در آغاز سال 1400 شاهد دو پروژه یا بهتر بگوییم رویکرد منحصر بفرد از سوی
هنرمند انساندوست داریوش اقبالی بود ، یکی هنری و دیگری اجتماعی
یکی از دلائلی که یک هنرمند را از دیگر افراد جامعه متمایز می کند ابزار کار و زبان او و حساسیتش نسبت به اتفاقات دور و برش و واکنش او نسبت به افت و خیز های جامعه است . یک هنرمند هدفمند با استفاده از عوامل دیداری، شنیداری و نوشتاری میتواند واقعیت های بیرونی را تبدیل به آثاری هنری کند و وقتی که این مسائل در قالب هنر جای گرفت تاثیر آن میتواند از خود واقعیت مؤثر تر، گویاتر، زیباتر و افکاربرانگیز تر باشد. سال ۱۴۰۰ شاهد دو پروژه یا بهتر بگوییم رویکرد منحصر بفرد از سوی هنرمند انساندوست داریوش اقبالی بود ، یکی هنری و دیگری اجتماعی ، گرچه که وقتی در مورد داریوش صحبت میکنیم این دو مقوله در هم تنیده اند و همیشه در راستای دیدگاه و انتخاب او از سرآغاز فعالیت اش یکی در دیگری آغاز، تحول و ادامه یافته. نکته ای که فعالیت های این هنرمند را کاملأ از دیگران متمایز می نماید استفاده او از تمامی عوامل دیداری، شنیداری و نوشتاری برای هدفمندی پروژه های هنری\اجتماعی و آموزنده اوست. یک هنرمند توانمند کسی است که تاثیر می گیرد و تاثیر می گذارد، اما اینکه خود او به دنبال چه تاثیر و یا تغییر و تحولی است و یا چه پیامی را از روزنه هنر به مخاطبش منتقل میکند ریشه در عقاید و دیدگاه و بینش شخصی خود او دارد.
بعد از تجربه گرانقدری که داریوش با پایه گذاری بنیاد غیر انتفاعی آینه بدست آورد و با توجه به گستره این فعالیت های اجتماعی\انسانی،آغاز یک دوره تازه در زمینه سیاسی\اجتماعی و پرداختن به دردهای مشترک در جامعه سردرگم ایرانی امیدهای تازه ای بوجود آمده است
وقتی یک انسان عاشق انسانیت و عاشق ایران مثل او صداقت خود را ثابت کرده، وقتی قدرت استقامت خود را نشان داده، وقتی پنج دهه تبلور هنر هدفمند بوده، وقتی از سه اصل واقعیت، مسئولیت و هدف سخن میگوید، وقتی بعد از پنج دهه صادقانه به دنبال همبستگی و هم صدایی توام با تفاهم و احترام به همه عقاید سیاسی\اجتماعی در جامعه گام برمی دارد، پرده های تردید را کنار میزند و می گوید بیایید ببینیم کجا ایستاده ایم، یعنی در عمل ثابت کرده که هنر میتواند مفاهیم اصول انسانیت را به جامعه بیاموزد و قدرت های فردی و جمعی رو در جامعه تقویت کند و در متحول کردن اذهان و دیدگاه ها و مهارت های فکری جامعه مؤثر و هدفمند باشد، و بنظر من باید سراپا گوش و چشم شویم چرا که هنر او مسیری است که همواره به آگاهی و حقیقت منتهی می شود. آثار او چه بر بال موسیقی ، چه در قاب دوربین، چه بر مرکب قلم حکایت از نگاه انسانی و مهربانانه او به ایرانی و ایرانی و دردها و رنج های مشترک همه ما دارد.
در نشستی صمیمی با او به این دو پروژه و فعالیت های متعددی که در دست تهیه دارد گفتگویی داشتیم که با شما امروز تقسیم میکنیم
آلبوم جدید شما کاوشی عاشقانه در طبیعت ، تاریخ ، سنت ها و گفته ها و ناگفته های ماست و نه تنها از لحاظ فرمت که در محتوا هم اثری منحصر بفرد بود و غبار نشسته بر موسیقی تفکر برانگیز ما رو زدود. انگیزه یک چنین مجموعه ای چه بود؟
سال ها بود که اشعاری که هر کدوم به نوبه خود جایگاه خاصی برام داشتن رو دست چین کرده بودم تا در کنار هم راوی یک پیام چند بعدی و مستند باشند. پیامی که تلفیقی از اندیشه ها ، آرزوها، واقعیت ها و عاشقانه ها باشه و شاید در عمق توصیفی از کوله بار راهی که من در کنار هموطنانم بیشتر از پنج دهه پیش آغاز کردم. کوله باری که همیشه مملو از پیام هایی بوده در قالب شعر و ترانه ، در رابطه با دردهای مشترک همه ما…. دردهای مشترک تاریخی، دردهای مشترک اجتماعی، دردهای مشترکی که بعضی وقت ها شاید به دست خود ما بوجود آمدن.
