1403-75

1403-76

وقتی روی جلد استاد عطاءالله خرّم در مجله جوانان چاپ شد، وقتی مصاحبه اش را پسندید، از اورنج کانتی یکسره آمد دفتر جوانان، تا با هم در رادیو حرف بزنیم، تا با هم ناهار بخوریم، تا دوستان قدیمی اش را در دفتر جوانان ببیند. با استاد فرهی، با محمدسعید حبشی گپ بزند روز خوبی بود، مرتب می گفت شاید دیگر هرگز توان آمدن به شهر شما را نداشته باشم شاید هرگز فرصت مصاحبه دیگری را نداشته باشم انگار به دلش آمده بود که راهی سفر است.

***

• امروز با یکی از اسطوره های موزیک ایران، استاد عطاء الله خرم که مهندس سجادی او را از اورنج کانتی آورده گفتگو کردیم.
می گویم استاد، مدتها بود که در انتظارشما بودیم خوشبختانه این سعادت پیش آمد که امروز گفتگویی داشته باشیم.
– آقای ذکایی من همیشه تحت تاثیر آقایی و شخصیت شما هستم و به شما علاقه دارم، شما انسانی هستید که به ما درس دادید و ما آموختیم که انسان ها هر چقدر بالاتر بروند مثل درختی که میوه اش پربارتر، سرش پائین تر است. شما از وقتی که خبرنگار بودید با من دوست بوده اید، همان انسانیتی که در آن زمان داشتید، همین الان هم دارید، در صورتی که شخصی را می شناسم که صفحه پرکنی داشتند، من تازه به امریکا  آمده بودم و روزهای اولی که به ملاقاتش رفتم، احترام بسیاری می گذاشت و چائی می آورد، بعد از 2 تا 3 دفعه که رفتم، دیدم که آقا پاهایش را گذاشته است روی میز و من در حدود 15 دقیقه ای که در آنجا هستم حتی صحبتی هم با من نکرده است، خیلی ناراحت شدم و یواشکی از اتاقش رفتم و دیگر هم آن آقا را ندیدم. منظورم این است که هرچقدر آدم ها، معلوماتشان، ثروتشان و موقعیتشان بالاتر میرود، باید متین تر باشند و این درسی است که شما به ما آموختید و واقعا عمل کرده اید، من  از این نظر به شما علاقه زیادی دارم و دلم برایتان تنگ شده بود و می خواستم بیام صورت تان را ببوسم.
• ما باید مدیون مهندس سجادی باشیم که شما را آوردند و در ضمن ایشان چقدر شبیه هنرپیشه ها هستند و خودشان می گویند که کمی شبیه استیو مک کوئین هستند، بهرحال استاد گرامی مدتها است که درباره کارهایتان گپ نزدیم می خواستم بدانم  که شما کارهای جدیدتان در این یکی دو سال اخیر چه بوده است و این طورتوضیحی درباره کتابتان بدهید؟
– کتاب «گلستان موسیقی ایران» تا بحال دو بار چاپ شده و بفروش رسیده است. 35 نسخه دیگر را پیدا کرده ام، البته مردم خیلی استقبال کرده اند، ولی نمیدانم  که چطوری بقیه را بفروشم، کتاب بسیار خواندنی است، نه بخاطر این که  من نوشته ام، آدم هایی که این کتاب را خریده اند، اشخاص تحصیلکرده و پزشکان هستند و بسیار تعریف کرده اند. البته بگذریم که برای شخصی فرستادم که ایشان گفتند، عکس روی جلد آن بد نبود! این کتاب درباره موسیقی توضیح می دهد و اگر کسانی علاقه مند به خرید این کتاب هستند می توانند با من تماس بگیرند که من میتوانم به قیمت پائین تر این کتاب را بفروشم. جالب است بدانید خیلی ها  نمی دانند که تار را چه کسی ساخته است، من کنجکاو شدم، خیلی تحقیق کردم وشخصا به این نتیجه رسیدم که تار را فارابی ساخته است، شخصی که تار را ساخته است، آدم با سواد و با شعوری بوده و میدانسته که اگر درست با آن بنوازند چه صدایی میدهد، به اضافه اینکه اِکو حاصل می کند، انباره درست کرده که صدا توی آن می رود و می پیچد و از آن طرف در می آید، چیزی که مسلم است تار به شکل امروزی نبوده است، چند روز قبل یکی از مجلات را می خواندم که درباره فارابی بود وعکسی از او هم بود که یک تار به شکل چوب در دستش بود که ته آن مقداری کلفت بود، این شکل اولیه تار بوده است و این برای من مسلم شد که تار را فارابی ساخته است، روانش شاد.
