1405-72

برای اولین بار باعبدالله ناظمی استاد و طراح رقص در رادیو جوانان گفتگو کردیم.
ناظمی اینروزها ساکن اصفهان است و به تهیه فیلم های مستند مشغول است
• آقای ناظمی حال وهوای اصفهان در ایام عید چگونه بود آیا همچنان مردم در زمان نوروز به اصفهان و شیراز سفر میکنند؟
– به اندازه سالهای قبل نبود. اجازه بدهید یک مثال بزنم که البته یک آمار شخصی است، آپارتمانی را که من در اصفهان دارم در سالهای گذشته از طرف دوستان واقوام برای دو روز – سه روز رزرو می شد ولی امسال به خاطر گرانی من احساس میکنم  که مردم نمی توانند به مسافرت فکر کنند. اینجا قیمت هتل از 70 هزار تومن هست تا 200 هزار تومان. درنتیجه مردم امکان مسافرت ندارند ترجیحا  به مسائل ضروری تر خوراک و شهریه مدرسه بچه ها رسیدگی می کنند.
ای کاش که در کنار زاینده رودی که حالا خشک شده اتاق های یک خوابه می ساختند برای همه مردم با هر بودجه ای که بتوانند سفر کنند چون وقتی می بینیم یک کاسب ساعت 8 شب مغازه را می بندد این بدان معنی است که مشتری ندارد وگرنه این ساعت بایداوج شلوغی باشد یاوقتی می بینیم یک هنرمند مینیاتور در مغازه خودش قابلمه فلزی می فروشد خیلی ناراحت کننده است که متاسفانه در این شهر دیده می شود.
همانطور که میدانید در اصفهان بین ساعت 30/12 تا 30/4 همه جا تعطیل می شود واین مدت زمان بهترین زمانی است که می توانید به خانه دوست واقوام که کمی دورتر زندگی میکنند بروید. البته این شهر قدمت زیادی دارد و اگر تاریخ را بررسی کنیم به خیلی از نکات زندگی آن ها پی می برید مثل اسپانیا اگر شما در اسپانیا با کسی ساعت 11 صبح تماس بگیرید اورا از خواب بیدار می کنید. اینجا هم چون یک شهر توریستی هست، توریست بین این ساعتها استراحت می کند و تازه ساعت 5 به بعد می آید به خیابان به گردش و خرید.
امسال چندتن از دوستان همراهم بودند با اینکه هفت سین داشتیم تصمیم گرفتیم به میدان نقش جهان برویم که مردم به صورت خودجوش جمع شده بودند و سر ساعت تحویل همه درکنار هم با شمارش معکوس سال را تحویل و بادکنک هوا کردند و همه به هم تبریک گفتند هیچ کس هم کاری نداشت و آزاری نرساند و همه دور هم بودند.باز هم تاکید می کنم که ای کاش شهرک هایی را در اطراف اصفهان برای توریست ها می ساختند چون داخل اصفهان بخصوص برعکس هر شهری دیگری جنوب اصفهان بسیار گران است. در اصفهان یک کارخانه فولاد و یک کارخانه ذوب آهن در زمان پهلوی ساخته شده است. از قدیم پیش بینی نشده بودکه شهر بزرگ میشود و چون این دو کارخانه نیاز به آب دارد و نزدیک به آب هم ساخته شده غافل از اینکه این آب زاینده رود، آب حیات است ولی متاسفانه همین کار باعث شد کشاورزها از کار افتادند، زمین ها خشک شد، جو وگندم نکاشتند، ذرت ها همه از بین رفت گردو به قدری گران شده که وقتی سئوال می کنید چرا؟ جواب می شنوید که بایستی کشاورزها چقدر پول تانکر آب بدهند برای هر درخت گردو؟ خودبخود گردو قیمت جواهر پیداکرده است. این مشکلی که آب ایجاد کرده بسیار خطرناک است. من همیشه  با دوربین عکاسی دور شهر می روم معمولا می بینم که ساعت 11 صبح روز معمولا جمعیت جوانی که شما از گویش و نوع صحبت آن ها می فهمید که از روستاها آمده اند. جوانانی که نیروی عظیمی هستند که به شهر  می آیند برای کار که البته بایستی این راهم بگوییم که حقوق کارمندان هم کافی نیست و خرج و برج در ایران اصلا هماهنگی ندارد.
