1455-90

در پی متوقف شدن سریال پرحاشیه مهران مدیری «در حاشیه» (اتاق عمل) بخشنامه ای از سوی ریاست سازمان رادیو و تلویزیون به تهیه کنندگان وکارگردانان- فیلمنامه نویسان ارسال شد مبنی بر رعایت کردن خط قرمزهایی برای ساختن سریال و اصولا ساخت هرگونه فیلمی برای صدا و سیما.
یادداشتی در روزنامه یومیه سینمایی بانی فیلم منتشر شده بود که نویسنده این یادداشت سعید مطلبی کارگردان صاحب نام فیلم نامه نویس و کارگردان سینما و تلویزیون که نزدیک به نیم قرن در این راه فعالیت دارد بود که درد دلی است از سر درد به جهت همین نمایش، که در زیر از نظرتان می گذرد.

مرتضی فرزانه

***

دکتر گفت فردا همسرتان باید جراحی شود… اما قبل از ساعت هشت صبح و پیش از آن که من به اطاق عمل بروم باید دویست و هفتاد هزار تومان به صندوق بیمارستان پرداخته باشید.
گفتم چشم. همین الان چکی بهمین مبلغ بصندوق میپردازم. فرمودند من با چک کار ندارم… پول نقد…
عرض کردم قربان. الان ساعت چهار بعدازظهر است همه بانک‌ها تعطیل کرده‌اند و قبل از هشت صبح فردا هم باز نخواهند بود. اجازه بفرمائید که…
حرفم را قطع کرد و همان جمله معروف را گفت که: این مشکل شماست ـ و رفت
موضوع به دی ماه سال 67 مربوط است و آن زمان مثل این روزها نبود که دویست و هفتاد هزار تومان پول سه کیلو گوشت باشد. پول زیادی بود…. مانده بودم مستاصل و درمانده که چکار کنم…
همسرم سرطان داشت. به ریه هایش متاستاز داده بود… هر کس که بیماری داشته است میداند که در چنین مواقعی انسان حاضر است زمین را به آسمان بدوزد که حتی ثانیه‌ای در درمان یا جراحی بيمارش وقفه نیفتد… از همان بعدازظهر كذائي دی ماه 67 تا ساعت 7 صبح فردا … من به هر رفيقي که ميشناختم تلفن کردم و زحمت دادم… دویست و هفتاد هزار تومانی که صبح روز عمل فراهم شد شاید حاصل وام گرفتن از بیست و چند نفر دوست و آشنا بود… آخرین پول را سر ساعت هفت صبح مرحوم ایرج قادری بمن رساند. دقیق یادم هست. بیست و دو هزار تومان.
همسرم جراحی شد… حالش هنوز بد بود و ما مثل همه کسانی که عزیزشان بیمار است بدرو دیوار میزدیم…
گفتند در انگلیس پزشکی است بنام پرفسور برانسون متخصص سرطان. با هزار زحمت توسط دوستی با کلینیکش تماس گرفتیم دستور داد پرونده پزشکی و شرح عمل جراحی را برایش بفرستیم…
یک کپی از ورقه‌ای که دکتر بعد از عمل جراحی نوشته بود از بیمارستان گرفتیم. اما لازم بود که ترجمه آنرا برای پرفسور انگلیسی بفرستیم… به آقای جراح مراجعه کردم با این تقاضا که اگر ممکن است شرح جراحی را به انگلیسی بنویسد. فرمودند بایشان مربوط نمیشود. خودمان باید ترتیب ترجمه آنرا بدهیم. ورقه پر از اصطلاحات پزشکی بود که هیچ مترجمی تا تخصص پزشکی نداشت نمیتوانست آنرا ترجمه کند. بدوست پزشکی که ميشناختم مراجعه کردم (آقای دکتر همایون سمیعی که هر کجا هست خدا موفق و سلامتش بدارد) قبول کرد که زحمت ترجمه را بکشد. اما چهار کلمه بود که جراح محترم بدخط نوشته بود و او نمیتوانست بخواند. قرار شد بایشان مراجعه کنم و این چهار کلمه را بصورت خوانا بنویسند به بیمارستان رفتم. نبودند. گفتند در مطبشان تشریف دارند. آدرس مطب را گرفتم و خودم را به مطب رساندم. به خانم منشی گفتم ورقه ایست که آقای دکتر باید چند کلمه را در آن واضح و خوانا بنویسند ـ شاید باور نکنید ـ و حتماً هم باور نمیکنید. مجبور شدم ویزیت معمول آقای دکتر را به خانم منشی بپردازم تا اجازه ملاقات بیابم. و ایشان چهار کلمه‌ای که دکتر سمیعی نتوانسته بود بخواند با خطی خوانا مرقوم فرمایند.

