوران زیبای یونانی در حاشیه ساحل اقیانوس آرام صرف کنیم.
طبیعتاً در آن محیط با صفا صحبت از ادبیات بود و اشاره به مشکلات انتشار مداوم فصلنامه بررسی کتاب که ادامۀ آن به خانه روشنگر در بالای تپه های ملیبو کشیده شد تا قهوه و چای با دسر ایرانی صرف شود. جایی که برایم به منزلۀ ایستگاه ادبیات و هنر بود و مرا به وجد آورد. زیرا از نزدیک تلاش زن و شوهری را برای انتشار نشریه اشان دیدم که حکایت از صبر و پایداری و تلاش شبانه روزی آن ها برای روشن نگاه داشتن چراغ ادبیات در غربت داشت و هر روزنامه نگار و ناشر حرفه ای از سختی های آن با خبر است.
کتابخانه و محل کار مجید روشنگر و همسرش را که در آنجا مطالب ادبی و داستانی فصلنامه بررسی کتاب را برای چاپ آماده می کنند از زیر نظر گذراندم که گرچه شکل و شمایل رایج اداری را نداشت اما تماشایی بود و عشق به ادبیات از هرگوشۀ آن به بیننده چشمک می زد. علاوه بر دیدار از این محیط فرهنگی خانگی، در گوشه و کنار خانه نیز تابلوها و مجسمه هایی در میان آثار بزرگان به چشم می خورد که دیدنی بود و چون نمی دانستم کار کدام هنرمند است کنجکاو شدم تا بدانم خالق این تابلوها و مجسمه های زیبا کیست. اما در پاسخ سؤالم مهناز روشنگر لبخند ملیحی زد و به همسرش نگاه کرد و مجید روشنگر گفت: تابلوها و مجسمه های نا آشنا کار مهناز است که به نقاشی و مجسمه سازی علاقه دارد و در کنار کار نشریه و خانه داری به آنها می پردازد.
اما این تابلوها و مجسمه های نا آشنا واقعاً دیدنی بود و با مهارت حرفه ای خلق شده بود. وقتی در مورد مجسمه ها از مهناز روشنگر سؤال کردم او گفت: مجسمه های من بیشتر از جنس سنگ، شیشه، گل و پلاستی سین Plasticine است. البته بیشترین علاقه ام کار بر روی سنگ است.
از آنجا که می دانستم خلق یک مجسمه سنگی با ریزه کاری های مربوط به خود بسیار سخت است به این بانوی هنرمند گفتم: در آوردن مجسمه ای نرم و سیال از دل سخت سنگ کار آسانی نیست! او در پاسخ گفت: اما لذت بخش است و هروقت که مشغول آن می شوم بلافاصله گفته داوینچی برایم تداعی می شود که وقتی از او پرسیدند مجسمه هایت را چگونه خلق می کنی؟ پاسخ داد : من آنها را خلق نمی کنم. آنها در دل سنگ وجود دارند. کار من اینست که زواید پیرامون آنها را بتراشم تا آنها خودشان را نشان دهند.
پس از نگاه دوباره به کارهای مهناز روشنگر با دیدن چهار مجسمه به نام ماهی ها، گاو نر بدون ماتادور، آغوش و موج به آنها خیره شدم و او توضیح داد:
مجسمه ماهی ها با الهام از ترانه ما دو تا ماهی بودیم توی دریاهای دور از گوگوش ساخته ام که از دل سنگ سپید Alabaster بیرون آمده است. گاو نر ساخته شده از سنگ Chlorite است که ابتدا رنگ سبزی دارد و با ساییدن آن سیاهی های درونش آشکار می شود. مجسمه آغوش Embrace نیز از سنگ Alabaster خاکستری رنگ ساخته شده و مجسمه موج را از دل سنگ متورق و شکننده Wonder stone بیرون آورده ام.
بعد از خداحافظی دوستانه که از پیچ و خم تپه به طرف خیابان ساحلی می راندم پرتو نوری را بر دوش حس می کردم که ازآن خانه ایرانی بر بالای تپه ساحل اقیانوس آرام برخاسته می شد. نوری که سر چشمه اش فرهنگ و ادبیات ایران زمین است که خوشبختانه چنین نوری با فداکاری افرادی ادب دوست در چهار گوشۀ جهان می تابد و قدرش را باید دانست.
محمد سعید حبشی