فرهنگ فرهی
دوسه ماه پیش با رهنمود آقای نهرینی که ماهانه جلسه های فرهنگی دارد، نمایش فیلم و شعرخوانی و سخنرانی و…. و به همت مسعود سپند شاعر پرآوازه که او هم ماهانه جلسه های فرهنگی دارد هم در ساکرامنتو جلسه ی شعرخوانی دارد و هم با همکاری صمیمانه ی خانم فهیمه راهبی جلسه ی ماهانه ی حافظ شناسی که حدود دویست تن عضو دارد بنابراین سالن مملو از جمعیت می شود یک سخنرانی درباره ی فرهنگ فولکلوریک و یا به گفته ی استاد زنده یاد دکتر محمدجعفر محجوب «فرهنگ عوام» ایراد داشتم و به مناسبت تهیه و ارائه دو DVD از ترانه های ماندگار عامیانه. در ابتدای سخنرانی گفتم:«ـچه به وجد آمدم وقتی شنیدم استاد بزرگ محمدرضا شجریان در ساکرامنتو سکونت اختیار کرده است و دل و جانم از عطرحضور او در شهری که من سخن میگویم به ذوق و شوق در آمد که بی شک یکایک شما همین احساس را دریافته اید». این نخستین بار نبود که جان من از صفا صیقل می یافت که حدود یکربع قرن پیش که من مجله ی «جُنگ» را چاپ و نشر می کردم آن هم با همکاری نویسندگان و مترجمان و منتقدان پر آوازه که وقتی مجله ی کاوه ی استاد زنده نام محمد عاصمی را ورق می زدم مجله ی «امید ایران» یادم آمد که سردبیری اش را محمد عاصمی عهده دار بود واینک وقتی آغاز به انتشار کاوه کردکه بازار معرکه گیران چپ در اروپا گرم بودکه عاصمی را به خاطر همکاری با مطبوعات دوران شاه که به زعم آنها سخنگوئی این دوران را بر عهده داشت ملامت ها کردند، آزارها دادند اما عاصمی وهمراهانش بی پروا ایستادند و دشنام ها و بهتان های وابستگی که کوچک ترین ضربه هایی بود که بر پیکر نحیف یک ماهنامه ی از راه رسیده وارد میشد را به جان خریدند چرا که میخواستند و می خواهند که بیشتر فرهنگ ایرانی در برونمرز باشند و در این طریق ایرانشناسان برجسته راهنما و راهگشایشان بودند و هستند و وقتی در بعضی وسایل ارتباط جمعی می شنویم و می بینیم درباره ی رسالت و مسئولیت مطبوعات سخن می گویند ولی مسئولیت های خود را که یاری دادن به نشریات صاحب رسالت است به فراموشی می سپارند بیشتر به این حقیقت وقوف می یابیم که هنوز کم نیستند افرادی که همه چیز را به شکل مطلوب و دلخواه می خواهند از مملکت و جامعه گرفته تا وسایل ارتباط جمعی اما خود نمی خواهند درایجاد آن شکل مطلوب مثلا ایران آزاد و آباد و جامعه ی دمکراتیک و پیشرفته و وسایل ارتباط جمعی دلخواه سهم و مشارکت داشته باشند.
بگذریم اگر ماهنامه ی کاوه [و یا هفته نامه ی جنگ] را حمایت می کردیم کاوه ی سی ساله با کولباری از تجربه و شورای نویسندگانی آزموده هم، پا به پای خود نسلی را با جلوه ها وارزش های فرهنگ و تاریخ ایران آشنا می کرد وهم گنجینه ای غنی بدست می داد که مرجع و ماخذی می توانست بود برای همه ی پژوهندگان جوان.
وقتی در همین «جُنگ» سال 1368 می خوانیم که شجریان دارد می آید و به دعوت یو سی ال ای تا در رویس هال کنسرت خود را برگزار کند وسه نوازنده نیز همراه او هستند مردم به شوق آمدند چرا که آنچه عطر ایرانی را با خود دارد با جان و دل می بویند و پذیرا می شوند و اشک شوق به چشم می آورند زیرا آنها با زبان فرهنگ ایران سخن می گویند و از شعر و موسیقی ایرانی پلهای ارتباطی بنا می کنند میان ملت ایران با هم میهنان آواره شان در همه ی نقاط جهان. ببینید با شجریان و گروه او در وین چه برخورد شورانگیزی داشته اند، دوستی مشترک درهمان سالها نامه ای نوشته است از وین برای همایون خسروی که ما بخشی از آنرا نقل می کنیم:
«… جمعه 20 آپریل ساعت هشت بعد از ظهر در سالن بزرگ دانشگاه اقتصاد وین، کنسرت با شکوه موسیقی سنتی ایران برگزار شد با یک ارکستر ورزیده ابتدا قرار بود کنسرت در ساعت نوزده وسی دقیقه شروع شود اما به علت استقبال بی سابقه و ازدحام جمعیت که کنترل آن از دست برگزارکنندگان خارج شده بود با نیم ساعت تاخیر در ساعت هشت آغاز شد. لازم بیاد آوری است که بیش از 900 نفر در سالن حضور داشتند و عده زیادی هم بلیت نصیب شان نشد که خارج از سالن روی پا ایستاده وکنسرت را دنبال می کردند».
