درحال نوشتن خاطرات روزنامه نگاری خود هستم، ولی بسیار وقت می برد تا با تهیه عکس ها و تطابق تاریخ و نشانه وپرهیزاز هرگونه اشتباهی به صورت کتاب منتشرشود، ولی بدلیل تلفن های بسیار خوانندگان جوانان و با تشویق همکار قدیمی خود هوشنگ حسینی که درایران، خاطرات خود را بروی سوشیال میدیا می نویسد، به گوشه هایی ازاین خاطرات می پردازم.
دبی رینولدز برای حضور درفستیوال بین المللی فیلم تهران، به ایران آمده بود، ستاره ای که میان خانواده ها محبوبیت زیادی داشت و با فیلم هایی اچگونه غرب تسخیرشدب، اباز بی برکلیب، اطلاق بسبک آمریکاییب شهرت داشت.
وقتی با دبی رینولدز روبرو شدم اولین سئوالی که به مغزم خطور کرد، ماجرای جنجالی رابطه شوهرش ادی فیشر با الیزابت تیلور و بعد طلاق آنها بود.
دبی کمی با تعجب نگاهم کرد و گفت از روزی که وارد ایران شدم، بیشترمردها و گاه خانمها درباره آن ماجرا می پرسند من چند سالی بود با ادی فیشر خواننده معروف زندگی آرامی داشتم، دخترم کری بدنیا آمده بود و به پدرش بسیار علاقه داشت. آنروزها هنوز من و لیز دوستان خوبی بودیم، با هم رفت و آمد داشتیم و گاه با هم به سفر میرفتیم.
روزی که به من خبر دادند لیزتیلور در پشت پرده با شوهرم رابطه دارد مطمئن بودم که او را می دزدد، من حتی برای لیز پیام دادم که دست بکشد. ولی لیز جوابی نداد. من و ادی از هم جدا شدیم و آنها بلافاصله درسال 1959 با هم ازدواج کردند، من که برای آینده مشترک خود با ادی فیشه سرمایه گذاری کرده بودم، با زیان بزرگی روبرو شدم و علیرغم میل خودم، با هری کارل ازدواج کردم، ولی اصولا زندگیم دچار نوعی سردرگمی شده بود. جالب است بدانید من به نفرین عقیده ندارم ولی بعد از 5 سال وقتی ماجرای عشق پرشور لیز تیلور و ریچاردبرتون رو شد، همان حال و روز برسر ادی آمد، چون لیز هنوز همسرش بود. ادی به مشروب روی آورد، برای من پیام داد به سراغش بروم ولی من توجهی نکردم و آنها درسال 1964 از هم جدا شده و لیز با برتون ازدواج کرد و ادی فیشر تا مدتها به موجودی الکلی و منزوی مبدل شده و موقعیت ممتاز خوانندگی اش را از دست داد. من که انگار از ازدواج شانس نداشتم، زندگیم با هری کارل هم دوام زیادی نداشت و درسال 1973 از او اجدا شدم.
جالب است وقتی در طی این هفته با مردان ایرانی روبرو شدم، کلی تقاضای ازدواج گرفتم، کلی دلسوزی و همدردی دیدم. حتی یک مادر خوش مشرب که زبان انگلیسی اش خوب بود به من پیشنهاد داد با پسرش که جراح است ازدواج کنم و برای همیشه در ایران بمانم.
من مردان ایرانی را خیلی دست و دلباز، خوش تیپ دیدم، خیلی ها بدون هیچ توقعی به من هدایای گرانقیمتی دادند خانم های ایرانی را خیلی سکسی و اغواگر دیدم، چون حتی بعضی ها با لباس پوشیده و چادر، چشم ها را بدنبال خود می کشند در ضمن ظاهرا مردان خود را سیاستمدارانه آزاد می گذارند ولی به زنان و دخترانی که مورد توجه آنها قرار می گیرند با حرکات چشم و ابرو، خشم و قدغن نشان میدهند.
* از دبی درباره سوابق هنریش می پرسم.
می گوید: من وقتی نوجوان بودم بعنوان دختر شایسته بربنک لس آنجلس انتخاب شدم وهمان سال به بازی در فیلم اخداحافظ چارلیب پرداختم و با فیلم اآواز دربارانب در کنار سوپراستار آن زمان جین کلی به رقص و آواز پرداخته و آن فیلم و خاطره هایش را هیچگاه از یاد نمی برم.
خیلی دلم میخواست جایزه اسکار را ببرم ولی فقط یکبار برای نقش دوم فیلم Bundle Of Joy کاندیدای گلدن گلوب شدم و تا سال 1956 برای فیلم Catered Affair جایزه بهترین بازیگر نقش دوم را از NBR گرفتم.
