1684-8

بازتاب پرواز استاد عزیزمان فرهنگ فرهی

استاد فرهنگ فرهی، تا هفته پیش سرپا بود و مطالبش را نوشت و خواند و تصحیح کرد، ولی متاسفانه این هفته بجای مطالب پربارش، در غم از دست دادنش نوشتیم، در زیر بازتابهایی که در روز آخر چاپ مجله را که بدستمان رسیده از نظرتان می گذرانیم و ادامه آن را در شماره های آتی می خوانید.

***

1684-9

درگذشت فرهنگ فرهی روزنامه‌نگار قدیمی
در لس‌آنجلس

فیروزه خطیبی -کیهان لندن
فرهنگ فرهی روزنامه‌نگار قدیمی ساکن لس‌آنجلس روز دوشنبه ۲۳ سپتامبر در حالی که اعضای خانواده و دوستان نزدیک او در کنارش بودند در بیمارستان تارزانای این شهر درگذشت. او هنگام مرگ ۸۶ سال داشت.
زنده‌یاد فرهی که فعالیت‌های مطبوعاتی خود را بیش از ۷ دهه پیش و از مجله هفتگی «روزنه» با همکاری احمد شاملو آغاز کرده بود از مدت‌ها پیش از بیماری‌های کلیوی و ریوی رنج می‌برد و نهایتا هفته پیش دربیمارستان بستری شد و با وجود تلاش پزشکان، چشم از جهان فرو بست.
فرهی که در دوران پیش از انقلاب به عنوان برنامه‌ساز در رادیو و تلویزیون ملی ایران فعالیت داشت و برنامه‌های «نقشی در آیینه هفته‌»، «سیری در مسائل روز»، «شگفتی‌های جهان درون»، «در پیشگاه تاریخ»، «در پیشگاه مردم» و «جُنگ شب» را ارائه می‌داد در آستانه انقلاب ۵۷ به آمریکا و شهر لس‌آنجلس مهاجرت کرد. او ابتدا به همکاری با نشریه «ایران تریبون» به سردبیری پرویز قاضی‌سعید پرداخت و بعدها در نشریات «پیام ایران»، «رایگان» و «نیمروز» قلم می‌زد.
درسال ۱۹۸۷ پسر فرهنگ فرهی (نیوشا) در اعتراض به ورود خامنه‌ای رئیس جمهوری اسلامی وقت در ایران برای شرکت درمجمع عمومی سازمان ملل متحد، جلوی ساختمان فدرال لس‌آنجلس خود را به آتش کشید و درگذشت. حادثه ای که تا پایان عمر اثرات عمیق بر جسم و جان فرهنگ فرهی باقی گذاشت.
چندی بعد، در اواسط دهه ۱۹۹۰ میلادی فرهنگ فرهی نشریه ادبی- هنری «جُنگ» را که شکل تازه‌ای به مطبوعات ایرانی لس‌آنجلس می‌بخشید پایه‌گذاری کرد اما این نشریه عمر کوتاهی داشت و پس از مدت کوتاهی تعطیل شد و فرهی از همان تاریخ ضمن همکاری با رادیو و تلویزیون‌های ایرانی این شهر ازجمله اجرای یک برنامه فرهنگی- هنری هفتگی در تلویزیون «پارس» به همکاری با هفته‌نامه «جوانان» پرداخت.
مهدی ذکائی سردبیر مجله «جوانان» فرهنگ فرهی را از زمان سردبیری مجله «رایگان» به یاد می‌آورد: «فرهنگ از همان زمان دورادور یکی از مشوقین ما بود. بعد از تعطیلی «جُنگ»، او صفحات ادبی را در مجله ما شروع کرد و حضورش در دفتر مجله درطول سال‌ها مثل حضور پدر مهربانی بود که به ما یاری می‌داد. بعد از درگذشت زنده‌یاد خطیبی که با نوشتن خاطرات هنری‌اش به «جوانان» اعتبار بخشیده بود، فرهنگ فرهی آمد و ما سعی کردیم به او تکیه کنیم. با اینهمه و با وجود همه زحماتی که کشیده بود و کارهایی که کرده بود، هرچند همواره صحبت برگزاری مراسم بزرگداشت‌ وی بود ولی این کار هرگز جامه عمل نپوشید. این بزرگترین تاسف من است و می‌دانم که جای فرهنگ برای همیشه در جامعه ادبی لس‌آنجلس خالی خواهد ماند.»

