مسعود اسدالهی از پیش کسوتان عرصه هنر در سینما، تئاتر و تلویزیون است. نویسنده وکارگردانی که فعالیت های بی شماری داشته و زحمت بسیار زیادی درا ین سالها کشیده است.
به اسدالهی عزیز می گویم از زمانی که من نوجوان بودم و درمجله جوانان خبرنگار بودم با شما آشنا شدم
مسعود اسدالهی: کاملا به یاد دارم و سردبیرتان آقای ار- اعتمادیب که یکی از بهترین سردبیران نشریات بود و شما نمونه یک ژورنالیست موفق هستید که راه او را دنبال کردید
س : جزو اولین کسانی بودید که فعالیت های تئاتری و تلویزیونی را درآمریکا آغاز کردید، فعالیت های هنری شما را اگربخواهیم دسته بندی کنیم به چه صورت است، کمی خودتان در این باره توضیح بدهید؟
اسدالهی : من هم مثل هرجوان دیگری که وارد عرصه هنر می شود، کارخودم را با تئاتر شروع کردم از دوران نوجوانی وارد کاخ جوانان شدم و با گروه های آماتوری تئاتر کار کردم نمایش هایی را که کار کردیم در تلویزیون سابق که هنوز دولتی نشده بود انجام می دادیم. البته درآن سال ها تئاترهای صحنه ای ضبط نمی شدند و فقط تماشاگران کار را می دیدند. زمانی که کاخ جوانان شکل گرفت، اناصر خدایارب مدیریت آنجا را به عهده داشت، او اهل ذوق و قلم بود. درکاخ جوانان، موسیقی، ورزش و تئاتر کار می شد. ما نمایش اجرا میکردیم که حاصل دعوتی بود که از طریقه روزنامه اطلاعات انجام گرفته بود آن زمان مسعود فقیه در روزنامه اطلاعات قلم می زد و ااحمد احرارب سردبیر روزنامه بود. ما و چند نفر دیگر انتخاب شدیم و نمایش اجرا شد و از آقای فقیه خواستیم از هنرمندان معروف برای دیدن کار ما دعوت کند. اداره هنرهای دراماتیک هفته ای یک بار تئاتر زنده از تلویزیون داشتند. اانتظامیب، امشایخیب، انصیریانب و افخری خوروشب از چهره های فعال آن دوره بودند. اعلی نصیریانب دعوت شد و کار ما را دید و بعد هم به من گفت یک نمایشنامه ترجمه شده دارد به نام امارتیب که فیلم آن هم ساخته شده بود و چهار تا اسکار درآمریکا گرفته بود و اارنست بورگناینب بازیگر آن بود. البته تئاتر آن را هم در ابرادویب اجرا کرده بودند، بعد هم نصیریان مرا دعوت کرد و به اداره تئاتر در خیابان شاه آباد رفتم خیلی حس خوبی داشتم که درآن سن و سال با آقای نصیریان کار می کنم. بعد از آن کار دیگری با نصیریان – انتظامی – رکن الدین خسروی انجام دادم و بعد هم چند نمایش کارکردم با انتظامی- و در تئاترهای بعدی با اکامران نوزادب و اآپیک یوسفیانب همکاری کردم.
درگروه من و کامران نوزاد با هم کار می کردیم. یک هفته من برای نمایش تلویزیونی کارگردانی می کردم و یک هفته کامران. بعد من گروه مستقل درست کردم. نمایش اوراجیب اثر اسروانتسب را کارکردم و در تلویزیون پخش شد. مدیران تلویزیون از کار خوششان آمد و به من گفتند برایشان طرح یک سریال را بنویسم.
