درحال نوشتن خاطرات روزنامه نگاری خود هستم، ولی بسیار وقت می برد تا با تهیه عکس ها و تطابق تاریخ و نشانه وپرهیزاز هرگونه اشتباهی به صورت کتاب منتشرشود، ولی بدلیل تلفن های بسیار خوانندگان جوانان و با تشویق همکار قدیمی خود هوشنگ حسینی که درایران، خاطرات خود را بروی سوشیال میدیا می نویسد، به گوشه هایی ازاین خاطرات می پردازم.
درسال 1970 بود، که مرتضی و مصطفی اخوان صاحب سینماهای مولن روژ برای فیلم مشترک ایران و آمریکا اقهرمانانب با نام انگلیسی = سرمایه گذاری کرده بودند، آنروزها تهران پر از سوپراستارهای آمریکایی بود. استوارت ویتمن، کورت یورگنس، جیم میچم و از جمع بازیگران ایرانی بهروز وثوقی، امیرجعفری، همایون بهادران، پوری بنایی حضور داشتند، کارگردان جمزباند، ژان گلوسکو نیز آمده بود.
یکروز صبح جمشید شیبانی تهیه کننده و کارگردان معروف که به من لطف فراوان داشت و بدلیل یک مصاحبه جانانه که من در 18 سالگی با او کردم، مرا تشویق می کرد، زنگ زد و او گفت امشب الکه زومر وارد تهران میشود. من الکه زومر را بخاطر چند فیلم پرفروش آنروزها اخطرناک تر از مردب که با ریچارد جانسون و سیلواکوشینا، سوزانالی همبازی بود می شناختم و البته بخاطر فیلم اجایزهب به کارگردانی مارک رابسوو بازیگری پال نیومن، ادوارد جی رابینسون، دایان بیکردرسال 1963.
با شوق سر ساعت خود را به فرودگاه تهران رساندم، دیدن الکه زومر با آن اندام ظریف و کوچک، برایم عجیب بود، چون معمولا در فیلم ها بلند قامت تر بنظر می آمد، جمشید شیبانی مرا معرفی کرد، الکه زومر نگاهی به سرتاپای من انداخت و حرفی زد که شیبانی به شدت خندید پرسیدم چه گفت؟ گفت می گوید از این خبرنگار کوچکتر سراغ نداشتی. شاید حق داشت من آن روزها در آستانه 19 و 20 سالگی بودم. شیبانی سعی کرد مرا بعنوان یک روزنامه نگار بسیار جوان و حرفه ای معرفی کند ولی الکه زومر همچنان مرا جدی نگاه نمی کرد تا من درباره بازی اش در فیلم جایزه گفتم ، به فیلم خطرناک تر از مرد اشاره کردم که بازی خوبی در برابر ریچارد جانسون داشت احساس کردم الکه زومر چهره اش جدی شد، ضمن تشکر به شیبانی گفت حالا اگر سئوالی دارد بپرسد، درواقع هنوز شیبانی را واسطه می دانست ولی خوشبختانه کم کم کوتاه آمد، وقتی درباره فیلم پرسیدم گفت نام ژان نکوسکو برای من کافی بود که قرارداد را ببندم، ولی بسیار کنجکاو بودم ایران را از نزدیک ببینم، من ایران را مثل انگلستان تجسم کرده بودم، دربار سلطنتی ، شکوه و جلال خاص، بعد هم یک سرزمین تاریخی که شنیدم تا 6 هزار سال قدمت دارد، من متولد آلمان هستم، ولی از جهت تاریخی ایران را با ایتالیا مقایسه می کنم، دلم می خواهد همه آثار تاریخی ایران را ببینم، خیلی دلم میخواهد ملکه ایران شهبانو فرح را از نزدیک دیدار کنم. من قبلا ملکه سابق ثریا اسفندیاری را در اروپا دیده و با او حرف هم زده ام.
