1368-8

1368-3

مهستی کامدار درعرصه موسیقی اروپا نام و شهرتی دارد و باعث افتخار جامعه ایرانی است،ویولونیست هنرمندی که گروهی از خانمها راگرد هم آورده و با هم به اجرای برنامه در نقاط مختلف می پردازند و بسیار هم موفق بودند. علاوه بر این گروه، خود به عنوان ویولونیست در ارکستر سمفونی های متعددی هم به اجرای موسیقی پرداخته است.
خانم مهستی در ابتدا کمی راجع به کنسرت بزرگی که در آلمان اجرا کردید برای شنوندگان و خوانندگان رادیو و مجله جوانان توضیح بدهید.
این یک برنامه تاریخی بود که در هایدلبرگ Heidelberg  در تاریخ 9 تا 11 اگوست اتفاق افتاد. چهارصد سال پیش در Heidelberg  پرنس و پرنسس آلمانی و انگلیسی در سن 16 سالگی به دلایل سیاسی با هم ازدواج کردند چرا که این دو کشور قصد داشتند با نزدیکی و روابط بهتری، روابط سیاسی شان را کاملا بهبود بخشند که این پرنسس انگلیسی خانم الیزابت استوارت و پرنس آلمانی به نام فردریک پنجم در روز 14 فوریه 1913 روز والنتاین با هم ازدواج می کنند.نامزدی این دو در روز 27 دسامبر 1612 بوده و در روز 10 آپریل از لندن حرکت می کنند و 7 جولای به Heidelberg می رسند- که این شهر محل سکونت من در آلمان است از این نظر این برنامه برای من بسیار جالب بود که با گروه خودم توانستم در این برنامه سهمی داشته باشم. در تمامی شهر این 3 روز را جشن گرفتند، هوا هم بسیار عالی بود.
تمام روزهای قبل از برنامه من مشغول نوشتن موسیقی برای این برنامه بودم چراکه موسیقی ای که از من خواسته شده بود مربوط به سال 1913 و برنامه ها روی کشتی Old Heidelberg یا هایدلبرگ قدیمی بود.
آیا در آن شب شخصیت های معروفی هم حضور داشتند؟
بله، از روسای بانک، شرکت های مختلف، شهردارهای هایدلبرگ و حومه، موزیسین ها و حتی می توان گفت که از آلمان و انگلیس گروه زیادی برای این جشن آمده بودند.