البته اینها بعد از سریال اپیوندب بود درابتدا با انصرت کریمیب و اثریا قاسمیب از تلویزیون ثابت پاسال آغاز و بعد به تلویزیون ملی ایران رفتیم، خلاصه کنم اپارس فیلمب فرستاد دنبال من و پیشنهاد داد که من وآقای کریمی در فیلمی با هم بازی کنیم. و ما این سناریو را نوشتیم، در فیلم ادزد و پاسبانب آقای کریمی کارگردان بود و فیلم پر فروش شد، با شرکت من ، و احبیب الله بلورب و اتقی ظهوریب بعد از آن کریمی پیشنهاد داد ما باید کارخودمان را بسازیم که ادرشکه چیب را کار کردیم. درشکه چی را همه کارگردانها و منتقدین پسندیدند به ویژه اکیا رستمیب.
من حد فاصل 17 تا 20 سالگی تجربه های زیادی کرده بودم. من واقعا به تجربه کاری بسیار اعتقاد دارم. همیشه به نسل جوان و نوجوان می گویم اینقدر که برای رزومه سازی وقت می گذارند، باید تجربه کنند و وقت برای تجربه اندوزی بگذارند. طرف می گوید در مدرسه بازیگری لندن یا اکتوراستودیو درس خوانده ام و در دانشکده های هنری و سینمایی، که اگر تجربه نداشته باشند فایده ای ندارد. چند نفر می شوند ابراندوب. اپل نیومنب و االیاکازانب که از دل این دانشکده ها بیرون آمده اند، اینها تجربه کرده اند وگرنه هزاران نفر دیگر هم این دانشکده ها را گذرانده اند و آخر رفته اند دریک اداره مشغول کار شده اند.
کریمی به دانشجویان دراماتیک می گفت من مطمئنم از بین شما 50 نفرشاید 5 نفر در این کار بدرخشند یعنی همه عمر به این کار بپردازه بقیه رها می کنید یک لیسانس دارید که البته ممکن است دراداره ای که می روید حقوق بیشتری بگیرید.
علی حاتمی نمونه خوبی است از تجربه گرایی، زمانی که من و او در دراماتیک درس تئاتر می خواندیم برای دانشجویان تز می نوشتیم برای فیلم کوتاه، علی حاتمی آگهی تبلیغاتی می ساخت، چون نثر آهنگین درکلامش بود و همین تجربه ها بعدها باعث شد فیلم سینمایی احسن کچلب را بسازد. تجربه و کار کردن آدم را مثل فولاد آبدیده می کند.
اگر تجربه با شانس همراه باشد و استعداد هم چاشنی آن شود مهمترین کار ممکن برای هنرمند انجام شده است. ربطی به هیکل و قیافه آنچنانی ندارد چه اجان گابنب باشی ، چه اآنتونی کوئینب، اوارن بیتیب باید تلاش کنی در نهایت چهره ات با کارهایت در ذهن و قلب مردم بماند. و البته مهم است که در نهایت این تجربه به نسل بعد هم منتقل شود.
• یکی از دوره های مهم کاری شما سریال اطلاقب بود، سریالی که درآن نمای مدرنی از جامعه ایرانی ارائه شده بود که قبل از آن وجود نداشت، جوان گرایی و نگاه رئالیستی به زندگی، چگونه به این طرح رسیدید؟
یک مواقعی یک موضوعی انگیزه شروع یک حرکت می شود. خشم، برای من خشم استارت سریال طلاق بود. خشم شما را می تواند به مسیری سازنده هدایت کند و می تواند شما را از مسیر دور کند درجایی به دلایل اجتماعی و سیاسی و هر دلیل دیگری می خواهند تو را حذف کنند.
