1543-84

درگذشت دنیا دختر پرویز فنی زاده

1543-97

دنیا فنی زاده، دختر هنرمند برجسته تئاتر و تلویزیون، سینما، پرویز فنی زاده، هفته قبل براثر سرطان درگذشت. خیلی ها دنیا را با سریال و فیلم کلاه قرمزی می شناسند که از دهه 60 تاکنون خاطره های قشنگی برای بچه های درون ایران ساخته است.
«دنیا» از کودکی به دلیل پدر هنرمندش در جشنواره های مختلف کودکان و نوجوانان حضور داشت و با پدر به تماشای این آثار میرفت و بدنبال آن رشته عروسک گردانی را دنبال کرد و در سال 1364 در برنامه تلویزیونی «چتر با آواز باران» عروسک گردانی را تجربه کرد و بعد با حضور در کلاه قرمزی توانایی هنری خود رانشان داد و در سری فیلم های کلاه قرمزی ماندگار شد.
دنیا چند سالی بود با سرطان می جنگید و سرانجام هفته قبل تسلیم شد و گویا خواسته در کنار پدرش پرویز فنی زاده به خاک سپرده شود.

فیلمساز جوان بعد از رسیدن به آرزویش درگذشت

1543-91

1543-92

نیما طباطبایی کارگردان جوان فیلم های کوتاه و بلند مستند در ایران، درحالی براثر سرطان مغز درگذشت که خودش در آخرین لحظات زندگیش گفت من به آرزوی بزرگم ساختن فیلمی از زندگی اسطوره ورزش ناصر حجازی رسیدم و اینک میروم.
نیما طباطبایی مستند 160 دقیقه ای «من ناصر حجازی هستم» را براساس رویدادها و افتخارات و زندگی خصوصی ناصر حجازی ساخت و بعد از اینکه فیلم در سینماها به نمایش در آمد، ناگهان دچار سردرد شدیدی شد و به بیمارستان بهمن انتقال یافت.
بنا به گفته رویا تیموریان بازیگر سینما و خاله اش، بیمارستان به بهانه اینکه سی تی اسکن برای وزن بالا ندارد او را با چند قرص مسکن روانه کرد که بعد به بیمارستان ایرانمهر انتقال یافت و همزمان با ماجرای کیارستمی بود که به او بیشتر رسیدگی کردند ولی دیگر دیر شده بود و تومور همه جای سرش را پر کرده بود.

گروهی زیاد اینروزها در گورهای خاکی می خوابند

1543-98

نشریه شهروند نوشت:
50 زن و مرد و کودک شب ها در گور می خوابند و در هر گور یک تا 4 نفرزندگی می کنند این عده که به گور خواب ها معروفند، با تکه پتوهای مندرس، بنرهای پاره، تخته چوب های نیمه سوخته روی گورها می کشند، آنها مرگ را زندگی می کنند.
خیلی که هوا سرد میشود دنبال چوب می گردند، برای درست کردن آتش و گرم شدن در گورهایی که پایان زندگی است، برای همه، اما برای اینها شده سرآغاز و سرپناه، زن ومرد و کودک، کارتن خواب هایی که در قبر نشسته می خوابند.
یکی می گوید دیگه در اینجا چوب برای آتش زدن پیدا نمی شه! یک ماه میشود که سرما کارتن خواب ها را بدرون گورستان بزرگ نصیرآباد باغستان در حومه شهریار سوق داده است در این گورستان 30 گور از پیش آماده وجود دارد که 50 کارتون خوابها دست کم 20 گور را اشغال کرده اند و روزها هم برای تهیه غذا و پول و مواد در محل پخش میشوند.
آرمان کارتن خوابی است که همان نزدیکی درحال قدم زدن است. با دیدن افراد کنجکاو و رهگذر، به سرعت به سوی گورها می آید تا این غریبه را دور کند و درگیری شروع میشود و عده ای عکس می گیرند و آرمان فریاد میزند عکس نگیرآقا… مگر بدبختی هم عکس گرفتن دارد؟
شهناز یکی از کارتون خواب ها به خبرنگاری جواب میدهد: چند روز پیش آمدم اینجا، گفتند مواد اینجا ارزان است و بعد هم گفتند فامیل مرده ها، حلوا پخش می کنند، قراره شوهرم هم بیاید. یک پسر 18 ساله و دو تا دوقلوی 16 ساله داریم، من تا 5 سال پیش بهترین آشپز بودم، ولی شوهرم مرا معتاد کرد و کارم را از دست دادم بچه هایم پیش عمویشان هستند.