جو جامعه، جو خوبی نیست البته  مردم هم متاسفانه همکاری نمی کنند درست است که دولت یک ناتوانی هایی دارد ولی مردم هم باید قدمی بردارند بطور مثال آدمهایی را می بینیم که بسیار شیک و پولدار در صف یارانه ها ایستادند خوب اگر ما  توانایی خرید نان و برنج و گوشت را داریم باید اجازه بدهیم کسانی  که واقعا در شرایط بدی هستند یارانه بگیرند.
آقای کاظمی، دوست من که همراهم هستند، در آلمان مهندس پزشکی هستند و از دو موسسه بزرگ آلمانی بازنشسته شدند، بیمارستانی در اینجا وقتی متوجه آمدنش شد گفتند که تصمیم دارند دعوت شان کنند برای بازدید از دستگاه های پزشکی که ایشان هم خیلی استقبال کرد و یک روز کامل ما رفتیم برای بازدید بیمارستان، دیدیم از دستگاه هایی  که 50-55 سال پیش استفاده می شد هنوز در این بیمارستان بکار گرفته میشود.  مردم با هر تخصص و تجربه ای می توانند یاری دهنده باشند مثلا کسی  که دهقان یا باغبان است می تواند ماهی یکبار مثلا گل های بیمارستان را هرس کند یعنی مردم بایستی در صحنه ها حضور داشته باشند به جای اینکه  یکدیگر را مقصر بدانند.
در امریکا در بلواری که من ده سال فرهنگسرا داشتم خانمهایی که بیشتر هم بازنشسته و فرهنگی و استاد دانشگاه بودند، دستکش دست می کردند و گل می کاشتند. هیچ کس نمی گفت من استاد دانشگاه هستم و این کار را نمی کنم ولی متاسفانه در ایران این نقاط ضعف را از طرف مردم می بینیم. یا یکی دیگر از دوستانم در اینجا باشگاه سوارکاری دارد از ما دعوت کرد و رفتیم، جاده ای  که درست کردند به طوری باریک  بود که تمام مدت شما نگرانید که با ماشین روبرو برخورد بکنید.

1405-73

مردم اصلا توجه نمی کنند اگر امروز یک میلاد مذهبی باشد فردا در خیابان نمی دانید چه خبر خواهد شد لیوان کاغذی و دستمال و آشغال خیابان ها را پر می کند وقتی هم اعتراض می کنیم درجواب می گویند خوب مگر شهرداری نداریم؟ خوب اگر شما شهر را تمیز نگاه دارید کارگر شهرداری به بقیه مسائل از جمله هرس درختان و پارک ها می پردازد.
• آقای ناظمی شما یکی از برجسته ترین هنرمندان ما هستید و می دانم که شما یکی از بزرگترین آرشیوها را در اختیار دارید و علاقمندیم بدانیم که آیا به فکر ارائه و پخش آن آرشیو هستید؟
– تعریف از خود نباشد خودم هم میدانم که این آرشیو خیلی با ارزش است. من مثل یک زنبور کارگر هستم دوست دارم تولید کنم و جمع آوری.
من سه سفر به تاجیکستان رفتم، چون به هر روی آن ها هم از نظر دینی و زبانی به ما نزدیک هستند که بعد از سه سفر با غم سنگینی آنجا را ترک کردم. من آنجا یک طرحی دادم گفتم چون امریکا خیلی دور است و اکثر هنرمندان امکان گرفتن ویزا ندارند و یا خانواده ها نمی توانند بروند، من یک فرهنگسرا در شهر دوشنبه تاسیس می کنم  یک طرح به  شهرداری و یکی هم به دفتر آقای رحمان اف دادم. شهرداری سریع تماس گرفت و یک وکیل 32 ساله گرفتند تا ماجرا را دنبال کند.
