بجاي شهرت در هاليوود به اعتياد مطلق و روسپيگري رسيدم-058،

فرستنده فريبا-ن از لس آنجلس قسمت دوم و پاياني هنوز دو سه روزي از ورود من به بركلي و به خانه عمهام نمي‌گذشت كه سر ميز صبحانه عمه‌ام گفت:- عمه جان هنوز به ما نگفته‌اي برنامه‌ات چيست؟ چه خيالي داري؟ … Read more about بجاي شهرت در هاليوود به اعتياد مطلق و روسپيگري رسيدم-058،

عشق من هاليوود-057

عشق من هاليوود   سردبير محبوب مجله پرتيراژ جوانان. سلام. برايتان پيروزي بيشتر در راه خدمتي كه انجام ميدهيد آرزو دارم. دقيقا از صبح يكشنبه هفته گذشته بود كه تصميم گرفتم برايتان نامه اي بنويسم. نميدانم … Read more about عشق من هاليوود-057

056-من درواقع آن جوان را كرايه كرده بودم

من درواقع آن جوان را كرايه كرده بودم   قصه : مونا.ك- ساكرامنتوتنظيم از: مزدا قسمت دوم خلاصه هفته قبل من از آغاز زني جاه طلب و زياده خواه بودم، شوهر اولم را وادار كردم زمان جنگ، قاچاقي از ايران خارج … Read more about 056-من درواقع آن جوان را كرايه كرده بودم

ناگهان امين اسلحه را بروي شقيقه خود گذاشت055

ناگهان امين اسلحه را بروي شقيقه خود گذاشت بارها شده از خودم مي‌پرسم چرا آدم ها ناگهان تا نهايت خودخواه ميشوند؟ تا نهايت بخود و هوي و هوسهاي خود مي‌انديشند؟ چون همين خود خواهي‌ها مرا به  چنين روزي … Read more about ناگهان امين اسلحه را بروي شقيقه خود گذاشت055

054بيرون آمدن از آن دنياي تاريك آسان نبود

بيرون آمدن از آن دنياي تاريك آسان نبود قصه: پروين - الف . استانبول تنظيم از: مزدا قسمت چهارم (آخر) خلاصه  هفته هاي گذشته: يكسال قبل از انقلاب در 24‌ سالگي در يك حادثه انفجار زخمي شده  و مدتها دچار … Read more about 054بيرون آمدن از آن دنياي تاريك آسان نبود

دردانه اي بي سرانجام

دردانه اي بي سرانجام وقتي انقلاب شد، من 9‌ ساله بودم، هنوز از فضاي قبل از انقلاب ذهنياتي داشتم، من آنروزها عاشق فيلمهاي ايتاليايي بودم، دلم ميخواست روزي به آن سرزمين سفر كنم، حتي شانس بازي در فيلم … Read more about دردانه اي بي سرانجام

مهتاب سمبلي از يك انسان نمونه بود -قسمت اول

مهتاب سمبلي از يك انسان نمونه بود قسمت اول قصه: رامين-د- ريورسايد تنظيم از: مزدا   اولين روزي كه مهتاب را شناختم، بمن فهماند از مردي كه سيگار بكشد خوشش نمي‌آيد، بعد هم به پدرش پرداخت كه در ايران … Read more about مهتاب سمبلي از يك انسان نمونه بود -قسمت اول

به يك كارگاه متروكه پناه بردم قسمت دوم

  به يك كارگاه متروكه پناه بردم قصه: رامين-د- ريورسايد تنظيم از: مزدا قسمت دوم خلاصه هفته قبل من مهتاب را كه از سيگار و اصولا هر ماده مخدري نفرت داشت، در پيرس كالج لوس آنجلس شناختم. مهتاب به اميد … Read more about به يك كارگاه متروكه پناه بردم قسمت دوم

بارها از پاي افتاده و دوباره ايستاده‌ام

بارها از پاي افتاده و دوباره ايستاده‌ام من تا آنجا كـه بياد دارم، آدم حـق شـنـاسـي نـبـودم، مادرم مي‌گفت اگردست عسلي را توي دهان تو بگذارم، گاز مي‌گيري !من تا نوجوان بودم، معناي اين حرفها را … Read more about بارها از پاي افتاده و دوباره ايستاده‌ام

منيجر ساختمان، كليد اتاق ماريا را بدستم داد

منيجر ساختمان، كليد اتاق ماريا را بدستم داد من در 18‌ سالگي، دو سال قبل از انقلاب وارد نيروي هوايي شده بودم، دلم مـي‌خـواسـت خلـبان بـشـوم، ولـي يك تصادف هولناك مرا 8‌ ماه در بيمارستان و خانه بستري … Read more about منيجر ساختمان، كليد اتاق ماريا را بدستم داد

زمان تحويل محموله، يك چاقو در پهلويم فرو رفت1236

زمان تحويل محموله، يك چاقو در پهلويم فرو رفت   در يـك روز بـارانـي، در فرودگاه تهران، پدر ومادر و برادرم دورم را گرفته و مرتب سـفـارش ميكردند بايد بروي آلمان، درس بخواني، ما را سر بلند كني، بعد هم … Read more about زمان تحويل محموله، يك چاقو در پهلويم فرو رفت1236