نامه سرگشاده اصغر فرهادی به روحانی
زندگی کارتون خواب ها در قبرها، مایه شرمساری است

1543-99

اصغرفرهادی هفته قبل به دنبال گزارش نشریه شهروند درباره کارتون خواب ها در گورستان می خوابند طی نامه سرگشاده ای به روحانی رئیس جمهور اسلامی نوشت:
سلام، امروز گزارش تکان‌دهنده زندگی مردان، زنان و کودکانی را که در گورهای یکی از قبرستان‌های اطراف تهران شب‌های سرد را به صبح می‌رسانند خواندم و اکنون سراسر وجودم شرم است و بغض. به‌بهانه این نامه به شما، قصد دارم همه آنان را که در این سرزمین و در این سی و چند سال مسئولیتی داشته و دارند سهیم این شرمساری کنم.
می‌دانم که عده‌ای سیاست‌باز این‌گونه گزارش‌ها و خبرها را دستاویزی خواهند کرد برای گرم کردن تنور بازی‌های فرساینده سیاسی و انتخاباتی اما افسوس که گرمای این تنور، تن رنجور کودکان، زنان و مردانی را که شب‌ها در گوشه قبرها، لابه‌لای درختان پارک‌ها و زیر پل‌ها به خواب می‌روند گرم نخواهد کرد.
در این گزارش نام یکی از کسانی که شب‌های سرد استخوان‌سوز را در گوشه گوری نشسته به صبح می‌رساند و به‌تعبیر تلخ گزارشگر مرگ را زندگی می‌کند، «آرمان» است، این نام مرا رها نمی‌کند. «آرمان» گم‌شده‌ای که در گور پیدایش کرده‌اند، شرم بر ما.
در تاریخ خوانده‌ایم که گاهی حاکمان با لباس مبدل به میان مردمان می‌رفته‌اند تا به‌دور از محافظان و ملازمان و متملقان گوشه‌ای از درد و رنج مردم را بی‌واسطه درک کنند. پیشنهاد می‌دهم لااقل برای تنوع در نگارش تاریخ امروز که آیندگان بهت‌زده خواهند خواند، گاهی صاحب منصبان بی‌همراه و ناشناس به میان مردم بروند، به روستاها و شهرهای دور افتاده. اگر ناشدنی‌ست به همین حوالی محله‌های حاشیه تهران تا ببینند صورت‌های سرخ از سیلی آبرومندان بی‌بضاعتی که بیش از هر صاحب قدرتی جان و جوانی‌شان را برای این سرزمین قربانی داده‌اند. اگر باز ناشدنی‌ست یک روز به اورژانس شهر سری بزنند و مخفیانه سوار بر آمبولانسی شوند که قرار است بیماری بی‌رمق را به بیمارستانی برساند و از نزدیک شاهد باشند چگونه در مسیر، به‌جای راه باز کردن برای نجات جان یک بیمار، مسابقه‌ای تلخ بین دیگران است برای پیشی گرفتن از هم که پشت آمبولانس حامل یک هموطن رو به مرگ جای بگیرند و از این موقعیت برای زودتر رسیدن به مقصد نهایت استفاده را ببرند، این مثالی ساده، تلخ و تکراری‌ست اما خلاصه‌ای‌ست از وضعیت امروز ما، چه‌کسی پاسخگوی این بی‌رحمی پنهان است؟ ما چرا و کی چنین شدیم؟ ما مردمانی که دیگر دوست داشتن هم‌وطن را از یاد برده‌ایم، ما که خشونت‌های پنهان و ریز در رفتار و گفتار روزمره‌مان ابزاری شده است برای بیرون کشیدن گلیم فردی‌مان از اجتماع، ما که دروغ را به‌عنوان مهارتی برای زیستن دوگانه در بیرون و درون خانه می‌آموزیم و به کودکانمان می‌آموزانیم.
ما که تنها نظاره‌گر و شنونده فراموشکار رنج‌هاییم. چه‌کسی امروز از آن پدری که خود را از پل عابر پیاده خیابان میرداماد به دار کشید و در یادداشتی که از جیب خالی‌اش پیدا شد نوشت «هزینه درمان بیماری چشم‌هایم را نداشتم» سخنی می‌گوید؟ آن اندک کسانی نیز که دلسوزانه می‌گویند با انگ سیاه‌نمایی مورد هجمه‌اند. انگ سیاه‌نمایی فراری‌ست رو به جلو از سوی مسئولان برای عدم پذیرش مسئولیت سیاهی‌ها.
این است شهر نوید داده‌شده؟ این است شهر آرمان‌ها؟