صمیمیت و صداقت این رابطه عاطفی که با هموطنانم در طول سالها رشد کرده بخش بسیار بزرگیش شاید به این دلیل باشه که شریک دردهاشون بودن من رو قدم به قدم و روز به روز مصمم تر کرده تا برای حفظ این رابطه در کنار شعر و ترانه از روزنه های مختلفی باهاشون در ارتباط باشم
در زیر این نیلی سپهر بیکرانه
چندان که یارا داشتم در هر ترانه
نام بلند عشق را تکرار کردم
با این صدای خسته، شاید خفتهای را
در چارسوی این جهان بیدار کردم
همیشه گفتم ما با قصه بزرگ میشیم، با غصه زندگی میکنیم و با ترس به آینده نگاه میکنیم. حس نوستالژیکی که در همه هموطنانم میبینیم به نظر من از دیدگاه تاریک و ترسناکی که از آینده برای آنها در ذهنشون نقش بسته و یک گمگشتگی تاریخی که همه ما درش غوطه وریم سرچشمه میگیره. بیشتر مردم با خاطره هاشون زندگی میکنن تا با حقایق و واقعیت های زندگی و تاریخی شون . متأسفانه فلسفه سوختن و ساختن در فرهنگ و تاریخ ما جایگاهی بسیار دیرینه داشته و باعث شده که تقویت توانایی های فردی و در نتیجه جمعی ما همیشه تحت شعاع قرار بگیره و در کنار یک ناآگاهی تاریخی باعث و بانی افت و خیز های تاریخی سرنوشت سازی برامون بشه. این واقعیت در کنار تعداد بسیار کمی معلم تاریخ عاشق و متعهد و هدفمند باعث شده که حس صمیمیت و اتحاد ملی بیشتر در طول تاریخ چهل و چند ساله اخیر کمرنگ تر بشه. بسیاری از ترانه های این آلبوم یک سفر موشکافانه به اعماق جنبه های چند بعدی ویژگی های احساسات و زخم ها و مشکلات یک ملتِ
معلم تاریخ ما اگر به ما میگفت چرا،
شاید که اینجا نبودیم
در خانه یا دور از دیار،
با هم و تنها نبودیم
از دیدگاه محمد رضا لطفی هنرمند یک بار به دنیا میاد و برای همیشه هست، معیار ماندگاری و آینده موسیقی رو چگونه میبینی؟
معیار انتخاب در زمینه هنری و اجتماعی هنر رو متعلق به مردم و خودم و کارم را متعلق به مردم میدونم. هنر هم مثل سیاست و یا هر مشوق و انگیزه ای اگر هدفمند باشد همیشه ماندگار و تاثیرگذار خواهد بود. کهنه ترین و دردناک ترین و مخرب ترین درد سرزمین ما همونطور که همیشه گفتم عدم همبستگی و اتحاد بوده. و اینجاست که وظیفه همه کسانی که یک میکرفن، یک رسانه، و یا یک روزنه در دست دارند حیاتی و سرنوشت ساز میشه . دردیست مشترک که فقط با عزمی مشترک التیام پیدا میکنه و ریشه کن میشه. در همین راستا، رسالت یک رسانه هم می بایست آگاهی رسانی باشه ، و توانمند کردن جامعه با آگاهی. و زمانی این رسالت قوی تر و موثرتر به وظیفه خودش عمل میکنه که یکی از ضلع های مثلث سلامتی باشه که ما در بنیاد آینه همیشه ازش صحبت میکنیم. مثلثی که از تلفیق توانایی های ملت، رسانه ها و سازمان های غیر انتفاعی مسئول و هدفمند بوجود آمده..