ماجرا از زمانی آغاز شد که در تلویزیون سریال اآدم و حواب را کار می کردیم بعضی از تصویربرداران تلویزیون از تهیه کننده ها باج می گرفتند به بهانه اینکه ما در استودیو بعضی زمان ها تا 2، 3 نیمه شب هم کارمان طول می کشد. هرچند که به آنها اضافه کاری می دادند ولی بعضی هایشان باج می گرفتند. من از این موضوع ناراحت شدم، تصویربرداران به آقای اجعفریانب و اپیمانب که مدیر تولید بود گفته بودند که من زمانی بیشتری برای کارم میخواهم . در مقابل اعتراض آنها به مدیران تلویزیون گفتم که کارگردان نمی تواند خودش را محدود به یک زمان از پیش تعیین شده کند و به دلایل متعدد ممکن است کار طولانی شود و مثال زدم از کتاب خاطرات امارچلو ماسترویانیب که با افلینیب کار کرده است و می گوید که فلینی بعضی زمانها چندین ساعت من و اسوفیالورنب را در لوکیشن معطل می گذاشت تا شرایط مناسب فیلمبرداری از دید خودش فراهم شود. اصلا بعضی از کارگردان ها مدام درحال تغییردادن ایده ها و دیالوگ و یا حتی فضای کارشان هستند وطبیعی است که کارشان متفاوت است.
به هرحال مدتی من به تلویزیون نرفتم و بعد از سه سال به من تلفن زدند و گفتند خانم ادکتر ناظمیب که متخصص روانشناسی خانواده است، از آمریکا آمده و می خواهند کارهای پژوهشی و فیلمسازی درباره موضوع طلاق کار شود. رفتم و صحبت کردم و یک اپیزود نوشتم و ارائه دادم. فیلمنامه رفت درشورای بالای تلویزیون که حدود بیست نفر از هنرمندان و روانشناسان و جامعه شناس بودند. دیدگاه ها مطرح شد و یک اپیزود ساخته شد. همه دیدند و تشویق کردند چون فیلم ریتم و شکل و فرم تازه ای داشت. ریتم یک زندگی متفاوت، حتی در انتخاب لوکیشن فضا و بعد هم ادامه کار انجام شد. سریال به صورت پاورقی نبود، بلکه هر قسمت یک داستان مستقل داشت. هر قسمت دو خط موازی داشت، یکی هنرپیشه های ثابت سریال که خبرنگاران و تیم مطبوعاتی بود و قسمت دیگر هنرپیشه های مختلفی که داستان هرقسمت را شکل می دادند. معمولا در تلویزیون سریال ها براساس یک زمان مشخص تعریف می شوند تا درجدول پخش قرار بگیرند، داستان آگهی ها و زمان پخش آن هم مهم است. برای اولین بار این سریال همه چیز را عوض کرد. قسمت اول کار من 70 دقیقه شد. گفتند این زمان زیاد است. گفتم هرجای کار را که می توانید کوتاه کنید. پس از مدتی گفتند نمی توانیم کوتاه کنیم، ساختار سریال اینقدر دقیق بود که نمی توانستند کوتاهش کنند. از همین جا بود که قانونی در تلویزیون تصویب شد که اگر سریال یا فیلمی ریتم و ساختار مناسبی دارد نباید به بهانه کوتاه بودن یا طولانی بودن کار را دستکاری کنند.
در تلویزیون تهیه کننده ها دقیقه ای پول می گرفتند فیلم ها را بی جهت طولانی می کردند. اپیزود معتاد 90 دقیقه شد و جایزه بازیگری و کارگردانی هم گرفت . بعد هم در تلویزیون ملی ایران قرار شد یک فستیوال فیلم هم بگذارند.
سال ها بعد که به امریکا آمدم، دیدم نمادها و نشانه ها در فیلم ها چقدربازار دارند، عروسک یک فیلم ااسپیلبرگب ساخته می شود و چقدر درآمد دارد. اگر زمانی که سریال طلاق پرمخاطب بود مثلا جیپ خبرنگار سریال را به عنوان ماشین اسباب بازی می ساختند خیلی فروش می کرد.
• سریال طلاق به نوعی راه را برای ساختن سریال های اجتماعی و انتقادی باز کرد درادامه چه کردید؟ اینجا مسعود سکوت می کند.
ادامه این مصاحبه را هفته آینده درباره مهاجرت، مسائل سیاسی و سریال طلاق و فعالیت های بعدی درجوانان می خوانید