درباره کارهای جدیدم، من 7 تا 8 تا کارهای بسیار خوب ساخته ام ، دوست دارم به خوانندگانی که علاقمند است بدهم که این آهنگ ها را بخوانند با وجود اینکه  بسیار گرفتار بودم ولی اینکار را انجام دادم، منصور خواننده با استعدادی است، همین طور شهرام صولتی و کسانی که صدای خوب دارند، اگر از این آهنگ خوششان بیاید، به آنها میدهم.
• آیا شما هنوز به شاگردان تعلیم می دهید؟
– چند تا شاگرد خصوصی دارم که از دوستانم هستند، ولی به آن صورت تدریس نمی کنم، بدلیل اینکه  خیلی وسواس دارم.
• چقدر مهندس سجادی مراقب شما هستند.
– اجازه بدهید درباره مهندس سجادی صحبت کنم که با ایشان به دفتر مجله و رادیو جوانان آمده ام، ایشان مرد بسیار محترم، انسان، مهربان و هنرمند هستند، بطوری که یک لحظه از من غافل نمی شود، که اینرا بخور یا نخور و یا این داروها را بخور، بهرحال خیلی مواظب من است وواقعا یک فرشته واقعی است و من پشت میکروفون رادیو جوانان از او تشکر می کنم. ایشان مهندس راه و ساختمان و پل سازی و مکانیک است، سالها بروی موشک های مختلف در امریکا کار کرده است.
• آقای مهندس سجادی عزیز شنیدیم شما ساز هم میزنید و ساز می سازید.
سجادی: من دخترم چنگ میزند و بخاطر اینکه برایش خاطره ای ایجاد بکنم، تصمیم گرفتم خودم برایش بسازم، یکسال ونیم طول کشید تا ساختن چنگ را یاد گرفتم.استاددخترم در یوسی  ال ا، از صدای چنگی که ساخته بودم،خوشش آمد و دو تا از چنگ ها را سفارش داد، در حقیقت ساختن ساز سرگرمی و تفریح من است، خودم سه تار تمرین کرده ام، ولی من تقریبا سازنده هستم و متاسفانه حوصله تمرین کردن را ندارم.
• شما کدام آثار استاد خرم را دوست دارید؟
سجادی: تمام عمرم با آثار استاد خرّم  بزرگ شدم، در حقیقت من سه ماه پیش تلفن ایشان را پیدا کردم، به آشنایی با ایشان افتخار می کنم، و همیشه عاشق هنر ایران بودم، با این حساب از دوران کودکیم تا بحال از تمام آثار استاد خرّم لذت برده ام از تمام کلکسیون کتابشان و یادداشت هایشان .
در زمان دور من یکی از دانشجویان خدابیامرز«مهرپویا» بودم گیتار یاد می گرفتم، ایشان کتابی به من معرفی کردند بعد از سالها یکماه و نیم متوجه شدم که این کتاب استاد خرّم است که من همیشه برای تمرین گیتار از آن استفاده میکردم. همیشه به دوستان وخانواده ام میگویم که تمام شادی های دوران کودکی من وخاطراتی که دارم، استاد خرّم برای من ساخته اند.

