1413-39

1413-40

عبدالله ناظمی از ایران آمده، چون همیشه با خود توشه های ارزشمندی دارد قبلا با عبدالله ناظمی در جوانان رادیو، دو مصاحبه تلفنی در ایران انجام دادیم و اینک رو در رو به گفتگو نشسته ایم.
ناظمی می گوید: همانطور که درجریان بودید، تا سال 2004 که فرهنگسرای ناظمی را فروختم، من اینجا بودم بعد تصمیم گرفتم آنچه در این سالها در ایران پژوهش کرده و گردآوری کردم و پراکنده است بیاورم و یک کاسه کنم یعنی من دقیقا پنجاه و هشت سال پیش من با یک دوربین قدیمی که خیلی بزرگ بود رفتم میان ترکمن ها عکس گرفتم و الان که با شما حرف میزنم وقتی رزومه ام را نگاه می کنم خودم حوصله ام سر می رود من پنجاه و یک رقص ایرانی را از سه دقیقه تا بیست دقیقه دارم که اینها همه اش در فیلم های شانزده میلیمتری در آرشیو تلویزیون است. چون من خودم دستی بر آتش دارم ممکنه از نظر سلیقه، سبک و راه، موسیقی، روش ومنش رقص یک کسی را نپسندم ولی از نظر شخصیت وجودیش که یک هنرمند است برای من آن ارزش انسانی را دارد بنابراین من تا آنجایی که توانسته ام زندگی این هنرمندان را ثبت کردم به شکلی که بتواند در تاریخ ثبت شود وقتی از ایران آمدم بیرون بیشترین آرشیو و مجموعه را تهیه دیدم جدا هم نکردم برای اینکه هر رشته از هنر نیاز جامعه است و جامعه چون در یک طبقه نیست طبیعتا نمی تواند هنر ثابت بماند، اگرثابت بماند می میرد در هنر بهترین وبدترین ندارد بخصوص هنر فولکلور چیزی است که سالهای سال انجام داده میشود یک روزی مفصلا در مورد رقص در جهان با هم صحبت می کنیم حتی در مورد رقصهای سایر کشورها. ولی الان که صحبت می کنم هنوز که هنوز است رگه های ارزشمندی در سراسر ایران هست من سال گذشته دو تا عروسی دعوت شدم در ایران می دانند که من کار تحقیقی میکنم هر جا که عروسی باشد البته نه عروسی که پاپیون می زنند! خیر آن عروسی که سورنا می زنند ودهل می زنند و کارهایی که محلی هست من دوبار در میان قشقایی ها عروسی دعوتم کردند و با دوربین رفتم و حتی همراه آنها رقصیدم منظورم این است که هنوز این رقصها وجود دارد ولی یک دلهره ای ایجاد می کند در بعضی از گوشه هایی این رقصها با مردن یکی از این اساتید از بین میرود و این حیف است در مورد موسیقی درسی و شش سال گذشته خیلی خوب کار شده است در ایران آقای درویش آقای اردلان و خیلی ها هستند که کار کردند، چه کارهای ارزنده ای کردند که آدم باور نمی کند که دراین فضا آنها چه کردند ولی در مورد رقص متاسفانه نمی دانم.
پیش از اینکه به این سفر بیایم در یک فرهنگسرایی مسئولین گفتند که دو تا ازخانمها می خواهند شما را ملاقات کنند، 2 دختر بودند و گفتند که ما می خواهیم باله یاد بگیریم. گفتم که شما چند سال دارید؟ گفتند مثلا (25) ساله گفتم که دیر شده! گفتند که ما رقص را خیلی دوست داریم. گفتم که مگر رقص فقط باله است؟ بعد گفتم اهل کجا هستید؟ مثل اینکه ریشه زنجانی داشتند، گفتم آیا در زنجان رفتید وببینید که مادر بزرگ ها وقتی عروسی می شود، جشنی برپا می شود چه می کنند؟ گفتند که خیر! گفتم که مگر هنر چیه؟ پس دنبال چه چیزی دارید میگردید؟ این دودختر می گفتند خانه بزرگی دارند و مرفه هستند و به آنها گفتم که شما نیازی ندارید که بیائید وقتتون را بگذارید بروید دنبال موسیقی و رقص فولکلور تا در آینده به ارزش آن پی ببرید.
