1463-54

1463-55

فرزاد حسنی

سال هاست که به کمک پناه جويان ايراني مي شتابد و به آنها براي انطباق با محيط جديد زندگي کمک مي کند و تلاش مي کند تا مشکلات اوليه يک مهاجر را تا جايي که مي تواند و با تمام توان حل کند. حالا بعد از اين همه سال تلاش و کوشش بي مزد و منت و بي وقفه تلاش هايش ديده شده است. چند سال پس از آن روز زمستاني سيما مِرشاک‌ موسوي‌زاده «مدال پاريس» را از شهردار منطقه‌ي پانزدهم اين شهر دريافت کرد.
اين مدال براي قدرداني از فعاليت‌هاي اين زن ايراني که توانسته با فعاليت‌هاي خود فرانسه را به کشورش نزديک کند، از سوي شهردار بزرگ‌ترين منطقه‌ پاريس به وي اهدا شد.
سيما مرشاک موسوي زاده فوق ليسانس‌ جامعه‌شناسي اش را دانشگاه نانت گرفته است. او از سال 2005 فعاليت خود را با کمک‌رساني به پناهجويان و پناهنده‌هاي ايراني و فارسي‌زبان در فرانسه شروع کرده است.
در طي اين سال ها او بدون توجه به نوع جنسيت و مرام و مسلک و آيين و دليل پناهندگي به کمک هموطنان فارسي زبانش شتافته است. در اين سال ها بسياري از هم زبانان افغاني و ساير فارسي زبانان نيز توسط او کمک و ياري شده اند . فرقي نمي‌کند پرونده‌‌ شما چيست؛ روزنامه‌نگاريد يا فعال سياسي يا به خاطر شرايط و اوضاع اجتماعي و اقتصادي تصميم به مهاجرت گرفته ايد و حالا پاي شما به اروپا و فرانسه رسيده است. براي او مهم نيست که تا اينجاي رسيدن به اروپا و براي گرفتن پناهندگي و اجازه اقامت دروغ گفته‌ايد و يا پرونده‌‌سازي کرده ايد. مهم نيست که شما قرار است در پاريس بمانيد يا مقصد شما انگليس است و مي‌خواهيد با آرزوي «درآمد بيشتر» و استفاده از «کمک‌هاي دولتي گسترده‌تر» زير کاميون‌هايي که از شمال پاريس به لندن مي‌رود، بخوابيد و تن به جاده‌اي خطرناک بسپاريد، حتما وقتي به پاريس قدم بگذاريد، اسمي از اين زن ايراني مي شنويد.