جامعه سازی و آینده سازی و سرنوشت یک جهان سالم دست افرادی که از میان مردم برخاستند و مفید بودن براشون در اولیت، نه مهم بودن، باید دید قطب نمای هر کس به کدام سمت متمرکز شده. همه ما قادریم در سرنوشت جامعه مون نقش مفیدی ایفا کنیم فقط باید بخواهیم. در سرزمین ما حق زندگی، در کنار دیگر حقوق انسانی به بیرحمانه ترین شکلی سلب شده. در یک چنین جوی معتقدم همه دست اندرکاران و متخصصین و دانشمندان و انسان های فرهیخته میتونن مخاطبشون رو از یک رهگذر به یک تماشاگر و بعد به یک شنونده و در انتها به یک انسان فعال و متفکر و هدفمند تبدیل کنن، با آموختن مهارت های زندگی و به خصوص مهارت تفکر سالم ، با زنده کردن انگیزه، با زیر سوال بردن بدییهات، با تلنگر به حباب انکار و مدارا و تعصب. به همین دلیل هم از آغاز سال میلادی ما در بنیاد آینه برنامه ای رو تحت عنوان صشتفکر سالم صش تهیه و پخش خواهیم کرد چرا که معتقدیم که در فکر کردن مثل گوش دادن باید مهارت پیدا کنیم تا بتونیم با تفکری سالم و نقادانه برای آینده مون در کنار هم و با تلفیقی از توانایی همه تصمیم بگیریم و مشکلاتمون رو با هم حل کنیم. یادم میاد در یکی از پست های وبلاگ “با من از ایران بگو“ نوشته بودم :
یکی بود، یکی نبود
زیر گنبد کبود، لخت و عور تنگ غروب
یه ملت نشسته بود…
چرا باید همیشه یکی باشه و یکی نباشه ؟ چرا باید همیشه نشست ؟ چرا هرگز کلاغه به خونش نمیرسه ؟
اما هنوز، این مرد تنهای شکیبا
با کولهبار شوق خود ره میسپارد
تا از دل این تیرگی نوری برآرد
در هر کناری، شمع شعری میگذارد
اعجاز انسان را هنوز امید دارد
جامعه ای که به یک روح جمعی نرسه به یک هدف جمعی هم نخواهد رسید. همیشه میگم برای آموختن باید پنبه ها رو از توی گوش هامون در بیاریم و بزاریم توی دهانمون و در آرامش سکوت دست به یک بازنگری بزنیم ، بازنگری به درون خود، درون من، درون تو و درون مایی که درد میکشیم اما ناظریم، می سوزیم اما تماشاچی ایم ، بیماریم اما نشسته ایم ، مرگ را لمس میکنیم اما منتظریم…
از شعار به شعور رسیدن کمی سکوت میخواهد از عکس العمل به عمل رسیدن کمی سکوت میخواهد از شکستها به موفقیت ها رسیدن کمی سکوت میخواهد سکوت تا صدای هوشیار آن زندانی درون ذهن دربند خودمان را بشنویم که تکرار اشتباهات تدارک خاموش تکرار آنهاست.
”حق محوری ” و صش خود محوری صش همه جای این ینگه دنیا ورد زبان هاست، از دیدگاه شما چرا جامعه ما با رابطه تنگاتنگ ” حق داشتن ” و ” مسئولیت داشتن ” بیگانه است؟
سالهاست از طلبکار بودن و بدهکار بودن جامعه و اینکه آنها که طلبکارند همیشه طلبکار و آنها که بدهکارند همیشه بدهکار می مانند گفتم، ارزش هایی مثل حقیقت، صداقت و عدالت هیچگونه مرز سیاسی، اجتماعی، جنسی و مذهبی نمیشناسه. این ارزش ها رو هیچکس به ما هدیه نخواهد داد، درسته که همه آنها حق ماست اما بدون احساس مسئولیت و تلاش آگاهانه فرد فرد جامعه از هر قشر و قوم و طبقه اجتماعی این حقوق هرگز به آسانی بدست نمیان. ژان پیاژه ، روانشناس و زیست شناس فرانسوی خودمحوری رو به این صورت توصیف میکنه که یک حالت روانی که شخص خود محور هیچ فرقی بین واقعیت شخصی و واقعیت عینی نمیبینه، یعنی یک چنین انسانی با ناتوانی در درک نظرهای دیگران و نبود نیاز به شنیدن دیدگاهها و واقعیتها مختلف داره. یکی از نکاتی که در برنامه صشهمبستگی یعنیش‘ مطرح کردیم این بود که با مطالعه تاریخچه اجتماعی کشورهای پیشرفته متوجه شدیم که اونها توسط بنیانگذارانی به وجود آمدن که در خیلی موارد اختلاف نظر، اختلاف دیدگاه، اختلاف فرهنگ، اختلاف طبقاتی و اختلاف اعتقاداتی داشت، ولی این تفاوتها نه تنها باعث نفاق و جدایی بین آنها نشده، بلکه باعث همبستگی بیشتر هم بینشون شده
چرا که به جای پافشاری روی یک نوع اعتقاد ، به جای تحمیل یک نگرش، به جای دیکته کردن یک ایدئولوژی و یک طرز فکر، تونستن تفاوت هاشون رو با آغوش باز بپذیرن، درهای مشارکت و مشورت رو به روی هم با تفاهم باز کنن، و در اصل از تفاوت هاشون بعنوان یک سکوی پیشرفت استفاده کنن و نه یک سد و دیوار مانع.