• الان می دانم که شما با دست پر آمده اید و می دانم که شما در انبارهای اینجاچه چیزهایی نهفته دارید که شاید رویشان را غبار گرفته ولی من میدانم که اگر همتی شود و به میدان بیاید وارائه شود هم به درد خیلی از سازمانهای  فرهنگی هنری می خورد و هم اینکه کمک می کنند که دست شما باز شود برای یک کار بزرگی که دارید انجام میدهید.
ناظمی: من خودم هم نمی دانم یا نمی دانستم که دارم چه کار بزرگی را انجام میدهم ولی سالها گذشت و تجربه هایی بدست آوردم، سفرهای جهانی کردم، از این سوی دنیا از استرالیا، از کانادا، امریکا واروپا و دراین دهسالی که من در ایران بودم سه بار قطر رفتم و پیشنهاد دادم برای آکادمی باله سه سفر تاجیکستان رفتم که قصه آن را کاملا در یک برنامه خواهم گفت که اصولا تاجیکستان را معرفی کنم که چه کشوری است و آن چیزی که من دیدم درواقعیت حالا منظورم این است که کارهایی که کردم آموخته هایم ، گنجینه هایم همین ها دستمزد من بوده و به همین دلیل است که همیشه احساس شادی می کنم همیشه زندگی خوبی داشتم و دارم ودر این ده سالی که بیشترین پایگاهم در اصفهان بود با بچه ها کار کردم جوانها واقعا احتیاج به دوست، احتیاج به یک راهنما دارند . وقتی من می توانم تاثیر بروی آن جوان بگذارم و به آن بچه و یا آن جوان می گویم تو که هنرپیشه هستی سازت خودت هستی، نوازنده ات خودت هستی واگر نقاش باشی باز هم تابلوی نقاشی ات خودت هستی چطور تابلوی نقاشی ات را خط می اندازی چطور بومت را پاره می کنی؟ اگر می خواهی نقاشی کنی بدن تو بوم توست و حرف من این است که من وقت ندارم پیر شوم و به جوانها می گویم که جوانها جوانیتان را پس انداز کنید! همانطور که پولتان را پس انداز می کنید و وقتی می بینم که بچه ها حرکت می کنند کارهای تاتری خیلی خوب در ایران انجام می شود نوازنده های بسیار خوب داریم ولی آهنگساز من کمتر دیدم.
• این انبار که شما اشاره کردید را باید نگه داریم که این انبار را هر کسی در آینده حتی درحال احتیاج دارد می تواند از این توشه ای بردارد شما الان یک فیلم مستند ساده را نگاه کنید مثلا بی بی سی و یا تلویزیونهای امریکایی ببینید سرشار از تصویر است تمام رویدادها ثبت شده است الان ما اگر تاریخ خودمان را بخواهیم نگاه کنیم در بی بی سی بیشتر می بینیم تا در آرشیو خودمان.