1368-4

این برنامه هم اصولا راجع به عشق بود.
بله من هم خیلی علاقمند بودم که تاریخچه این جشن را بدانم و به همین علت خیلی مطالعه کردم و نکته جالب این ازدواج این بوده که هر دوی این افراد زیر 18 سال و در سن 16 سالگی ازدواج کردند و پنج سال قبل از شروع جنگ اروپا. به این معنی که این دو کشور از قبل می دانستند که اتفاقاتی در حال رخ دادن است پس با این ازدواج سعی در محکم کردن روابط شان کردند. البته با تقدیر نمی شود جنگید و این جنگ اروپا هم اتفاق افتاد.
این باعث افتخار تمام ایرانیان است که شما به عنوان یک هنرمند ایرانی در یک مراسم تاریخی حضور داشتید.
من هم البته به خاطر اینکه بعنوان یک ایرانی در این مراسم بسیار بزرگ تاریخی شرکت کردم و به عنوان نماینده یک کشور سهمی داشتم خوشحالم.
درحین گفتگو عباس1368-6 حجت پناه کارگردان، عکاس سرشناس مان به ما پیوست و سئوالاتی را مطرح کرد.
عباس حجت پناه: در دهه پنجاه، وقتی به تمرین ارکستر مجلسی رادیو  تلویزیون ملی ایران می رفتیم یک دختر نازنین و ظریفی را می دیدیم که در ابتدا فکر میکردیم فرزند یکی از موزیسین هاست ولی وقتی شروع به اجرای قطعات می کرد متوجه می شدیم که نه ایشان خیلی هم حرفه ای است و بعد ما این شانس را هم داشتیم که به عنوان همکار در رادیو و تلویزیون ملی ایران از قدیم ایشان را بشناسیم  و بعدها خاطره دیگری که من از ایشان در ذهن دارم مربوط  می شود به زمانی که من فیلم ها را مونتاژ می کردم و ایشان کنار میز مونتاژ با میخ هایی که فیلم ها را روی آن ها آویزان می کردیم با ناخن موتزارت را مینواخت.
خانم مهستی عزیز ما تنها این شانس را داریم که روی اینترنت به موسیقی شما گوش کنیم و امیدواریم که با گروه خود به شهر فرشته ها بیائید و دوست داریم که از شما قول بگیریم که دراینجا هم برنامه اجرا کنید.
مهستی: من هم خیلی خوشحال می شوم که بیایم و برنامه اجرا کنم  و شما آقای حجت پناه هم فیلمبرداری کنید.
وقتی «ایشو ملک» آمده بود ما از تمرینات ارکستر فیلمبرداری می کردیم و شما هم در ارکستر می نواختید.
بله اتفاقا من یک عکس با آقای ایشو ملک دارم.
حجت پناه: چندی پیش در برنامه همایون خسروی درباره شهرزاد افشار و ارکستر مجلسی رادیو و تلویزیون صحبت کردیم که این ارکستر درمدت بسیار کوتاهی به سطح جهانی رسیده بود و رهبران نامداری برای رهبری ارکستر می آمدند و این ها به خاطر زحمات شما نوازندگانی بودکه ارکستر را به آن حد رسانده بودید.
یکی از دوستان شما در ارکستر در اینجاست «واهان آنانیان» که البته ایشان پزشک شدند و متخصص گوش و حلق و بینی که هر بار پیش ایشان میروم می بینم موزیسین ونوازنده معروف و توانای ویولن در ارکستر سمفونی به معاینه گوش ها مشغول شده و به هر حال به همه کمک می کنند که بهتر موسیقی را بشنوند.
مهدی ذکایی: خانم مهستی چه برسر گروه شما آمد؟
گروه من مثل بچه های من هستند و در اصل عضو ثابت و اصلی گروه من هستم چراکه من این گروه را بوجود آوردم و بزرگ کردم و این گروه همانطور مانده، تنها درعرض این سال ها با موزیسین های مختلف کار کردم تا تجربه کار با دیگران را هم پیدا کنم. در ابتدا با سه خانم شروع کردم که خیلی هم سال های خوبی را داشتیم ولی بعد راه ما جدا شد و من تصمیم گرفته بودم که با چند نفر دیگری کار کنم. یک مرتبه با سه آقا شروع به فعالیت کردیم که از کشورهای مختلفی بودند یکی از فرانسه دیگری از مکزیک ودر نهایت نفر سوم از امریکا  که بعد از مدتی کنسرت گذارها گفتند که ترجیح میدهند 4 خانم در صحنه باشند چرا که جالب و جذاب و دیدنی است. بعد چند خانم جدید را انتخاب کردم که کنسرت ها و برنامه های خوبی هم داشتیم و فقط برای رادیو و تلویزیون آلمان 7 تاکنسرت داشتیم که فیلم های آن ها در  Youtube است و مردم و علاقمندان می توانند نگاه کنند و کنسرت های موفقی بودند و برای آن ها هم چند آهنگ ساخته و تنظیم کردم.
در برنامه اخیر هم با چند خانم جدید تجربه جدیدی داشتم چون با هر گروه جدیدی که کار میکنم هم آن ها تجربیات جدیدی می گیرند و هم من به تجربه هایم اضافه می شود چون هر کسی که با  من شروع به کار میکند خصوصیات مختلفی دارد که جمع این خصوصیات گروه جالبی را درست می کند. و صدای موسیقی گروه هر بار فرق می کند.

