با محمد خردادیان گفتگو می کنیم که در زمینه رقص سابقه ای طولانی دارد، انسانی فروتن مهربان است او بدلیل هم جنس گرا بودن، در ایران با مشکلات زیاد حتی زندان روبرو بوده و اینک او را با هنرمندان بین المللی چون التون جان، ریکی مارتین و بسیاری دیگر می بینیم که ازپشت پرده بیرون آمده و براحتی درباره این مسئله حرف میزند.
می گوییم خردادیان عزیز فکر می کنیم شما اولین ایرانی هستی که ماجرای هم جنس گرایی خود را اعلام می کنی و خوشحالم که با جوانان رادیو و مجله جوانان این مسئله را برای نخستین بار بطورکامل و صریح و روشن اعلام می داری.
– من بیشتر عمرم را در کشورهای آزاد زندگی کردم، البته هنوز محدودیت ها وجود داشت، همین امریکایی ها هم چند ماهی است که این مسئله را جدی تلقی کرده و حتی وصلت میان هم جنس گرایان را آزاد کرده اند. من خوب میدانم که این مسئله یکی از دردهای جامعه است، در خانواده های ایرانی، وقتی پسری با چنین مشکلی روبرو میشود، درواقع به بن بست می رسد، پدر ویا مادر می پرسد کی می خواهی زن بگیری، و بدلیل اطلاع از این مسئله، برخوردی غیرمنطقی دارند. بعضی مادرها می گویند دلم خوش بود که پسر داشتم، نمی دانستم دختر دارم این جملات مثل نیش، مثل یک خنجر تیز به قلب این آدمها فرو میرود. بعضی پسرها آنقدر تحت فشار روحی قرار می گیرند که در همان سنین نوجوانی دست به خودکشی میزنند.
من یکبار در سال 2004 در تپش اشاره ای به این مشکل داشتم، گفتم شما وقتی کم موهستید، مو می کارید، وقتی بینی تان بزرگ است جراحی می کنید حتی قدتان کوتاه است با کفش تا حدی بلند می کنید، ولی مسئله ای که من دارم قابل تغییر نیست، اما امروز می خواهم صریح تر در رادیو جوانان و مجله جوانان همه حرفهایم را بزنم.
خانواده شما خبر داشتند تو هم جنس گرا هستی؟
-آنها که درک درستی داشتند، با خبر بودند چون من هیچ چیزی در زندگیم پنهان نمی کردم، من دروغ بلد نیستم، مادرم یک زن مومن قدیمی و سنتی بود بعد از سالها وقتی آمد اینجا پرسید چرا پسر زن نمی گیری؟ چرا بچه دار نمی شی؟ گفت همانطور که تو از من نگهداری می کنی، بچه هایت هم به تو میرسند. گفتم من میروم یک پسر بیست و چند ساله که پدر و مادر نداره را می آورم خانه به فرزندی می پذیرم! نگاهم می کرد و خوب می دانست همزمان پشت پرده زندگی من مسائلی است. البته پدرم ازاین ماجرا خبر داشت، ولی حرفی نمی زد. چون پدرم آدم روشنفکری بود، بچشم می دید که من با پسری زندگی می کنم،ولی حرفی نمی زد و بروی من نمی آورد.
بنظر تو هم جنس گرایی یک انتخاب است یا ژنتیکی است؟
– من و امثال من اینجوری بدنیا می آئیم هیچکس هم کاری از دستش بر نمی آید. آدم های هم جنس گرا خصوصیات ویژه ای دارند، حسادت خانمها را ندارند بهمین جهت بهترین دوست خانمها میشوند. بسیار تمیز و مرتب و مهربان درست شبیه خانم ها و در ضمن با معرفت، پشتیبان و یاور درست مثل آقایان هستند. اهل دعوا و درگیری، کینه جویی نیستند.
یک مطالعه و بررسی پزشکی در یک کمپ بروی گروهی خانم و آقای هم جنس گرا انجام شد، در طی این مدت سعی کردند به آنها بگویند مثلا شما باید مرد باشید و یا شما زن، ولی بعد از آزمایشات و تراپی ها و مطالعات، تعداد زیادی از این افراد خودکشی کردند.