– قبل از انقلاب تئاتر در هر مرتبه و شکل و شمایلی در هر طبقه اجتماعی وجود داشت آن چیزی که باعث دلهره من است اینکه تا آنجا که توانستم در مورد رقص پنجاه و نه سال تمام اینها را ثبت کردم ونوشتم دلیلی که از اینجا رفتم تمام نوشته ها پراکنده بود در خانه خواهرم بود، در اصفهان و تهران بود، فکر کردم که اگر من نباشم کسی نمی داند  که به چه نحوی اینها را جمع کنند بنابراین رفتم شروع کردم اینها را جمع آوری کردم. چون این ها همه فولکلور ایران است و من از تمام این ها یادداشت برداشتم آن موقع فیلم ها شانزده میلیمتری یا هشت میلیمتری بود بهرحال از آن فیلم ها شروع کردم  به جمع آوری و هرچیزی که داشتم همه اینها را تنظیم کردم وقدم بعدی من که امیدوارم وقت بشود و عمر اجازه دهد من تمام اینها را می خواهم حرکتشان را ثبت کنم در آینده هرکسی که بخواهد مراجعه کند بتواند پیدا کند یعنی  کاری که بتواند دائم بماند مثل یک بانک جهانی در ایران یا هر کجای دنیا و خوشبختانه دراین قرن هم که ما وسایل دیجیتال  داریم ولی از نظر ثبت همه آنها را نوشته ام و یک چیزی که باعث دلهره ام شده در نقاط ایران به سرعت لباسها سیاه می شود مثلا فرض کنید در رشت در سی یا چهل سال پیش وقتی ما می رفتیم چه لباسهای رنگی وجود داشت و چقدر منطقی است که خانم گیلانی و مازندرانی چادری به کمرش می بست چقدر کمک می کرد به ستون فقراتش چقدر به بهداشت اش یا وقتی می رویم به سمت قشقایی یا به طرف بختیاری پوشاک آنها به طور کل عوض می شود می بینید سه یا چهار تا دامن روی هم می پوشیدند چرا چون در آن  طبیعت هر لحظه آن بانو بخواهد  استراحت کند می تواند استراحت کند مثل اینکه روی مبل نشسته اند یا بز را می خواهند شیرش را بدوشند یا هر کاری که می خواهد انجام دهد. کاش بتوانیم در خارج، نمایشگاهی از لباس های محلی، با همه زیبایی هایش ارائه بدهیم در کنارش صنایع دستی ایران هم باشد.
• آقای ناظمی شما که استاد رقص بودید و شاگردان بسیاری داشتید بسیار کنسرت و برنامه شو گذاشتید که همه مورد استقبال بود چقدر دلتان تنگ شده برای آن دوره برای  دوره ای که شاگرد دوباره تربیت کنید، روی صحنه ببرید آنها را، رقص هایشان راتماشا کنید، یادم هست در اینجا یکی از باشکوهترین شوها را در اینجا روی صحنه آوردید، سواران خاموش یکی از زیباترین برنامه هایی بود که من درعمرم دیدم.
ناظمی: در آن برنامه بیش از پانصد هنرمند آمدند در زیر یک سقف خیلی جالب بود وبسیار محبت کردند البته به خاطر برنامه آمده بودند شما  مقام هنرمندان را می دانید و من هم همینطور و ما کاری نمیکنیم که اینها آسیب ببینند از هر جهت و اینها باعث شده که آنها به من اعتماد کردند من با زنده یاد محمد نوری، این نازنین مردکه تنها کسی که با او گفتگوکرد من بودم خیلی عجیب است من به آقای وحدت زنگ می زنم یا آقای ارحام صدر فکر می کردم که ارحام مرا یادش رفته، وقتی زنگ زدم گفت من الان منتظرت هستم و من رفتم چقدر با هم صحبت کردیم از زندگی خودش و خاطراتش و یا آقای دولت آبادی اینها با هرکسی حرف نمیزنند. داشتم می آمدم امریکا یعنی دقیقا یک ماه واندی پیش زنگ زدم به آقای کشاورز و احوال ایشان را پرسیدم گفتند که حالم خوب نیست گله کرد نیامدی مرا ببینی! من زود رفتم تهران در شهرک غرب زندگی میکند دو تا صبح با هم بودیم زندگیش را کامل ساختم و خوبی آن به این است که در اصفهان وقت داریم از یک سو ادیت هم ارزان است و بچه هایی که ادیت می کنند سرشار از ذوق هستند بعد هم وقتی مقدار بیشتری به آنها پول بدهیم با شوق کار میکنند چهار تا پنج  جوان هستند که با من کار می کنند که اینها پسرهای من هستند.  موسیقی را من تهیه می کنم صدا بردار و تصویربردار باز خودم هستم تحقیق را خودم انجام می دهم سفر را خودم می روم فقط ادیت را می دهم به آنها که انجام دهند.
• آقای ناظمی عزیز خیلی شیرین صحبت کردید امیدوارم این گفتگوها ادامه یابد.
ناظمی: باعث افتخار است و با کمال میل، چون سالها است شما را می شناسم انسانی که به انسانهای دیگر توجه دارند ویادم هست که هر وقت من به شما زنگ می زدم برای آگهی معلمین فارسی مرکز فرهنگی مان، می گفتید من آگهی هایشان را مجانی می زنم تا این خانم ها بگویند که کافی است.

1413-41