1455-91

***

این قصه و حکایت نیست. دروغ هم نیست اسم بیمارستان و آن جراح معروف را ننوشته ‌ام تا مسئله شخصي نشود. یادآوری آن روزها هم همیشه عذابم میدهد و اشکم را در میاورد. اما مجبور شدم بنویسم… تا آن هشت هزار پزشکی که برای اعتراض به یک مجموعه تلویزیونی قرار بود جلوی ساختمان جام جم تجمیع کنند… اگر نمیدانند بدانند و اگر بی‌خبرند. خبردار شوند که از سوی بعضی همکارانشان با بیماران بینوا و بیمار داران بینواتر، که دستشان از هر جا کوتاه است و چشم امیدشان به تخصص و تبحّر پزشک چه رفتاری میشود.

***

قبل از آن که یادداشت را برای چاپ و انتشار بفرستم. با کمال تعجب و حیرت و ناباورانه در خبرها خواندم که مدیرعامل محترم تلویزیون… خسته از فشارهای خارجی بر سازمان و عواملش و در پاسخ به اعتراضات چند قشر و حرفه به یک مجموعه تلویزیونی اعلام داشته‌اند که ازاین پس هیچ حرفه و صنفی در تلویزیون با شوخی و طنز مواجه نخواهد شد!!
بنظرم خود این حرف (اگر درست باشد و گفته ایشان باشد) خود به شوخی بیشتر شبیه است و احتمالا ـ یا زور خیلی پرزور است. یا ایشان خیلی خسته و دلزده از جوی که ساخته شده است.
این بدعت بدی خواهد شد. وقتی در تمام دنیا نویسندگان و سینماگران تلاش دارند که آستانه صبر و تحمل جامعه را بالا ببرند… اینکار اگر نه آموزش، حداقل پذیرفتن کم تحملی جامعه را میرساند.
حتي هنوز باور ندارم که با اعتراض یک صنف و چند صنف، بتوان رسانه‌ای را از حق مسلم که نه ـ بلکه ـ وظیفه قطعی و بی گفتگوی او محروم کرد… اگر رسانه ملی هم نتواند. نادرستی‌ها، كژي ها و اشتباهات را نقد کند، دیگر به کجا میتوان امید داشت؟
آقای سرفراز آسانترین کار برای حل هر مسئله‌ای پاک کردن صورت مسئله است. انگار نه انگار. نه خانی آمده و نه خانی رفته است. اما آن که مسئله را حل میکند همیشه شایسته نقدير و ستایش است.
تجمع ـ اعتراض و خواست ناموجه و بی‌دلیل هر کس هرصفت و هرتعداد، چه هشت هزار نفر و چه هشتاد هزار نفر، نباید عاملی شود که هنرمندان ما کر و کور و لال شوند. خصلت هنرمند وظیفه و رسالت او دیدن، شنیدن و گفتن است، و رسانه ملی… تریبون این گفتن‌ها… دیدن و گفتن را از هنرمند نگیرید!

سعید مطلبی
چهارم اردیبهشت 94