1403-77

• استاد گرامی، آیا آخرین آثار خود را بصورت سی دی در نیاوردید؟
– خیر، اینها هم بصورت خام هستند و در صفحه یاداشت ها هستند.
• آخرین خواننده ای که شما معرفی کرده اید، چه کسی بود؟
– آقایی که صدای بسیار قشنگی داشتند ولی متاسفانه به ایران رفتند و ادامه ندادند و دیگر هم با من تماس نگرفتند، ولی قبل از آن خانم بهارک بودند. من افتخار دارم که بگویم که همه شاگردان من موفق بوده اند از خانم الهه، رامش، رامین، راشین، تیلا… تعداد آنها زیاد است.
• آیا شما در زمینه ساز هم شاگردانی تعلیم داده اید؟
– بله ساز اصلی خودم ویلون است وزمانی ویلون میزدم ولی با اغلب سازها آشنا هستم.
• من شما را می خواهم به سالهای دور، در ایران ببرم، آن زمانی که رادیو بود، چه خاطراتی را به یاد می آورید که شما را شاد می کند و به هیجان می آورد؟
– من یک برنامه، به نام آلبوم رنگین داشتم که متعلق به جوانان بود. دکتر تسلیمی، معاون وقت یکروز مرا صدا زد و از من خواست که برنامه ای را برای رادیو درست کنم، من درجواب ایشان گفتم که حاضر به انجام اینکار هستم،ولی بشرطی که شورای موسیقی کاری به کار ما نداشته باشد واو قول داد که شما آزاد خواهید بود و هرکس را که مایل هستید می توانید در برنامه خود بیاورید. من برنامه آلبوم رنگین را درست کردم و جوانترها را به این برنامه آوردم که به خوانندگی بپردازند، گوگوش را به برنامه دعوت کردم، ولی در آن زمان او، در کاباره برنامه اجرا می کرد، بنابراین رادیو اجازه نمی داد و من دلیل می آوردم که مگر ویگن و یا دلکش درکاباره برنامه ندارند ولی آنها در رادیو هم برنامه اجرا می کنند، بالاخره موافقت کردند که گوگوش برنامه اجرا بکند. ضیا، تیلا، رامین، راشین، اولین برنامه های خود را از آنجا شروع کردند، همیشه قبل از برنامه ما، برنامه آقای رضائیان بودکه خبر و مطالب مختلف را می خواند و بعد ازبرنامه او،  آلبوم رنگین شروع می شد و ما به استودیو می رفتیم و برنامه اجرا می کردیم، یکروز آقای رضائیان وقتی که برنامه خود را تمام کرد، شروع به رینگ گرفتن وخواندن کرد، من یواشکی به اپراتور اشاره کردم که ضبطش کن، به مدت 5 دقیقه کامل او می خواند و ما ضبط می کردیم که البته صدای بسیار قشنگی هم داشت. در برنامه من خیلی آزاد بودم و بدون سانسور هر کاری دلم میخواست انجام می دادم. وقتی که آلبوم رنگین شروع شد، من بجای آرم برنامه، صدای رضائیان راکه می خواند و رنگ می گرفت، در اول برنامه گذاشتم، که آقای رضائیان دلخور شده بود  وداد و بیداد میکرد، البته با من دوست بود و خاطرات خوبی با همدیگر داشتیم و قضیه بخوبی تمام شد.
• باز هم از خاطرات خوبی که در ذهن خود دارید بگوئید؟
– من را به اسرائیل دعوت کرده بودند، پوران فهمید و گفت من هم می آیم، که او را دعوت کردند و بعد ویگن فهمید و گفت : نفهمیدم ما نیستیم؟ و آنها ویگن هم دعوت کردند، ما رفتیم و کنسرت دادیم و در روزنامه ها درباره ما نوشتند، الهه که با من نسبت دور فامیلی داشت و هم دوست بودیم فهمید و ناراحت شد و گفت: نفهمیدم چرا بجای من پوران را با خود به اسرائیل می بری؟ یکدفعه دیگر با پوران به آلمان رفتیم و سپس به اسرائیل و خیلی خوش گذشت.