من راه تو را بسته تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم
حالا سوال اینه که کشورهایی که اصالت ما رو هم ندارن و با این همه مهاجر و تفاوت دیدگاه و تفاوت نژادی و تفاوت سطح دانش و آگاهی و تفاوت فرهنگی و تفاوت دینی چطور تونستن چنین نیرویی رو ایجاد کنن که نیرومندترین طوفان ها هم نتونسته آنها را از پا درآره؟
مثل برده های هاییتی که امپراتوری فرانسه رو از خاکشون بیرون کردن و یا مردم هند که با دست خالی استقلالشون رو از انگلیس پس گرفت. عملأ چطور این امکان براشون بوجود امد؟
اگر دقت کنیم میبینیم که اونها سعی نکردن تفاوت های بین خودشون رو از بین ببرن، سعی نکردن یک دیدگاه رو به همدیگه دیکته کنن، نرفت زیر سلطه یک رهبر، بلکه برای رسیدن به آزادی و استقلال خودشون و وطنشون به قدرت گروهی خودشون پی بردن، و با دنبال کردن اصول همبستگی با هم به یک سری توافق رسیدن.
از دیدگاه ما، عوامل اصلی ایجاد یک چنین اجتماع همبسته ای مستلزم پذیرش تفاوت ها، احترام به حقوق انسانی و ایجاد گفتمان و ارتباط سازنده ست. باز هم یادآوری میکنم که آزادی حق من نیست، آزادی حق تو نیست، آزادی حق همه ماست و بدون رعایت اصول همبستگی هرگز نمیتونیم آنچه حق مسلم ماست رو بدست بیاریم..
بعد از ۵ دهه از اتحاد خواندن چی شد که برنامه “همبستگی یعنی“ رو دست گرفتی؟ فکر نمیکنی جامعه اینک آمادگی این رفرم را دارد؟
بنظر تو از کجا باید شروع کرد؟ سریع ترین مسیر از کجا عبور میکند خار و خس جامعه را چگونه باید پاکسازی کرد.
در طول این نیم قرن فعالیتم همه همزبانانم با من همصدا بودن، همراه بودن، همدرد و همدل بودن…. ولی این بار با پشتوانه ایی که از حمایت هموطنانم دارم تصمیم گرفتم باهاشون از یک کار تیمی و یا به زبانی دیگه از یک تعهد صحبت کنم . تعهدی که سه اصل واقعیت ، مسئولیت و هدف رو برای ما تعیین میکنه. به این دلیل یه یک کار تیمی اشاره کردم چرا که چه بخواهیم یا نخواهیم همه ایرانی هستیم و نسبت به سرزمینم درد و حس مشترکی داریم و اون حس زیبای مشترک ما همانیست که همه با جان و دل ایران را دوست داریم و سرنوشت وطنمون برامون مهمه.