همانطور که میدانید در سال 1991 این ها پانزدهمین کشوری بودند که از شوروی آزاد شدند در همان زمان مردم متعصب از شهرهای دیگر به دوشنبه آمدند برخی از آدمهای متعصب و انتقامجو به کشتار دست زدند یعنی درخانه ها را می زدند و این ها را به اتهام وابستگی به شوروی می کشتند که اگر به تاجیکستان بروید خواهید دید که درب خانه ها مثل درب قلعه ساخته شده، چون این ها در خانه و آپارتمان ها زندگی می کردند و مردم عادی در روستاها. این ها دوست دارند که رشد کنند و از زیر سلطه و دیکتاتوری استالینی راحت شوند. بعد از سال 91 که روس ها رفتند، در جاده ها که حرکت می کنید می بینید که کارخانه ها خالی است، شیشه ها شکسته هیچ کس کار نمی کند وبراستی غم انگیز است یعنی هنوز نتوانستند روی پای خودشان بایستند در عوض که نگاه می کنید می بینید در بلوار تاشکند سه – چهار مغازه بزرگ دارند موبایل می فروشند من پیشنهاد کردم که یک سالنی که خالی است و به درد نمی خورد را به من بدهند، طی یک قرارداد 99 ساله من آن را ترمیم کنم و تبدیل کنم به یک فرهنگسرا که رقص های محلی ایرانی را در آنجا پیاده کنم که باعث دوستی دو فرهنگ هم می شود چرا که زبان  رقص از همه زبان ها گویاتر است. همینطور زبان فارسی را هم آموزش بدهیم که بچه ها بتوانند فردوسی  وحافظ را هم بخوانند. ما هر سالنی که رفتیم همه یکی از یکی بدتر وویران تر بود در نهایت در همان بلوار رودکی که بزرگترین بلوار است یک «اپراباله» دارند که رفتیم و با رئیس آن صحبت کردیم آقایی به نام خال محمد که با ایشان هم دوست شدیم. زمانی که ما به این سالن رفتیم درحال تعمیرش بودند جالب اینکه هنگامی که ما رفتیم یکی از CDهای «اندی» را گذاشته بودند که دیدم روبروی این ساختمان یک ساختمان متروکه بود که قبلا سینما بود که من داخلش رو دیدم وخوشم آمد وخواستم  که این محل را به من بدهند. برگشتم  اصفهان و یک تیم  12 نفره آماده کردم که با خودم به تاجیکستان ببرم که این سالن را ترمیم کنیم  که با من تماس گرفتند که خیر دولت گفته ما خودمان می خواهیم اینجا را تعمیر کنیم. منهم قهرکردم و دیگر نرفتم.
در آن مدت که آنجا بودیم دیدم آنها چهار گروه رقص دارند که همه را بازدید کردیم، جالب اینکه رقص های تاجیک هیچ شباهتی به رقص های ایرانی ندارد. پایه رقص های محلی ما در یک ریتم  سه قدم است ولی قدم رقص تاجیک به صورت یک – دو، یک دو است فقط رقص کوزه بود که در ایران قدیم بوده ولی ما در حال حاضر نداریم  که به این شکل که یک کوزه روی سر می گذارند و دو تا کاسه در دست و مثل فرفره با موسیقی می چرخند. در سال های خیلی گذشته در قم رقص با پرنده داشتند که الان در تاجیکستان وجود دارد.موضوع جالب دیگر اینکه همه گروه ها دوست داشتند با آهنگهای خانم گوگوش برقصند در این سه سفر من بیش از 200 ساعت فیلم مستند تهیه کردم. من در تاجیکستان باله درس دادم و با موسیقی مولانا یک باله ساختم و قرار شده بودکه سر سال اپرا را تمام کنند و من هم این باله را به پنج قسمت تقسیم کنم و آقای شهرام ناظری با ما همکاری داشته باشند ولی چون زمانبندی این ها هم مثل ما ایرانی هاست نتوانستند تمام کنند و در کل آنرا رها کردیم.
مردم تاجیک آدمهای خیلی مهربان و زیبا و دوست داشتنی هستند. امنیت کامل در تاجیکستان وجود دارد درآمد ماهیانه بسیار ناچیز است. بسیار زندگی ساده ای دارند تمام خانم ها در داخل خانه نان می پزند که بسیار هم خوشمزه است. از ایران خیلی خرید می کنند از جمله تمام مواد شوینده را از ایران وارد می کنند. بعد از مدتها که از آن پیام ناامید کننده گذشت یکبار که در اصفهان بودم از دفتر ریاست جمهوری تاجیکستان تماس گرفتند گفتند که برگردم من گفتم که خیر وقتی خود مردم هنر و فرهنگشان را دوست ندارند من چرا باید اصرار کنم و تن به فداکاری بدهم، اگر مسئولین هشیار بودند مرا می قاپیدند.