من مجله جوانان را به دستش دادم، نگاه سریعی به آن انداخت و بعد آنرا در ساک خود جای داد و گفت باید سر حوصله آنرا نگاه کنم از هنرپیشگان فیلم پرسیدم، گفت با کورت یورگنس آلمانی اتریشی سابقه دوستی و همکاری دارم، استوارت ویتمن را برای اولین بار می بینم، خیلی علاقمند آشنایی با بازیگران ایرانی هستم، با رضا بدیعی کارگردان سریال بالاتر از خطر آشنا هستم، یکبار شانس قرار بازی در سریال را پیدا کردم ولی بدلایلی کنسل شد.
درمصاحبه اول الکه زومر در پی شناسایی مردان ایرانی بود
و در مصابه دوم از مردان میانسال و بزرگسال فریادش بالا بود
الکه زومر خسته بود، قرار مصاحبه دیگری را گذاشتم، ولی مصاحبه دوم، مدتها عقب افتاد تا آنکه الکه زومر بازی در فیلم قهرمانان را پایان داد و در یک مهمانی در تهران شرکت کرد که بها نه ای برای گفتگوی دوباره شد.
این بار مرا از دور شناخت و جلو آمد و همکاران دیگر تعجب کردند، از بازی در فیلم پرسیدم گفت خیلی خوشحال هستم، من بعد از فیلم اتیری در تاریکیب در سال 1964 به کارگردانی بلیک ادواردز و بازی پیتر سلرز و جورج ساندرز، در هیچ فیلمی اینقدر خاطره خوشی نداشتم، از همبازی مشترک با استوارت ویتمن و کورت یورگنس خیلی لذت بردم، از آشنایی با بازیگران ایرانی چون بهروز وثوقی و امیر جعفری خیلی خوشحال شده و کلی با هم حرف و سخن و ناهار و شام خوردیم. خیلی شوخ و مهربان بودند. شنیدم بهروز وثوقی یک استیو مک کوئین سینمای شماست خیلی مردم دور و برش بودند، بیش از همه با او عکس می گرفتند.
جیم میچم کمی شیطون بود، ولی من سرش را با یک دختر آلمانی آسیستان کارگردان گرم کردم. از الکه زومر درباره ایرانیان پرسیدم، گفت در چند مهمانی و سر صحنه های فیلمبرداری با خیلی از ایرانیان برخوردهای جالبی داشتم هرچه جوانترها محتاط بودند میانسالان و بزرگسالان ایرانی جسوروبی پروا، چون هرگاه با من عکس می گرفتند، اصرار داشتند دستشان پشت کمر من باشد. دست های خود را تا پائین کمر من می آوردند. خیلی اهل لمس کردن بودند. درست نقطه مقابل شان جوانها خیلی احتیاط میکردند، حتی زمان دست دادن و عکس گرفتن اجازه می گرفتند، اهل لمس کردن و دستمالی نبودند هر روز صبح که بیدار می شدم از زیر در اتاقم، کلی نامه بدرون آمده بود، بیشترشان تقاضای ازدواج و یا دوستی داشتند یک کارخانه دار معروف اصفهانی، که در لس آنجلس، نیویورک، فرانکفورت، لندن و پاریس آپارتمان داشت از من می خواست با او ازدواج کنم، می گفت خودم برایت فیلم تهیه می کنم. ولی اجازه نمی دهم لخت شوی.من تهیه کننده های فیلم برادران اخوان را ملاقات کردم، خیلی جنتلمن و مهربان و حرفه ای بودن، قرار بازی در فیلم های آینده شان را هم گذاشتم، خیلی دلم می خواهد دوباره به ایران برگردم.
قرار بود الکه زومر عکس هایی را برای قسمت های باکس مجله جوانان امضاء کند که متاسفانه بی خبر رفت ولی او را خیلی مهربان، فروتن دیدم حتما می دانید که الکه زومر اینک 81 ساله شده و هنوز در بعضی سریال ها بصورت مهمان بازی می کند و هنوز با آخرین شوهرش جو هایمز زندگی می کند.