در بخش اول این برنامه که تحت عنوان صشپذیرش” تهیه و پخش شد به این مقوله پرداختیم که خود ما در مسیر ارائه برنامه های آموزشی در شبکه رادیو تلویزیونی آینه آموختیم که دامنه تخریب بیماری جهانی اعتیاد به مراتب گسترده تراز آن هست که فکر میکردیم و اینکه با مطالعه بیشتر و مشورت با متخصصین در زمینه علوم انسانی آموختیم که اعتیاد تنها مصرف یک ماده نیست بلکه این بیماری شامل یک سری عادات و رفتارهای فردی و اجتماعی هم میشه. رفتارهایی مثل پیش قضاوت، خود محوری و منیت. تمام تلاش من در این اولین گام این بود که راهکارهایی که توشه هایی بودن که در ادامه مسیر آموزشم در مکتب۱۲ قدم آموخته و تجربه کرده بودم رو با هموطنانم تقسیم کنم. توشه هایی که منو وارد فصل جدیدی از تحول کرد. مهمترینشون این بود که آموختم راهکار واقع بینانه و اصولی اینه که بجای اینکه دنبال عواملی باشیم که از خارج از وجود خودمون باعث بسیاری از معضلات و مشکلات تاریخیمون شده، به اینکه من و ما چطور باعث این افت و خیزها شدیم و چه کمبودهایی در نگرش و وجود ما بود که این عوامل خارجی به آب و خاک ما رخنه کردن، و باعث تخریب کشورمون و شخص خودمون شدن توجه کنیم. و در ضمن صادقانه تاریخ رو مرور کنیم تا متوجه این تکرار تاریخ و تاریخ تکراری که نسل هاست باهاش دست بگریبانیم بشیم. چرا میگم تکرار تاریخ و تاریخ تکرار چون این روند مکررأ در تاریخ ما اتفاق افتاده. از حمله مغول، تا حمله اسکندر و یا اعراب یا انگلیس ها و خیلی از تازیان دیگه ای که به نوعی به ما تهاجم آوردن …ولی آیا هیچوقت به این فکر کردیم که ما در این میان چه نقشی داشتیم که به اینجا رسیدیم؟
آیا هیچوقت به این فکر کردیم که در واقع اشتباهات ما کجا بود؟
هدف من تشویق هموطنانم به این بود که خودمون رو ببریم زیر ذره بین. تنها جواب و دلیل ساده اما دردناکی که هر بار باهاش مواجه میشیم “ عدم همبستگی“ ما بوده.
هدف ما هم از تهیه این سری برنامه های آموزشی تحت عنوان “ همبستگی” اینه که همه هموطنانم رو از یافته های خودمون آگاه کنیم و با هم و در کنار هم و با مشارکت همدیگه به شیوه های عملی و کاربردی برای تحقق یافت همبستگی در اجتماع مون بپردازیم.
زمان زمان پذیرش تفاوت ها و ایجاد توافق بسوی یک تعهد مشترک برای ریشه کنی یک درد مشتر ِک تا زمانیکه نه تفاوت ، چون تفاوت اجتناب ناپذیره، بلکه نفاق بین ما هست، تحت هر فرم از حاکمیت، ایران و ایرانی هرگز به آزادی دست پیدا نمیکنه. موقعیکه از صش ما صش صحبت میکنم منظور یک گروه خاص یا یک دیدگاه خاصی نیست . صشما صش یعنی همه اقوام و همه اقشار کشورمون، چون همبستگی اصولی هیچگونه مرز جنسی، عقیدتی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و مذهبی نمیشناسه – چرا که پایه اش بر مبنای ریشه کنی یک درد مشترک و احترام متقابل به حقوق انسانی همه ماست . در نتیجه اگر میخواهیم در طرح و اجرای آینده اجتماعمون سهمی داشته باشیم، اگر طرفدار هر گروه و حزبی هستیم، اگر رهبران همه این احزاب ریز و درشت حاضر نشدن کنار هم بشینن و برای نجات وطن از تفاوت هاشون بگذرن، زمان زمانیه که دیگه نمیتونیم فقط یک تماشاگر باشیم، نمیتونیم فقط یک شنونده باشیم، باید مشارکت رو از همین امروز و از همین لحظه شروع کنیم ، و دست از تماشاچی بودن و صرفأ نظریه پردازی برداریم، آستین هامون رو بالا بزنیم و از “ من“ به “ ما“ رسیدن رو در کنار هم بیاموزیم و تجربه کنیم..
آنگاه میگویم که بذری نو فشاندهست
تا بشکُفد، تا بَردَهَد، بسیار ماندهست