یکروز با اتوبوس از شهر حیفا داشتیم میرفتیم اورشلیم، اتوبوس خیلی شلوغ بود، وقتی که الهه آمد توی اتوبوس اصلا جا برای نشستن نداشت ولی آقایی از صندلی اول، از جای خود بلند شد و جایش را به  الهه داد. آقایی که ایستاده بود، سبیل های شاه عباسی بسیار درازی داشت که مرتب با حرکات اتوبوس تکان می خورد، الهه که همیشه مرا آقا خرّم صدا میکرد، به من گفت: آقا خرّم  سبیل های یارو را نگاه کن، در جواب او گفتم، چرا؟ گفت چون اگر بر روی دیوار راه برود اصلا نمی افتد، بهرحال مرتب از این متلک ها می گفت و غش غش می خندید، یک دفعه آن آقا به زبان فارسی و با لهجه گفت:
خانم شما با من هستید که یک دفعه الهه هول شد و با لکنت زبان، در عوض اینکه بگوید خیر می گفت: بله … بله … سلام…. خوشبختانه همان موقع اتوبوس نگه داشت و ما پیاده شدیم.
• خاطراتی از آن زمانی که برای خوانندگانی چون منوچهر، ویگن و عارف، آهنگ می ساختید دارید؟
– ویگن علاوه بر این که خواننده من بود، بلکه بسیار با همدیگر دوست هم بودیم، بطوری که اگر شب با زنش دعواش میشد، می آمد خانه ما و در تخت من میخوابید، اگر آهنگی به عارف، منوچهر یا خواننده دیگری می دادم ناراحت می شد، البته مستقیما نمی گفت ولی غیر مستقیم کار می کرد.
• شما چه سالی به امریکا آمدید؟
– من در سال 1976 آمدم، اول رفتم فلوریدا و با بچه هایم بودم، ولی حوصله ام سر رفت و دیدم که شاه هم رفت، من بطور موقت آمده بودم، فقط یک سه تار و یک مولانا  آورده بودم. به ویگن تلفن کردم و گفتم که من دارم اینجا دیوانه میشوم، اگر بیایم به لس آنجلس کار پیدا می شود؟
گفت: تو هرجا بروی و به چند تا شاگرد هم درس بدهی پول در می آوری، بلند شو و بیا، من هم آمدم، دراوائل با ویگن همکاری میکردم وسپس باحمیرا، هایده و بقیه کار کردم  و بسیار صمیمی بودیم، اخیرا که فرزند من فوت کرد، حمیرا از اولین کسانی  بود که به من تلفن کرد و با من گریست.او هنرمند با احساسی است.
• آیا هیچوقت فکر کرده اید که با خواننده بخصوصی کار بکنید و یا اصولا از صدای بخصوصی خوشتان بیاید؟
– اصولا من نمی خواستم که فقط با یک نفر مستقیم کار بکنم، اگر خودستایی از خودم نباشد، تنها هنرمندی بودم که ردیف کامل ایرانی را می دانستم  و کتاب نوشتم و هم به موسیقی جاز وارد بودم، من می توانستم بهترین و سنگین ترین آهنگ گل ها را بسازم و یا می توانستم شادترین آهنگ جاز را بسازم، به همین دلیل نمی خواستم که فقط با یک نفر کار بکنم، اگر فکر می کردم که آهنگی شایسته وبرازنده خواننده ای است به او میدادم.
• شما بسیاری از جاودانه ترین آهنگ ها را در این سالها ساخته اید؟
– خوشحالم که در ذهن ها مانده است، یک عده جوان، دیشب از ساکرامنتو تلفن زده بودند و آهنگ «شکوفه می رقصد» را با گیتار میزدند و دیگران می خواندند و می گفتند که آقای خرّم چه ساخته اید.