1368-5

مهدی ذکائی: حجت پناه، خیلی پیشتر از ما خانم مهستی را می شناسند بنابراین می خواهم خواهش کنم که خاطراتی را که از آن سالها دارد برای ما بازگو کنند.
حجت پناه: بنظر من خانم مهستی باید کمی از گذشته از پدری که نوازنده فلوت بودند و مادری که نقاش بود صحبت کند از اینکه رقص باله انجام می دادند و از ساز تخصصی که غیر از ویولون دارد بگوید.
مهستی: موقعی که من بدنیا آمدم از آنجایی که فرزند اول برای پدر ومادر مهمترین چیز روی زمین بود و من هم فرزند اول خانواده بودم از این امر مستثنی نبودم. انتخاب اسم، مدرسه و کودکستان و یا هر مسئله دیگری دارای قوانین خاص بود زمانی که وقت مدرسه رفتن من بود پدر و مادرم دوست داشتند که از همان ابتدا شغلی را انتخاب بکنم که با دختران دیگر متفاوت باشد. مادرم نقاشی میکرد رنگ و روغن. و پدرم هم با سلمکی و جبلی فلوت میزد و تورهای متعددی در تمام ایران می گذاشتند بنابراین دوست داشتند که من هم وارد هنر بشوم و من هم معتقد هستم که اصلا هنر در خون همه ایرانیان است و مخصوصا اگر پدر و مادر هم هنرمند باشند این هنر به نحوی به فرزندان منتقل میشود و ازآنجائی که مادرم در هنرستان کار میکردند من را به هنرستان بردند و امتحان دادم. در ابتدا من همچون دیگر دختربچه ها علاقه داشتم که نواختن پیانو را بیاموزم چون پیانو نواختن ساده تر نسبت به ویولون بود پدر ومادر گفتند ابتدا ویولون را یاد بگیرم بعد قول دادند که پیانو را هم بعد از ویولون شروع خواهم کرد ولی قبل از اینکه من با ویولون آشنا بشوم به مدرسه خصوصی «باله احمد زاده» در تهران رفتم که با «مری آپیک» در آنجا آشنا شدم وی هم به کلاسهای آنجا می آمد البته زودتر از من رفته بود وکلاس هایش با من فرق داشت تا اینکه سن من به شرایط هنرستان عالی موسیقی رسید و توانستم از کلاس چهارم ابتدایی شروع کنم به یادگیری ساز تخصصی ویولون در هنرستان.
اینکه چرا موسیقی را پدر ومادر من انتخاب کردند بسیار جالب است اولا هر دو موسیقی را دوست داشتند و بعد اینکه می گفتند موسیقی زبان بین المللی است، درآینده به هر سرزمینی کوچ کنی بدون این که زبان شان را بدانی، میتوانی شغل نوازندگی را انتخاب کنی که من امتحان ورودی به هنرستان که امتحان ریتم و شنیدن و موزیک گذراندم و گفتند که می توانم فوری شروع کنم و معلم من «آقای هراج مانوکیان» بودند که یکی از بهترین استادان ویولن هنرستان عالی موسیقی بود و تا زمانی که در ایران بود نزد او میرفتم  وهمان سال اول هم کنسرت دادم هیچ وقت فراموش نمی کنم، خانم لوئیا سرکسیان با پیانو همراهی می کرد. این اولین خاطره کنسرت من در ایران بود و بعد هم همین کنسرت را در تالار رودکی تهران روی صحنه بردیم بعد از آن هم کنسرت های زیادی در آنجا اجرا کردیم و آخرین کنسرتی که در تالار رودکی اجرا کردم که باز هم  خانم سرکسیان مرا همراهی کرد که فکر می کنم سال 1356 بود. چند سالی در رادیو و تلویزیون بودم و بعد به آلمان آمدم برای ادامه تحصیل و فوری هم کار پیدا کردم و این را می توانم بگویم که ما یکی از بهترین هنرستان های موسیقی را در ایران داشتیم و شاگردان من متوجه تفاوت متد من در آموزش می شوند چون متد آلمانی خیلی ساده تر است، ما بهترین استادان را در ایران داشتیم چراکه تجربیات زیادی از ایران، فرانسه، امریکا، انگلستان وبلژیک و … از بهترین هنرستان های موسیقی تمام دنیا داشتند و این تجربه را به من و امثال من انتقال دادند که ما هم این تجربیات را به شاگردانمان انتقال میدهیم.
حجت پناه: به نظر من «هراج مانوکیان» درحقیقت خود یک کنسرواتوار بود چراکه شاگردانی که تربیت کرده در حدجهانی هستند و خدمتی که به موسیقی ایران کرده ولی متاسفانه خیلی شناخته نشد چون زمانی بود که به انقلاب رسیدیم و زیاد در رادیو و تلویزیون مطرح نشد ولی کسانی که اهل این موسیقی هستند ایشان را خوب می شناسند.
و دلم می خواهد در گفتگوهای بعدی به این بزرگان بپردازیم.
مهدی ذکائی:  شما در طول سه – چهار سال گذشته برنده جوایزی شدید و موفقیت های بسیاری داشتید. کمی راجع به این جوایز و اتفاقات خوب برای ما بگوئید؟
در سالهای گذشته من چند کتاب نت از کارهای تنظیم شده خودم را به بازار ارائه دادم که باگروهم تصمیم گرفتیم که این کارها را ضبط کنیم که به شکل یک CD درآمد به اسم CD  Gold Finger که بسیارهم جذاب است و یکی از افتخارات من در این  CD  سه کار ایرانی است که برای بسیاری هم جالب بوده. این CD  را در لندن یک انجمن بین المللی در انگلستان کشف کرد. سال اول با این انجمن در مجارستان آشنا شدم و بطور افتخاری در سال 2006 برنامه اجرا کردم و CD من بدست آنها رسیده بود و به من E-mail زدند که  CD  من کاندیدای جایزه تنظیم موزیک زهی شده و من به احتمال زیاد برنده خواهم شد و خوشبختانه این اتفاق افتاد و من در اکتبر 2008 به لندن دعوت شدم و در قسمت تنظیم سازهای زهی کار من برنده شد. که آنشب شب فراموش نشدنی برای من بود.
مهدی ذکائی: امیدوار هستیم که از این شب های پر از جایزه برای شما بیشتر اتفاق بیفتد.
مهستی : فیلم این برنامه در  You Tube هست که اگر با اسم خودم جستجو کنند می توانند آن ها را تماشا کنند.
مهدی ذکائی: به امید کفتگوهای دیگری با شما.

1368-7