جایزه یونیسف بهترین عکس سال
در مورد کودکان به عکاس ایرانی تعلق گرفت

1543-94

1543-95

سازمان یونیسف در آلمان، هفته قبل جایزه بزرگ بهترین عکس در مورد کودکان را به آریز قادری عکاس ایرانی اهل سنندج اهدا نمود، جایزه معتبری که صدها عکاس برجسته و حرفه ای در سراسر جهان در لیست کاندیداهای آن قرار داشتند.
این عکس از خانواده دختر بلوچی می گوید که در 20 کیلومتری تربت حیدریه در فصل برداشت زعفران چادر زده اند و مشغول کارند، خود او نیز در میان زباله ها بدنبال چیز بدرد بخوری می گردد تا به خانواده کمک کند این عکس قادری به عنوان عکس سال صندوق کودکان سازمان ملل (یونیسف در آلمان) برگزیده شد.
امسال 1000عکس از 90 عکاس از 29 کشور کاندیدا بودند و جایزه برنده را یاسمین طباطبایی هنرپیشه ایرانی آلمانی اهدا کرد.

ناصرمسعودی بعد از حدود 40 سال
در رشت روی صحنه میرود

1543-85

ناصرمسعودی خواننده آوازهای محلی گیلانی، برای نخستین بار بعد از حدود 40 سال و 38 سال بعد از انقلاب در رشت بروی صحنه یک کنسرت میرود.
ناصرمسعودی در تمام سالهای گذشته در هیچ کنسرتی در ایران شرکت نکرده بود و اینک همین هفته 16 و 17 ماه دی در سالن نامجوی رشت با گروهی از نوازندگان جوان به سرپرستی محمد افشایی روی صحنه میرود. همه این آهنگها، از آلبوم های قدیمی ناصرمسعودی انتخاب شده و با ارکستر سنتی اجرا خواهد شد و بدنبال آن دو آلبوم جدید بنام های «حالا چرا؟» و خورشید خانم، نیز از این خواننده ارائه میشود که اولی با آثاری به زبان فارسی و دومی به زبان محلی و گیلکی است.

داستان های احمد شاملو روی صحنه

1543-86

داستان های احمد شاملو در قالب رادیو تاتر بروی صحنه چند سالن میرود و به گزارش امور ارتباطات رسانه ای و روابط عمومی مدرسه تیاتر و تماشاخانه، محمدرضا جمالی کارگردان و طراح رادیو تیاتر «شین» که اینروزها اجرای عمومی خود را در سالن استاد رکن الدین خسروی می گذرانند، گفت رادیو تئاتر شین با برداشت از داستانک های احمد شاملو، که توسط متین نظری نوشته بروی صحنه آورد و این پنجمین تجربه گروه فرهنگی هنری نماد است و بدلیل استقبال تصمیم بر این است که تا پس از پایان اجرای عمومی رادیو تیاتر شین برنامه های بعدی خود را در قالب رادیو تئاتر انجام دهد.

