1425-45

این فیلم از هفته اول صدرنشین شد، چون همه خصوصیات یک فیلم جوان پسند واکشن را دارد، فیلم ازهمان اولین صحنه ها، تفاوت خود را با فیلم های اکشن معمول نشان می دهد،  چون با استانداردهای تازه ای پیش میرود، ما قبلا از کارگردان فیلم «آنتوین فوکوا» فیلم پرفروش و ناب Training Day را دیده ایم که با هدایت ماهرانه «دنزل واشنگتن» را در سال 2001 صاحب یک اسکار کرد و مسیر بازیگری او را هم تا حد زیادی تغییر داد.
«فوکوا» سبک متفاوتی در ساختار فیلم خود بکار گرفته، بطوری که تماشاگر گاه انتظار یک حادثه ماورای زمینی را هم می کشد، چون از دید قهرمان فیلم، رویدادهای بعدی کاملا پیش بینی شده است.
«دنزل واشنگتن» نقش (رابرت مک کال) یک مامور رتبه بالا و متخصص در همه زمینه ها، با سابقه تعلیمات وعملیات نیروهای ارتش و سیا را بازی می کند که ظاهرا در یک استور بزرگ شبیه (هوم دیپو) مشغول است، شوخ طبع و یاری دهنده وکارآمد است، هر بار بعد از کار، چون روال همیشگی به  یک کافی شاپ میرود وسفارش آب داغ میدهد و طبق معمول «تی بگ Tae Bag» خود را هم دارد، بسیار آرام و متین و جنتلمن به خواندن کتاب می پردازد، اصلا بنظر نمی آید، اهل حادثه و خشونت باشد، حتی وقتی یک زن جوان خودفروش را جلوی چشمان اش، با زور می برند تا بکارش گیرند.
چهره دوم (رابرت مک کال) زمانی رو میشود که «تری» همان زن خودفروش «کلوئه گریس مورتز» توسط رئیس باند به شدت کتک می خورد، سیاه وکبود می شود و حتی یکبار به حال مرگ به بیمارستان انتقال می یابد، حالا (رابرت) دست بکار میشود، مهارت های او در جنگ تن به تن و یا جمعی، خبر از گذشته پرحادثه او می دهد، اینکه (رابرت مک کال) یک مرد معمولی نیست، گرچه در یک آپارتمان نیمه تاریک زندگی می کند، نوعی سرگشتگی روحی دارد، بجای خواب کتاب می خواند ولی قانون و عدالت خود را دارد، کاری به پلیس و مردان قانون هم ندارد، چون در میان آنها هم افراد فاسد را شناسایی می کند.
درگیری رابرت با یک گروه مافیای روسی به مراحل خونین میرسد، تا آنجا که باند آنهارا دربوستن ازهم می پاشد، تا آنجا که سرکرده دیگری از روسیه می آید، تا به اوضاع سر و سامان بدهد و سازمان مخوف زنان فاحشه و مواد مخدر را با شیوه تازه  و خشن تری جلو ببرد و مسلما ابتدا او بدنبال عامل این از هم پاشیدگی می رود که به رابرت مک کال منتهی میشود.
(رابرت مک کال) گاه رابین هود می شود، پلیس های باج گیر را وا می دارد، تا همه باج ها را به صاحبان شان برگرداند، از جمله به یک زن مظلوم صاحب یک رستوران ویا برگرداندن انگشتری ازدواج یک کارمند (استور) از دست یک سارق مسلح.
«دنزل واشنگتن» در نقش خودجا افتاده، تا آنجا که خیلی زود باید انتظار دومین فیلم را داشت که چون هم قصه فیلم کشش لازم را دارد و هم چون سری فیلم های Death Wish با شرکت (چارلربرانسون) دل تماشاگر را خنک می کند، تماشاگری که به نوعی مورد ظلم بوده و قدرت تلافی نداشته است. البته در پایان فیلم سفر رابرت به مسکو برای شکار عامل اصلی مافیا تا حدی اغراق آمیز است.
«کلوئه گریس مورتز» با وجودهمه تلاش اش، برای چنین نقشی ساخته نشده است، ولی باید پذیرفت ستاره نوجوان آینده خوبی در سینما دارد، تا حدی نوجوانی (جودی فاستر) را بیاد می آورد.
در مقابل ایندو «مارتون کسوکاس» در نقش «تدی» بسیار هنرمندانه بازی کرده، او را در فیلم های دیگری هم دیده بودیم ولی این نقش برازنده اوست، خصوصا که شباهت هایی با «کوین اسپیسی» او را یاری میدهد در نقش های متفاوت جلوه کند.
«بیل پالمن» و «ملیسا لیو» دو بازیگر با سابقه و هنرمند با وجود نقش های کوچک حضورشان در پایانه فیلم در ارتباط با شخصیت مرموز رابرت ضروری بود و به اهمیت نقش «دنزل واشنگتن» کمک کرد.
فیلمبردار فیلم «موروفیوری» با سابقه همکاری طولانی با کارگردان فیلم است و دیدیم که صحنه ها را بسیار استادانه و زیبا ساخته بود و به هیجانی بودن صحنه ها نیز یاری داده بود.

1425-46