1463-56

به گفته‌ سيما مرشاک، زماني‌که او فعاليت خود را شروع مي‌کرد تعداد پناهجويان ايراني که در خيابان زندگي مي‌کردند به 100 نفر مي‌رسيد که مقصد بيشتر آن‌ها فرانسه نبود. مسافراني بودند که با زندگي در خيابان، مدت‌ها منتظر قاچاقچي مي‌ماندند تا بلکه به انگليس برسند. امروز اما تعداد اين پناهجويان کم‌تر از 20 نفر است.
پناهجوياني که غیر قانونی و توسط قاچاقچی ها وارد فرانسه مي‌شوند، مسيرشان بيشتر از يونان، ترکيه يا بلغارستان مي‌گذرد. همسايگان خياباني‌شان هم همان همسايه‌هاي مرزهايشان است؛ پناهجوياني از افغانستان که در ميان‌شان افرادي هستند که مدتي در ايران زندگي کرده و سپس تصميم به مهاجرتي طولاني گرفته‌اند. اگرچه امروز زير پلي در شمال پاريس زندگي مي‌کنند اما مقصد، بسي دورتر است؛ انگليس آن‌هم با خوابيدن زير کاميون‌هايي که گاه راننده‌هايي مست دارد. بدن‌هاي برخي از آن‌ها طاقت ساعت‌ها چسبيدن به ميله‌هاي زير کاميون را نداشته،‌ دست‌هاي‌شان شل شده و اگر خوش‌شانس بودند، چشم‌هاي خود را در بيمارستان گشوده‌اند؛ حتي اگر يک‌ دست يا يک پا نداشتند.
سيما مرشاک در حالي‌که صدايش با يادآوري برخي از پناه‌جويان مي‌لرزيد و اشک‌ چشمانش را خيس کرده بود، از يک پناه‌ ايراني گفت: «رضا، پسري بود که همسرش به دليل ابتلا به سرطان فوت کرده بود. فرزندش را در ايران گذاشته و به اروپا آمده بود تا کار کند و درآمد خود را براي مادر و فرزندش بفرستد. در راه رسيدن به فرانسه سختي‌هاي زيادي کشيده بود. در يونان بازداشت شده و او را به آب پرتاب کرده بودند تا بميرد اما او به يک کشتي چسبيده بود و به ايتاليا رسيده بود. آستين لباسش را بالا زد و بازوهايش را به من نشان داد. تمام مدتي که ميله‌هاي کشتي را گرفته بود، در آب شناور بود و ماهي‌ها گوشت دستانش را خورده بودند. اما مي‌گفت که در مقابل حمله‌ ماهي‌ها نمي‌توانست دستانش را رها کنند؛ چون ممکن بود بميرد يا به او و همراهانش شليک کنند».
سيما مرشاک در دوران فعاليت خود با زنان ايراني پناه‌جوي بسياري برخورد کرده که در خيابان زندگي مي‌کردند. آذر اما زني پناه‌جو بود که به محض رسيدن به پاريس از طريق ديگر پناهجو‌ها به سراغ سيما مرشاک مي‌رود:‌ «يک روز بچه‌ها زنگ زدند که دختري در خيابان است و جا ندارد. او را پيش يکي از دوستانم فرستادم و روز بعد به انجمن ما آمد. وقتي وارد شد و به او نگاه کردم، ديدم که صورت و چندين انگشت ندارد. نمي‌توانستم به راحتي به چهره‌اش نگاه کنم. آذر دختري بود اهل لرستان که قرار بود به اجبار در 14 سالگي به عقد مردي مسن که 4 فرزند داشت، درآيد. او اما در اعتراض به اين تصميم خانواده‌اش، تن خود را به آتش سپرده بود اما خانواده‌اش زمان بستري بودن او در بيمارستان‌ هم بر تصميم خود پافشاري مي‌کردند. به تهران فرار کرده بود و از آن‌جا راهي اروپا شده بود. وقتي داستانش را شنيدم ديگر از صورتش نمي‌ترسيدم و کودکي 14 ساله و زيبا را مي‌ديدم. با سه انگشت سوخته‌اش دستم را گرفت و اشک‌هاي صورتم را پاک کرد.»
دولت فرانسه براي پناه‌جويان و افراد بي‌خانمان اما خوابگاه‌هايي دارد که پناه‌جويان مختلف مي‌توانند به جاي خيابان در آن‌ها ساکن شوند. ولي چرا اين پناه‌جويان خيابان را انتخاب کرده‌اند؟
سيما مرشاک در پاسخ اين سوال توضيح داد: «پيش‌تر سيستم فرق مي‌کرد و چون تعداد پناهجويان کم‌تر بود. بعضي‌ هتل‌ها با دولت قرارداد داشتند که بي‌خانمان‌ها را سکني دهند. گاهي 3 يا 4 نفري در يک اتاق زندگي مي‌کردند تا مکان بهترين براي‌شان فراهم شود. اما کم‌کم تعداد پناه‌جويان زياد شد و مجبور بودند که به کمپ‌ها بروند و با دايم‌الخمرها و معتادها در يک مکان بخوابند. کمپ‌ها اما به پايگاه‌هاي ارتشي مي‌ماند: شب‌ها خيلي زود خاموشي مي‌دهند و صبح‌ زود هم از کمپ بيرون‌شان مي‌کنند. سيگار و مشروب در کمپ ممنوع است و فقط سالن‌هاي بزرگي‌ست که فقط مي‌توانند در آن بخوابند.»