سرانجام آلبوم «شیدای من»
زنده یاد «فرهنگ شریف» به بازار آمد

1543-87

درحالیکه خانواده و دوستان زنده یاد فرهنگ شریف تلاش میکردند تا آلبوم جدید او «شیدای من» قبل از سفر ابدی اش به بازار بدهند، به دلایل مختلف و ایرادها و سنگ اندازی ها، میسر نشد و اینک مجموعه ای از نواخته های استاد فقید در سن 73 سالگی، در دو بخش مجزای ابوعطا و همایون نواخته شده، از سوی نشر «نسیم مهرآوا» به بازار آمد.
فرهنگ شریف که در نحوه انگشت گذاری و مضراب زنی در نقاط مختلف سیم های تار، انقلابی در این زمینه ایجاد کرده بود به گفته صاحبنظران، زیباترین صدای تولید شده از ساز تار را عرضه کرده بود.
زنده یاد یکی از آرزوهایش انتشار این آلبوم بود، که بدلیل بیماری طولانی و بکلی از تکلم افتادن به آرزویش نرسید.

وام 1300 میلیارد تومانی  سرمایه گذار سریال شهرزاد

1543-88

یکی از مقامات صندوق ذخیره فرهنگیان اعلام کرد، سرمایه گذار سریال شهرزاد، 1300 میلیارد تومان از این صندوق وام گرفته، تا هزینه های سریال را تامین کند.
محمد امامی سرمایه گذار سریال شهرزاد بیش از هزار میلیارد تومان هم وام از بانک سرمایه گرفته که طی یک چک صادر شده است و برداشت از صندوق ذخیره معلمان سبب شده، بیش از 2 هزار میلیارد تومان افت سودی داشته در حالیکه باید بیش از 1500 میلیارد تومان سود می برد.
امامی که بخاطر بدهکاریها در زندان بسر می برد به گفته مقامات مسئول، زمان دریافت وام از بانک هیچ ملکی را وثیقه نگذاشته است و با هدر دادن این پول که متعلق به 900 هزار معلم بود، بزرگترین صدمه را زده است!

جلوگیری از حضور نوازنده زن در کنسرت بنیامین

1543-89

پنجم دیماه، در زمانی که کنسرت بزرگ بنیامین خواننده روز ایران، در سالن میلاد نمایشگاه بین المللی آماده اجرا بود، مسئولین جلوی ورود «ملانی آوانسیان» نوازنده ویلن سل، و خواهر استیو آوانسیان نوازنده درامز ارکستر را گرفتند و اجازه اجرای برنامه را با وجود در دست داشتن مجوز و نامه های رسمی ندادند و اعضای ارکستر هم صندلی این نوازنده را تا پایان خالی نگه داشتند.
سلیم احمدی مدیر برنامه های بنیامین گفت تمام مراحل اداری حضور ملانی در شب کریسمس طی شده بود و امیدوار بودیم در این شب عزیز که برای هموطنان مسیحی شب ارزشمندی است، بتوانیم در کنار این هنرمند مسیحی و محترم اجرای خوبی برای حاضرین داشته باشیم ولی تنها دقایقی پیش از این کنسرت، زمان ورود به صحنه جلوی او را گرفتند.
بنیامین گفت اکثر مدیران که در جریان حضور ملانی بودند، هیچ مخالفتی نداشتند ولی یک نفر کار را خراب کرد، که بزودی دستش رو میشود.
ملانی و استیو برادرش از مهره های اصلی این کنسرت بودند، که استیو با نوازندگی خود، ملانی با صندلی خالی اش، در روز میلاد حضرت مسیح در ذهن ها ماندنی شدند.

جعفر والی: مرا کنار دوستانم به خاک بسپارید

1543-96

جعفر والی زاده کارگردان و بازیگر قدیمی تیاتر و سینما و تلویزیون، در وصیت نامه خود نوشته بود مرا بعد از راهی شدن به سفر، در کنار دوستان وهمکاران قدیمی ام چون داود رشیدی به خاک بسپارید. شاید که در آن دنیا بیشتر به ما قدر بگذارند.
جعفر والی در سن 83 سالگی بعد از یک دوره بیماری در بیمارستان درگذشت درحالیکه کارنامه درخشان هنری او با فیلم های گاو، گل های داودی، پائیزان، خاک، سفر سنگ، تنگسیر، ناخدا خورشید و آخرین آنها معمای شاه آمیخته است.
بیشتر همکاران قدیمی جعفر والی: چون فخری خوروش، عباس جوانمرد و نصرت پرتوی در خارج هستند و چون علی نصیریان و محمدعلی کشاورز و جمشید مشایخی در ایران در سوگ او نشسته اند.