1399-32

 

1399-33

 من که هرگز این همه شوق و ذوق وشور و هیجان بعد از پایان یافتن کنسرت استاد شهرام ناظری و حافظ ناظری طی این سالها درا نبوه شنونده ها ندیده بودم که شنبه شب در تالار بزرگ نوکیا شاهد و ناظر آن بودم . شنونده ها ایستاده بودند و باهلهله و فریاد شورانگیز می خواستند شهرام و حافظ باز گردند… یک دقیقه، دو دقیقه، سه دقیقه نه بیش از پنج دقیقه فریاد می کشیدند و خواستار اجرای ترانه های دیگر بودند…
دو سه بار شهرام و حافظ و دیباک چوپرا و اعضای ارکستر به صحنه آمدند.. و رفتند اما شنونده ها خواستار اجرای ترانه بودند نه فقط سپاسگزاری… بنابراین فریادها  و هلهله های هیجان انگیز ادامه یافت اما آنها تسلیم نمی شدند ولی اینها هم کوتاه نمی آمدند سرانجام استاد ناظری و حافظ بازگشتندومردم آرام گرفتند. اینجا بود که دلم  میخواست استاد زنده یاد مهدی اخوان ثالث شاعر بزرگ و نظریه پرداز نامدار هم آنجا می بود و می دید که آرزوی او در مورد موسیقی ایرانی چگونه تحقق یافته است او در مقاله ای نوشته است: «من گاهی فکر کرده ام که موسیقی ما چقدر عالی وعمیق است و تاثیرش در مارگ وریشگی اما…
اما با این همه من گاهی نیزحس کرده ام که در موسیقی ما دیوارهای حصاری که نغمه ها مثل موج ها بخواهند خودشان را در آن حدود به این سو و آن سو پرتاب کنند و بی تابی وحرکت شان را نشان دهند، چقدر از هم فاصله دارند، تغییرها و پروازها و جهش های نغمه و نت ها چقدر کم شباهت به توفان پرقدرت وخشمگین دریا دارد،  چقدر کم میشود دریا را در آن حس کرد و چه بسیار جویبار را، جویباری که گاهی از جاهای کم اهمیت و حتی نالایق هم می گذرد. و نیز در موسیقی ما چقدر رضایت به رضای خدا و بی حالی و درویشی به معنی ول انگاری بیشتر هست تا عزم وخشم و حرکت قاطع و گرم.
بیشتر انگار ناله ونفرین آدمی اسیر و رنج کشیده و توهین شده است تا سرود پیروزی فاتحی پر غرور و دلیر و در عین حال سرفراز در مقابل تاریخ انسانیت.
و نیربرای کسی که اهلش باشد و به زبانش آشنا چقدر هم آسان و بسادگی طبیعی لذت می دهد و لذت بردن از آن کاری بغرنج و مخصوص ذهن  های ورزیده و لذت های گوناگون چشیده هم نیست بلکه مردم عادی را هم قادر است لذت ببخشد…
آن وقت است که آدم آرزو می کند که موسیقی ما کاشکی برای حال و آینده اش از موسیقی سلیم غرب بعضی پندها و احیانا پیوندها بگیرد به بعضی چشم اندازهای نجیب آن نگاهی می کند تاکنون من که از حضرات دست اندرکار تجدد موسیقی ملی مان چیزی نشنیده ام که راهی به ذهن داشته باشد و چیزک هایی که شنیده ام با «ارکستراسیون» بی اصل و نسب و بنیاد و بی ذوقانه بوده است همصدا کردن چند ساز و قاطی پاتی کردن چند آواز و از این قبیل یا…. بگذریم از بعضی حرکات منسوخانه و شتر، گاو، پلنگ بازی های «ایرانی- فرنگی». اما این که آیا پند و پیوند گرفتن چگونه باید باشد؟ تا آنجا که شواهد تاریخی در شئون مختلف زندگی ها نشان داده، هیچ اخذ و اقتباس سالمی که سنجیده و آگاهانه و بربنیاد اصول راستین باشد به زیان هیچ تمدنی نبوده و اصولا گویا اصل تمدن یعنی همین دادو ستد معنویات».
اخوان جان! باید درکنسرت استاد شهرام ناظری و حافظ می بودی و می دیدی و می شنیدی که چگونه آنها هم آوا با زنده یادابوالحسن ورزی اند که:
همه ناله به دل دادی و لب های تو بسته است
خاموشی نشستی تو وهنگام خروش است
حیف است که آهنگ تو در پرده بماند
شاعر سخن نغز تو پیغام سروش است
تا چند تماشاگر حیران خموشی؟
پرخاشگر وضع پریشان جهان باش
ناچار جوان میشود این عالم فرتوت
زیرا که بهار است به دنبال زمستان
زود است که با همت مردانه بکوبند
دنیای کهن را به سر کهنه پرستان.