***
سرور فرهنگ فرهی؛
جلوه ی درخشان
بزرگمـردی جوانمرد

در سوگ استاد فرهنگ فرهی. مقاله ای
را که یک سال و نیم پیش در بزرگداشت
او نوشتم، اکنون با شنیدن خبر اندوهبار
درگذشت او دوباره منتشر می سازم.
تقدیم به پیام فرهی

درود!
این کلامی است که هر مرتبه در بدو سخن گفتن تلفنی با سرور فرهنگ فرهی بر جانم می نشیند. هر بار در پاسخ می خواهم بگویم: درود بر شما، ولی نمی توانم. زیرا درود او از تبار دگرگونه ای است که درود مرا یارای برابری نیست. درودش پژواک صلابت کوه های سر بر کشیده البرز را دارد. درودش چونان موج های عاشقانه دریای خزر دلنشین است. درودش صمیمیت بزرگمردی همیشه جوان را در بر دارد. بزرگمردی که همه جان و خردش را نثار راه خدمتگزاری به فرهنگ ایران و تشویق به فرهنگ ورزی انسان ایرانی کرده است. درودش همه امید و توان را به دوست و آشنا می بخشد و هیچ چیز در مقابل نمی خواهد، همانا درود جوانمردان.
از روزی که با زنان و مردان برجسته فرهنگ، هنر و ادب ایران آشنا شدم، سرور فرهنگ فرهی را نیز شناخته و ارج گذارده ام. چه بسا نوشته یا معرفی او بوده است که مرا با جنبه های مهم کار یک شخصیت ادبی یا هنری آشنا کرده. برای یک نمونه، با صدای سحرانگیز او در مقدمه ای که بر مجموعه گویای «در جدال با خامشی: شب شعر ۱۳۵۲» گذارده است، با احمد شاملو و اهمیت شعرش بیشتر و بهتر آشنا شدم. قلم و صدای استاد، اما، فقط در معرفی بزرگان نبوده و نیست. او جوینده، معرف و مشوق استعدادهای ناشناخته یا جوان است. نقطه مشترک نگارش و گویش او درباره نامداران و گمنامان، نبودن اثری از «منیت» نویسنده است. اینرا در ارتباط رو در رو با او هم در می یابی. او که خود از زمره مردان نادر ادب و فرهنگ است، هیچگاه نه می خواهد که اول باشد و نه در صدر. منیت اش گم است و همین امر او را صدرنشین می کند.
کدام آشنایی است که نداند که سرور فرهی در درازنای زندگی، بسی رنج برده است: رنج از دست دادن فرزند دلبند و همسر نازنین و رنج دوری از میهن. ولی هیچکدام این رنج های سهمگین، موجب از میان رفتن صفا و مهرش نسبت به دیگران نشده است.

1684-11

بار نخست که او را می بینی، انگار سالهاست که با او آشنایی نزدیک داری. انگار وقتی دورادور نوشته هایش را می خواندی، آنها نامه های خصوصی او به تو بوده اند. همان لحظه ای که او را می بینی؛ به تو دل می دهد و دلت را می ستاند. ترا اگر نه به خندیدن، دستکم به لبخند وا می دارد. آری چهره اش دلگشاست ولی گشاده دستی اش بیشتر ترا به آفرین وا می دارد. از مال دنیا، هیچ چیز ندارد ولی سخاوتمندترین انسان هاست. از تو هیچ چیز نمی خواهد ولی هر آنچه دارد به تو می دهد.
و تو از او آزادگی و دموکرات بودن را نیز فرا می گیری. با آنکه وفادار به عهد و اصول است و جانبدار مردان و زنان آزاده و ملی، در نوشتن و گفتن درباره شخصیت ها، جانبدار اصل انصاف است. در مراوده با او می آموزی که آزاد اندیشی شرط اول هر امر اجتماعی و سیاسی است. در نگارش و گویش، نه اهل تحکم است و نه تحکم پذیر. از اینروست که او در دل و اندیشه همه ی مردم با گرایشات گوناگون جای گرفته است. مردی که به مردم باور دارد و با نوشتن در نشریاتی که مورد علاقه همان مردم است، زبدگان و تازه واردان به عرصه فرهنگ، ادب، هنر و سیاست و آثارشان را با قلم شیوایش به مردم معرفی می کند.
استاد فرهی، در شعری از خود می پرسد که او کیست؟