• همه آهنگ هایی که برای ویگن ساخته اید در تاریخ موسیقی ماندنی شده است؟
– بله خوشبختانه ماندگار شده است بمانند شاه دوماد، بارون بارونه.  یادم هست به عروسی یک دوست کلیمی در بورلی هیلتون دعوت داشتم که بسیار مفصل بود، که شاید بیشتر از 000/200 دلار خرج کرده بودند، دو تا ارکستر بودند که یکی از آنها نیمچه سمفونی بود، ارکستر با آهنگ شاه دوماد شروع کرد، شخصی که با من بود، خنده اش گرفت و گفت اگر بدانند که شما اینجا هستید چه می کنند، و من گفتم: کاری بمن ندارند، امشب شب شاه دوماد است. ریتا خواننده محبوب اسرائیلی با شاه دوماد کارش گرفته ، ریتا خواننده با معرفتی است ، او در سازمان ملل هم این آهنگ را خواند که خیلی گل کرد.
• من فکر می کنم که چند تا از آهنگ های شما به دو تا سه زبان خوانده شده است، از جمله کشورهای ممالک عربی، ژاپن، ترکیه و یونان آیا از شما اجازه می گیرند؟
– نخیر چه اجازه ای، همین طور می خوانند، قانونا نمی توانند، آهنگی را بدون اجازه بخوانند و بفروشند.
• آیا شما در اینجا به موسیقی داخل ایران هم گوش می دهید و یا آهنگی شما را گرفته است؟
– خیلی بندرت گوش میدهم، موسیقی رپ را که اصلا دوست ندارم و بنظر من موسیقی ناقصی است، موسیقی شامل 2 قسمت است، ریتم و ملودی ، بعضی وقت ها ریتم به تنهایی کار می کند و مانند ضربی که نواخته میشود و ملودی هم تنها است یعنی  هیچ کسی با آن نمی زند، حالا اینها ریتمی را گذاشته اند که بعضی وقت ها حرف هم زده است،و  کلمات مزخرف وبی معنی و فحش هم می گویند.
•ولی در ایران آهنگ های مدرن، پاپ و مد روز هم می خوانند؟
– بله من از کارهای شاهکار بسیار خوشم می آید، با دفترش تماس هم گرفتم که به من زنگ بزنند که تا بحال با من تماس نگرفته اند، دوست داشتم زنگ بزند، با او حرف بزنم و تشویق اش کنم ولی خبری نشد.
• احسان خواجه امیری ، پسر ایرج هم خواننده خوبی است؟
او هم خواننده خوبی است و من کارش را بسیار دوست میدارم و ممکن است که برای او هم کاری داشته باشم که بخواند، ایران همان جایی که هایده ومهستی را پرورانده است، بنابراین می تواند خواننده های بسیار پرباری را بپروراند، فقط خیلی ها نمی توانند بدلیلی بخوانند که یا زیرزمینی می خوانند و یا خوانندگان زنی که حق خواندن ندارند.
• شما چه توصیه ای برای خوانندگان جوان که علاقمند به خوانندگی هستند دارید؟
– توصیه صد درصد من در این است که حتما سازی را یاد بگیرند که بتوانند بنوازند و بخوانند باید سواد و آگاهی و احساس خواندن داشته باشند. وقتی کاری به دل می نشیند ریشه داشته باشد، وقتی که خواننده می خواند، جان تو جان من، جان من قربان تو، این صدای لالایی مادر است، خیلی پرت نیست واینطوری بدل می نشیند، مردم نمی توانند از آهنگی استقبال کنند که بدلشان نمی نشیند.
• استاد گرامی می دانم که راه درازی را طی کرده اید که به دفتر مجله و رادیو جوانان بیائید و همین طور راه درازی در پیش دارید و خسته شده اید، ولی بسیار از شما سپاسگزارم که تشریف آوردید و از لطف آقای مهندس سجادی هم تشکر می کنم.
– کیف کردم که امروز صورت استاد را بوسیدم، دلتنگی من برای امروز  وفردا نیست برای چند دهه است که با هم دوست هستیم.