– بله همانطور که اشاره کردم، آمار خودکشی در این افراد مرتب بالا میرود، من در طی چند سال گذشته، بعد از هیاهوی ایران و انعکاس رسانه های امریکایی، من یک پناه و یک تکیه گاه، یک مرکز اطلاعات، برای خیلی از جوانهای هم جنس گرا در ایران شدم، وقتی در دبی بودم ، مرتب به من زنگ می زدند، بمن مراجعه می کردند و من جلوی خیلی از خودکشی ها را گرفتم و این ارتباطات همچنان ادامه دارد. یادم هست من درامریکا بودم، یک دختری از ایران زنگ زد و کلی گریه کرد و گفت من و دخترخاله ام با هم بودیم، خانواده ها فهمیدند و امشب دخترخاله ام را بزور شوهر میدهند تا آخر هفته هم،آقایی به خواستگاری من می آید و من قصد دارم قبلا خودم را بکشم، من خیلی سعی کردم با او حرف بزنم، ولی متاسفانه ارتباط ما قطع شد و من نفهمیدم چه برسرش آمد. ببینید درامریکا، دهها میلیون هم جنس گرا هستند، بمرور جامعه آنها را بطور منطقی پذیرفته، با آنها رفتاری احترام آمیز دارد ما در جامعه مان چهره های معروفی چون فریدون فرخزاد را داشتیم که تا آخر عمر این مسئله را در رسانه ها رو نکرد ولی همه دوستان و فامیل و حتی خیلی از دوستداران اش می دانستند که او هم جنس گراست در ضمن آمار نشان میدهد، هم جنس گرایان کمترین سابقه جنایت، تجاوز، شکنجه وآزار را نسبت به دیگران دارند.
صحبت از فرخزاد شد، باید اشاره کنیم که او حتی برای بستن دهان خیلی ها، ظاهرا ازدواج هم کرد، ولی چند ماهی بیشتر طول نکشید.
– پس این ثابت میکند ما اینگونه بدنیا می آئیم، همه عمر را طی می کنیم و بستگی دارد در چه جامعه ای زندگی میکنیم، چقدر اذیت و آزار می بینیم، چقدر رفتار منطقی با ما دارند و کاش قدرت داشتم به جامعه خصوصا جامعه ایرانی خودمان می گفتم ترا بخدا بچه های خود را بزور وادار به ازدواج نکنید، مسئله هم جنس گرا بودن شان را بپذیرید، پشت شان بایستید، تنهایشان نگذارید.
من حتی دوست نداشتم بچه داربشوم، که یکروزی بچه ام گریبان مرا بگیرد و بگوید وقتی تو هم جنس گرا بودی نباید مرا به دنیا می آوردی که ژن تو را بگیرم.
وقتی که در ایران بودی، شبکه های تلویزیونی امریکایی خیلی سروصدا کردند، آیا با خودت هم تماس گرفتند؟
– شبکه های BBC,CNN,FOX و خیلی های دیگر تماس گرفتند بعدا حتی حاضر بودند مبلغ بالایی هم بپردازند تا من با آنها گفتگو کنم. که وکیلم با توجه به موقعیت وشرایط من، موافقت نکرد. در ضمن پدرم زنده بود، خانواده ام در ایران بودند، من نمی خواستم برای هیچکدام مشکلی پیش آید.
بعد چه رویدادهایی در زندگیت پیش آمد؟
– اینروزها دارم یک کتاب می نویسم، همسر سابقم، که یک انگلیسی بود بمن کمک می کند. خانم انگلیسی من بالرین بود، در تالار رودکی می رقصید، در آنجا با هم آشنا شدیم و بعد ازدواج کردیم. من آن زمان عاشق هم جنس خودم بودم، که آنرا جدی نمی گرفتم، فکر میکردم با ازدواج این مسئله تمام میشود، او بودکه مرا تشویق به ازدواج کرد، من 19 ساله بودم، بعد فهمیدم اصلا تمایلی به رابطه با همسرم ندارم، درواقع او بامن رابطه سکسی داشت نه من با او! ولی باهم مرتب برنامه داشتیم، روی صحنه بودیم ولی در صحنه زندگی خوشبخت نبودیم، تا ایران بودیم، زندگی راادامه دادیم، ولی بعد به انگلیس آمدیم، من در خانواده او زندگی می کردم، باز هم صدایش را در نیاوردیم، تا به امریکا آمدیم و جدا شدیم حالا همان خانم کتاب زندگی مرا می نویسد، شوهر کرده و صاحب چند فرزند شده، دختر بزرگش 26 ساله است، من مرتب می روم بدیدارشان.
از خاطره های تلخ و شیرین ات برایمان بگو
– من درایران به یک پسر دلبستگی داشتم، هیچگاه حتی او را لمس هم نکردم، ولی آن عشق باقی ماند، تا من ایران را ترک گفتم، با اندوه ترک گفتم، عشق او همیشه با من ماند، در قلب من ماند. یک عشق واقعی و جاودانی بود او قرار بود به امریکا بیاید، با هم دیدار کنیم، چراکه من همه حرفهایم را به او زده بودم. ولی این اندوه، این عشق پاک با حادثه ای چون طوفان در هم نوردیده شد، او و همسر و فرزند و پدر و مادر همسرش در یک حادثه جان باختند. دو فرزند دیگر از او برجای ماند که من دارم از راه دور آنها را بزرگ می کنم، باور کنید علت سفر من به ایران هم دیدار آنها بود، ولی بهرحال روزی آنها را به امریکا می آورم.