کیستم؟ جوینده ای فرسوده پای
زاد راهم شوق و امید و نیاز
آشنایی، نی و مقصد ناپدید
فرصتی کوتاه و راهی بس دراز
می گدازد جانم از درد طلب
آتشی دارم درون استخوان
در سکوت شام و در غوغای روز
در میان جمع و دور از مردمان

سرور فرهی، شما همان هستید که خود وصف می کنید و دنیایی بیشتر.
باشد که تا هنوز و همیشه برای بی شمار دوستدارانتان بمانید.
حمید اکبری

***

1684-12

فرهنگ‌ فرهی ابرمرد قلم، غول روزنامه‌نگاری و‌ دوست به ابدیت پیوست. جای‌ خالی‌اش را هیچکس پر نتواند کرد.
دلم گرفته ای دوست
هوای گریه با من.
هما سرشار

***

خبر کوتاه است و تلخ
فرهنگ فرهی روزنامه نگار و نویسنده ،در سالگشت شعله ور شدن فرزندش نیوشا، به سوی او پر کشید
پیام و نیما ، تسلیت میگویم
یادش گرامی باد
رضا گوهرزاد

***

استاد فرهنگ فرهی انسانی تاثیر گذار بود، از جمله در زندگی صاحب این قلم. از اوایل دهه ۹۰ میلادی /۷۰ خورشیدی، از کانادا با استاد در ارتباط بودم، تا در سومین روز ورودم به لس آنجلس، استاد فرهی را در دفتر منصور انوری ـ (سخنگوی تشکیلات شاپور بختیار در آمریکا و مدیر نشریه پیام ایران) ـ برای نخستین بارملاقات کردم، فوریه ۱۹۹۴.

1684-13

آقای فرهی ۲۵ سال پیش، نخستین ضبط صوت را برای تهیه گزارش به من هدیه داد، و تاکید کرد که «جوان می توانی!».در همان سالها به عنوان خبرنگار با برنامه «جنگ شب» فرهنگ فرهی در رادیو تهران لس آنجلس همکاری می کردم.
همه این ها را گفتم، تا گفته باشم، استاد فرهنگ فرهی به گردن صاحب این قلم حق دارد، و اگر موفقیتی در کار من وجود دارد، از برکت تشخیص و تاکید استاد فرهی است،که ربع قرن پیش گفت:«جوان می توانی».
او با رفتنش، بخشی از قلب من را نیز با خود برد…
یادش گرامی باد.
وفا آذربهاری

***

در گذشت استاد فرهنگ فرهی یاریگر اندیشه و ادب را به خانواده و دوستدارانش تسلیت می گویم. با این بزرگمرد فرهنگ از نزدیک آشنایی داشتم و در بسیاری از برنامه های تلویزیونی اش میهمان او بودم. بزودی تلویزیون مانی در باره نقش او در فرهنگ و ادبیات در 6 دهه گذشته برنامه هایی خواهد داشت. از سالها پیش در نظر داشتم ویژه نامه هایی در بارۀ او وبا حضور خودش در رادیوتلویزیون مانی تولید کنم. با خودش هم درمیان گذاشتم و قول داد کمکم کند. اما امکان فنی اش را نداشت. کتابچه ای هم در بارۀ او نوشته ام که امیدوارم فرصت انتشارش را بیابم. جای پای او در ادبیات و فرهنگ معاصر ایران نقش بسته است. یادش گرامی باد.
میرزا آقا عسگری (مانی)

***

بانهایت اندوه
پرواز پسرعم عزیزم استاد فرهنگ فرهی فرهنگیار ایران که همه عمر پربارش در خدمت فرهنگ وادب سپری شد را به ملت ایران وفرزندان برومندش نیما وپیام تسلیت میگویم.
منوچهر خاشع

1684-17