فیلم فوکوس Focus ، قصه کلاهبرداری و حقه بازی به شکل امروزی است، که از تکنیک خاصی برخوردار است و بیشتر به شعبده بازی شبیه است، نیکی (ویل اسمیت) یک هفت خط و هزار رنگ است، که اصولا زندگی اش از همین راه می گذرد و بدلیل تجربه و تخصص اش،همه جا مورد توجه است.
نیکی در یک حرکت حساب شده، در یک کلاب جس (مارگات رابی) را بدلیل زیبایی اندام، چهره زیرنظر می گیرد، درحالیکه جس می خواهد از دست یک مزاحم فرار کند و به نیکی پناه می برد و بعد او را به اتاق خود دعوت می کند، درست در آغاز عشقبازی در باز میشود و شوهر خانم با اسلحه وارد میشود و البته طلب پول میکند، غافل از اینکه با سردسته حقه بازها روبروست، با مردی که صدها آدم چون او را درس میدهد.
اینگونه نیکی و جس با هم آشنا میشوند، درحالیکه در راهروهای همان هتل، همچنان بعضی زنها با مردها بدرون اتاق ها میروند و بعد شوهرانشان از راه میرسند، یک حقه قدیمی و کهنه، که هنوز جریان دارد، چون هنوز مردان ساده دل فراوان هستند، که در آن لحظات حاضرند همه اندوخته خود را بدهند وسالم و بی صدا از معرکه خارج شوند!
نیکی با همین حرکت، یک شاگرد تازه پیدا می کند که آماده تعلیم حقه بازی است، جس خیلی زود تحت تاثیر زبردستی های نیکی قرار می گیرد، که به سرعتی باور نکردنی، ساعت، کیف، انگشتر او را می رباید و کف دستش می گذارد. نیکی یک تیم حرفه ای دارد، تیمی که درآمد بالایی هم دارند، چون وقتی در شهر حرکت می کنند، خیلی راحت در طی یک ساعت صدها هزار دلار کش میروند و بعد میان خود قسمت می کنند.
صحنه های سرقت و کش رفتن ها، بسیار حرفه ای و ترو تمیز ساخته شده، چنان سریع و حساب شده و تکنیکی عمل می کنند که تحسین تماشاگر را بر می انگیزند بطوری که حتی سرراه خود، کردیت کارت ها را می دزدند و چارج می کنند، دوباره به جیب طرف بر می گردانند، از حساب ها برداشت می کنند و قبل از آنکه طرف بخود آید از صحنه خارج میشوند.
از این حقه بازیها که بگذریم، خیلی زود بخود می آئیم که ویل اسمیت دراین فیلم با خود چه می کند؟اسمیت از حدود 6 سال پیش دچارنوعی سردرگمی شده است، همه قدم هایش اشتباه و زیان آور است، از تهیه فیلم After Earth به اتفاق پسرش، که هم سرمایه اش از بین رفت و هم پسرش را از پیشروی بازداشت و از فیلم هایی چون کاراته کید دورکرد. هم خود را به مسیری کاملا ناشناخته انداخت و موقعیت ممتاز خود را دچار تزلزل کرد. چون ویل اسمیت بازیگر با استعداد و هوشیاری است.
ویل از آغاز حضورش در فیلم Focus نامانوس بنظر می آید. انگار لباس این نقش به تن اش نمی آید، با چنین شخصیتی غریبه است، وقتی هم با مارگات رابی همراه میشود هیچ کششی میان شان احساس نمیشود، آن آمیختگی، جذب شدن، بهم پیوستن، در آنها احساس نمیشود، بطوری که حتی ستاره سکسی و جذابی چون مارگات رابی که در فیلم Wolf of Wall street گل کرد در این فیلم، همه جاذبه هایش از دست میرود. جس (مارگات) از همان لحظات اول کارکتر بلاتکلیف و سرگردانی دارد، حتی برای دقایقی، بعنوان یک ستاره سکسی تماشاگر را جذب نمی کند.
ویل اسمیت کلی از امتیازات خود را در سینما، بخاطر این فیلم از دست میدهد، تماشاگر او را در فیلم های پلیسی و حادثه ای بیشتر طلب می کند تا در نقش یک کلاهبردار هفت خط که براحتی کتک می خورد و قدرت مقابله هم ندارد.
صحنه هایی از فیلم بسیار ساختگی وخسته کننده و بدون هدف است، از جمله صحنه شرط بندی در استادیوم میان نیکی و لایوان (بی دی وانگ) و باخت پیاپی او، که ظاهرا با نقشه حساب شده پیش میرود، ولی غیرمنطقی است.
دو کارگردان فیلم گلن فیکارا و جان رکوا، قبلا با فیلم هایی چون Crazy Stupid Love/ I love You Philip Morris تاحدی ذوق وتوانایی خود رانشان داده اند، ولی با این فیلم، آنها هم راه خود را گم کرده اند.
فیلم Focus یک کمدی سیاه و رمانتیک است، که بعنوان یک فیلم سرگرم کننده، با چهره های آشنا، برای خیلی ها دیدنی است، ولی از دیدگاه حرفه ای، فیلم پر از ایراد است.