1463-57

به طور معمول زنان بي‌سرپناه در اولويت اسکان قرار دارند يا آن‌ها را به کمپ‌ مي‌فرستند اما کمپ‌هاي زنان نيز شرايط خاص خود را دارد. مشکلات بهداشتي، دست‌شويي، توالت‌ و حمام‌هاي عمومي، حشرات و بايد و نبايدهايي که وضع شده. به طور مثال اين زنان نمي‌توانند براي گرم کردن آب،‌ برق مصرف کنند. بعضي از هتل‌هاي طرف قرارداد با دولت نيز اتاق‌هاي خود را براي چند ساعت در روز در اختيار زنان پناهجو قرار مي‌دهند. البته دخترهاي زير 18 سال سريع‌تر از ساير پناهجويان سرپناه پيدا مي‌کنند.
به گفته‌ي سيما مرشاک پناهجويان ايراني که در خيابان زندگي مي‌کنند، به سه گروه تقسيم مي‌شوند: «بسياري مسافر بودند و قصد داشتند به بريتانيا بروند. قاچاقچي‌ها آن‌ها را رها کرده بودند. گروهي ديگر مي‌خواهند به شهرستان‌هاي فرانسه بروند اما برخي از آن‌ها نيز قصد دارند در پاريس بمانند».
قوانين فرانسه در خصوص پناهنده‌ها اما در سال‌هاي اخير تغييرات اندکي داشته. پيش‌تر روند بررسي پرونده‌ي پناهجويان بيشتر از يک‌سال و نيم به طول مي‌انجاميد، کمک‌هاي دولتي نيز وجود داشت اما دولت مي‌توانست در صورت رد يک پرونده، پناهجو را از کشور اخراج کند اما در ماه‌هاي اخير قانون تغيير کرده و حداکثر مدتي که پناهجو انتظار جواب مي‌کشد، 9 ماه است و دولت تا زماني‌که جواب تجديدنظر نيامده، نمي‌تواند متقاضيان را اخراج کند. از سوي ديگر کم‌تر از يک ماه است که قانوني تصويب شده که پناهجويان مي‌توانند هنگام مصاحبه پرونده‌شان، يک وکيل يا مددکاري از ارگان‌هاي حقوق بشري به همراه داشته باشند. در اين تغييرات اما مساله‌اي وجود دارد که مورد اعتراض وکلا و فعالان حقوق بشري‌ست. طبق اين قانون اگر دولت تصميم بگيرد که پناهجويي را به شهرستان بفرستد، در صورت مخالفت متقاضي تمام مزاياي او قطع خواهد شد. اين مساله پيش‌تر هم وجود داشت اما اکنون به شکل قانون درآمده است.
سيما مرشاک مي گويد: «وقتي براي کمک به بچه‌ها مي‌آيم، لباسم را انتخاب مي‌کنم انگار که به ديدار يک دوست يا همشهري مي‌روم. سرخوش‌ام مانند ديد و بازديد. من به ديدار يک آشنا مي‌روم. آن‌ها چيزي از من نخواستند. اين من هستم که از آن‌ها درخواست محبت دارم».
او در بخشي از سخنراني هنگام دريافت مدال پاريس افتادم که گفت: «خيابان به بهتر شدن زندگي کمک نمي‌کند، خيابان انسانيت را از بين مي‌برد. آن‌چه تا به حال سياسيون و اقتصادي‌ها برنامه ريخته‌اند جز به تقسيم مذهبي و نژادي و در نتيجه نابرابري نيانجاميده و دليل آن هم جهل است. براي مبارزه با جهل تنها مبارزه‌ي عاشقانه به انسان‌ها و انسانيت است که مي‌تواند صلح جهاني را دست يافتني کند.»