1610-15

1610-16

1610-17

هوشمند عقیلی هنرمند ارزنده، استاد آواز و انسانی پر از صفا و انسانیت، هفته قبل در یک گفتگوی اختصاصی با جوانان رادیو و مجله جوانان، اعلام کرد برای همیشه خود را از صحنه آواز و خوانندگی و کنسرت ها، بازنشسته می کند.
به هوشمند عقیلی می گویم اگر یادتان باشد، حدود دو سال پیش نیز چنین تصمیمی گرفتید، ولی من شخصا و بسیاری از دوستان دیگر از در مخالفت درآمدند، براستی حیفمان آمد صدای دلنشین شما را دیگر نشنویم، کلی برایتان خط و نشان کشیدیم، جالب اینکه شما هم ظاهرا پذیرفتید و بدنبال آن گروهی به بهانه بزرگداشت شما، مرتب برنامه هایی تدارک دیدند واقعا خودتان چه می گوئید؟ چرا دوباره چنین تصمیمی گرفتید؟
– راستش آن موقع از شماها ترسیدم! چون خیلی خط و نشان برایم کشیدید! ولی واقعیت را بخواهید باز هم تلاش خودم را بخاطر مردم همیشه مهربان کردم، در چندین کنسرت و برنامه علیرغم میل خودم شرکت نمودم، ولی امروز از طریق رسانه ای که بیش از 4 دهه حامی من بوده، اعلام می کنم که برای همیشه خودم را بازنشسته هنری کردم، برای همیشه دیگر روی صحنه ها نمی خوانم، به کاباره ها و جشن ها نمی روم، چرا که دیگر توان کافی ندارم، کمی خسته ام، نیاز به یک استراحت طولانی دارم می خواهم بدنبال یک سری کارهائی که دوست دارم بروم، کتاب بخوانم، با دوستان مورد علاقه ام رفت و آمد کنم، به گردش و تفریح بروم و دیگر نگران خواندن، اجرای صحنه، ارکستر، آهنگساز و ترانه نباشم، چون هر بار که برنامه ای داشتم از یک دو هفته قبل نگران بودم، در هیجان بودم، آرامش نداشتم و همین حتی خوابم را می گرفت، پزشکان توصیه کردند حتی بیش از یک ساعت با هواپیما سفر نکنم. به خودم نگرانی و دلواپسی راه ندهم، دیگر روی صحنه ها نروم و خود را در فشار نگذارم. می خواهم بازنشسته شوم و به یک آرامش کامل دست یابم وامیدوارم حرف دل مرا، نیت مرا همه درک کنند. شاید خیلی ها ندانند که من درست 57 سال است که روی صحنه ها می خوانم و پیش از آن، یعنی از ششم دبستان خوانده ام. درست یادم هست در همان زمان پدرم مرا نزد تاج اصفهانی فرستاد تا با ردیف های موسیقی آشنا شوم، آواز را بیاموزم ولی حق اجرای برنامه در صحنه ها را تا پایان تحصیلات دانشگاهی نداشتم و به راستی چنین کردم، بعد از اجرای برنامه هایی در دبستان و دبیرستان و دانشگاه برای جمع آوری کمک جهت نیازمندان، من برای ادامه تحصیل به لندن رفتم، من فوق لیسانس ادبیات انگلیسی داشتم، در رشته عمران تحصیل کرده بودم و ادامه آنرا در لندن گذراندم و در آنجا بود که دیدم هنر وهنرمند چه جایگاهی دارد، حتی از ملکه انگلیس هم بالاتر است و تصمیم گرفتم در بازگشت دنبال خوانندگی بروم.
• من با شما همان زمان ها مصاحبه داشتم، شما از رادیو تلویزیون شروع کردید و بعد به کاباره ها دعوت شدید.
– بله یک شب در منزل دکتر محمودی معاون رادیو تلویزیون بودیم، که همسرشان از جهانبخش پازوکی همشهری خودم خواست با هم همکاری کنیم. این همکاری با آهنگ «ای خدا» شروع شد و من خیلی زود به موفقیت دلخواه رسیدم و از سوی کاباره ها دعوت بکار شدم، من آنروزها با گلپا، دلکش، رسائی، هنرمندان روز موسیقی مورد توجه و تائید رادیو تلویزیون بودیم و در ضمن در کاباره ها هر شب برنامه داشتیم، البته آن سالها همه نوع خواننده روی صحنه می آمد در مورد اول و آخر خواندن هم رقابت هایی بود، دستمزدها هم بالا بود، استقبال مردم هم خیلی زیاد.
• شما به دربار هم دعوت می شدید؟
– من مرتب به دربار دعوت می شدم، گاهی برای شاه و شهبانو و اشرف پهلوی برنامه اجرا می کردم، ابتدا با هم شام می خوردیم بعد روز زمین به سبک سنتی می نشستیم و من آهنگهایی از خودم، گلپا و دلکش را می خواندم که مورد تشویق هم قرار می گرفتم زیاد میان مان حرف و سخن رد و بدل نمی شد فقط می پرسیدند کجا برنامه دارم؟ کجا کار می کنم؟ چه آهنگهایی خوانده ام. ولی محیط صمیمانه بود، من احساس خوبی داشتم.
• چه شد که برای همیشه به امریکا کوچ کردید؟
– دو سالی قبل از انقلاب برای اجرای برنامه به امریکا آمدم، البته دوستان دیگر چون گلپا، مرضیه، گوگوش و پوران هم بودند، من از محیط امریکا خوشم آمد، تصمیم گرفتم به شیوه ویگن در امریکا بمانم وگاه به گاه به ایران بروم، که انقلاب شد و من هم بعد ازدواج کردم و برای همیشه ماندگار شدم. بیش از 4 دهه است در همین لس آنجلس اقامت دارم وهمیشه مورد حمایت مردم خوب و مهربان بودم. خاطره های زیبایی از این شهر و از دیگر ایالات امریکا و بعدا اروپا، کانادا، استرالیا، خلاصه سراسر جهان دارم و اینک بعد از 40 سال، نیاز به آرامش دارم و میدانم که مردم چنین اجازه ای را به من میدهند چون من در تمام این سالها برای آنها خوانده ام، در بسیاری از خاطره های زندگی شان سهیم بودم. مطمئن هستم از بازنشستگی من هم خوشحال می شوند.

1610-19