ملاحظه کنید یک چنین خواننده ای که با جان و دل مردم ایران ارتباطی تنگاتنگ دارد در ایران اسلامی اجازه خواندن ندارد… چرا که او مظهر فرهنگ اصیل ایرانی است یادآوری کنم که وزارت ارشاد این رژیم موسیقی بوشهری را هم ممنوع داشته که توماری به امضا دویست تن از خواننده ها و نوازنده ها به وزارت ارشاد فرستاده شده… موسیقی فولکلوریک با سازهای محلی که دلها را به وجد می آورد… بگذریم!
یکشنبه کنسرتی با یک ارکستر بیست نفری که 12 تن آنها فرنگی بودند که یک طرف صحنه 6 تن نوازنده ویولن نشسته بودند و یک طرف دیگر صحنه 6 تن دیگر با «چلو» بودند و یکی دو ساز مشابه… و وسط صحنه بعض اعضا گروه شمس پورناظریها بودند با رهنمود و رهبری تهمورس پورناظری که دو ساز مشابه سازهای دست آموزی که فرنگی می نواختند اولا کوک ایرانی داشتند و ثانیاً به علت تمرین های پیگیر هماهنگ بود و تا ژرفای جان و روان مخاطب اثر می گذاشت… سهراب نوازنده ی پرتوان گروه پورناظری ها نیامده بود و به راستی جای این موسیقیدان پرآوازه خالی بود. از اینرو بخش اول که سهراب نقش کارساز داشت اجرا نشد و به جای آن ارکستر سیری کرد از موسیقی ایران تا امریکا به شهاب پارنج و ترمین واسی و حسین زهابی درود می فرستیم که خلاء را به گونه ی شایسته ای پر کردند. گفتم گروه شمس که به تجربه دریافته ایم دراجرای ساز قدرت مندند که به آنها برنامه با ترانه ی ماندگار استادان زنده یاد ملک الشعراء بهار (شعر) و مرتضی نی داوود (آهنگ) آغاز شد که شوری پدید آورد که گوئی نیایشی ارایه می گردد که مخاطبان را به سکوت واداشته بود تا آنجا که گوئی شنونده ای در سالن نیست اما وقتی ترانه تمام شد شنونده ها به احترام تقدس آمیزی با کف زدن های شورانگیز ایستادند.
مخاطبان این کنسرت هم جوانها بودند و هم اهل موسیقی در سنین مختلف. از اینرو به هنگام دقایق به اصطلاح تنفس درباره ی سازهایی ساخت شجریان سخن ها می گفتند و هم درباره ی صدای رسا و شفاف و تاثیرگذاری که تارو پود وجودشان را لرزاننده بود صدای شگفت انگیزی که فقط ما از او شنیده ایم.
برنامه به خواست مخاطبان با «همراه شو عزیز» پایان گرفت که غوغایی درپی داشت. شبی بود که خاطره ی آن هرگز از ذهن ها پاک نخواهد شد.
معین خواننده ی معروف هم آمده بود وی گفت: «من هرگز اینهمه حال نکرده بودم و تصور می کنم این حال هفته ها و ماهها با من خواهد ماند» انوشیروان روحانی نوازنده ی توانمند پیانو و آهنگساز نامدار آمده بود مردی که با یک ارکستر معروف جهانی در آلمان پیانو نواخت آنهم روی ترانه ای که شهرت جهانی دارد و ازمحبوبیت بسیار برخوردار است و ما آنرا در برنامه ی تلویزیونی مان در پارس فردای روزی که اجرا شد پخش کردیم که انوش آنرا در تلویزیون پارس در تهران دیده بود و غافلگیر شده بود و از من سپاسگزاری میکرد به خاطر ارایه ی آن حال آنکه این ما بودیم که با ارائه اثر این هنرمند شایسته، افتخار کردیم… دکتر عمومی آمده بود موسیقی دان و موسیقی شناس نامدار واستاد موسیقی در دانشگاه ارواین،و بزرگمردی فروتن و متواضع. و بسیاران دیگر که اغلب درکنسرت هایی اینچنینی شرکت دارند….