1399-34

آهنگ های حافظ عالمانه است و با دریافت آگاهانه ی زیر و بم و راز و رمز صدای پدر و انتخاب شعر استاد ناظری نیز استادانه و با دریافتی سنجیده است و نحوه ی اجرای شعر اوست که به صدایش یگانگی می بخشد و حیرت انگیز این که ناخودآگاه به هنگام ارایه ی شعر به قول استاد دکتر دانش فروغی «نقش روانشناسی توانمند را ایفا می کند» زیرا وقتی بار اول میخواند… مخاطب آنرا می شنود اما وقتی به ژرفای آن وقوف می یابد که تکرار شود و شهرام این مهم را با ظرافتی خاص و توانایی شگرفی انجام می دهد… زیرا شنونده به قول استاد شفیعی کدکنی:«خیراب های دریایی که در یک فاصله ی زمانی معین و حتی فاصله ی مکانی معین چشم و گوش انتظار تکرارشدن آنها را به گونه ای خاص احساس می کند» و آنگاه است که مخاطب با تمام وجود باخواننده ارتباط ایجاد میکند مثلا:
ای رستخیز ناگهان، وای رحمت بی منتها
ای آتش افروخته در بیشه ی اندیشه ها
ای آتش افروخته در بیشه ی اندیشه ها،
 اندیشه ها، اندیشه ها، اندیشه ها
یا : مرده بدم، مرده بدم، مرده بدم زنده شدم زنده شدم، گریه بدم، گریه بدم
خنده شدم، خنده شدم خنده شدم، دولت عشق آمد  و من دولت پاینده شدم ، دولت پاینده شدم، دولت پاینده شدم…
این شعرها درحال سماع و بی خویشتنی مولانا سروده می شده است و اگر دقت کنیم ساختمان عروضی این شعرها، به طور طبیعی تکرار را می طلبد از دو غزلی که با نقل ابیاتی از آنها یاد کردیم مولانا دو بار در طیف مغناطیسی آن قرار گرفته و در هر دو غزل وحدت تجربه و حال نشان می دهد که نوعی جاذبه ی موسیقایی او را به گفتن این غزل ها وداشته است.

1399-35

به راستی حافظ ناظری هم با آهنگهای شگفت انگیز هیجان آمیزش و هم با صدایی که نشئت گرفته از اندیشه و حس بارور و غنی اوست یک طلوع بدیع تازه است در قلمرو موسیقی امروز ایرانی هیچگاه مردم را آنقدر هیجان زده از این کنسرت ندیده بودم وقتی کنسرت تمام شد و راهی طولانی را تا توقفگاه اتومبیل باید می پیمودیم درنتیجه باجماعتی از شرکت کننده ها همراه بودیم تمامی سخن ازستایش و تحسین بود انگار همه زیر نفوذ تاثیرگذار موسیقی با استواری طی طریق می کردند و شادمانه.در همان لحظه ها یاد مقاله ی دکتر مسعود برال پزشک کودکان و موسیقی پژوه افتادم در مجله ی جُنگ که من سردبیری اش را عهده دار بودم او درباره ی اثرات موسیقی درمانی (نوادرمانی) اشاره به کتاب «جمهور» اثر افلاطون می کند که : «اثر موسیقی در سلامت جسم و روح نقش کارساز دارد» همچنین فرزانگان و فلاسفه ی ایران باستان ، یونان و مصر نیز از موسیقی به ویژه چنگ و بربسط و عود (سه ساز رایج آن زمان ها) به عنوان داروی روح نام برده اند ، فلاسفه ی رومی نیز مانند سیسرون، سنگ و هوراس رابطه ی موسیقی را در متعادل ساختن زندگی جسمی و روانی شناخته و شرح داده اند، در افسانه های اساطیری یونان نیز داستان های متعددی در رابطه با اثرات موسیقی نقل شده است از جالینوس و فیثاغورت نیز در مورد اثرات موسیقی نمونه هایی ذکر شده است همچنین در قبایل بدوی می خوانیم  که سرود خوانی جزیی از مراسم و آئین های مقدسه شان به شمار می آمده است موارد متعددی از اثرات موسیقی در تاریخ ثبت شده است از جمله وقتی سلطان آمورات بعد از تصرف بغداد دستور قتل عام 30 هزار ایرانی را صادر کرد نوای محزون عود یکی از زندانیان چنان در او اثر گذاشت که او را از تصمیم خود منصرف ساخت. همچنین درزندگینامه های فیلیپ پادشاه اسپانیا و ژرژ دوم پادشاه انگلستان آمده است که بیماری شان با موسیقی معالجه شده است. و خلاصه آهنگ با درجه ی صدا مایه  TONE (وزن، سجع، نغمه) که موسیقی از آن ترکیب یافته با مشخصات موجودات زنده قرابت زیاد دارد در قلب و ریه بر روی نوارهای قلبی یا مغزی می توان دید و تغییرات آنرا در بیماری های مختلف شنید.
ما نیز هنگام خروج از سالن کنسرت گویی روز مرگی ها، دلمردگی ها و افسردگی هایمان را در سالن جا گذاشته ایم .