1543-53

مهناز رکنی با فیلم های کوتاه وبلند خود، در جشنواره های بسیاری شرکت کرده

و جوایزی را به دست آورده است

1543-54

نسل جدیدی از فیلمسازان ایرانی داخل، اینروزها راه خود را در عرضه سینما و تلویزیون امریکا می گشایند، نمونه اش مهناز رکنی است، که بعد از یک دوره فیلمسازی در ایران، حضور در جشنواره ها و دریافت جوایزی، اینک در امریکا، مسیر تازه ای را پی می گیرد.
مهناز رکنی را با حضور سمی افشاری، سلمان محمدی، منیژه حسینی و منصور هنری در رادیو جوانان Javanan Radio به گفتگو کشیدیم که این گفتگو چند بار از رادیو پخش شد و چکیده ای از آن را در اینجا می خوانید که درواقع مهناز رکنی به سئوالات همکاران مان جواب میدهد.
من خوشبختانه در میان شناخته شده ترین فیلمسازان ایران بودم، از همان آغاز به ساخت فیلم های کوتاه پرداختم و در طی 8 سال 25 فیلم کوتاه ساختم، که بیشتر آنها را خود نوشته، تهیه و تولید و کارگردانی کردم، درحالیکه در ایران امکانات فیلمسازی در حد مردان، برای فیلمسازان زن مهیا نیست.
من شیوه نقاشی واصولا انیمیشن را از همان دوران نوجوانی آغاز کردم، یکبار در ترم اول دانشگاه، روی یک فیلمنامه نیمه بلند کار کردم و برنده جایزه شدم گرچه من بدنبال جایزه نبودم، در همان مسیر تیاتر شنگول و منگول را روی صحنه آوردیم که در یک همایش 15 روزه اجرا شد. در آن نمایش عروسک هایی بود که من کاراکتر گرگ را روی پارچه ای نقاشی کردم که پشت پنجره ای بود، یک تیاتر موزیکال که در آن شخصیت گرگ مورد توجه شدید بچه ها قرار گرفته بود، همه به تماشای آن آمده بودند، یکبار که همه صندلی ها را گرفته بودند، کودک خردسالی ایستاده، نمایش را تماشا می کرد وقتی گرگ ناگهان به میان جمعیت آمد مات شده بدون اختیار همانگونه که ایستاده بود ادرار کرد و آن صحنه هم خنده و حیرت همه حاضرین را برانگیخت و هم آن پسرک در آن خنده ها شریک شد و این حادثه تأثیر کاراکترهای عروسکس بر کودکان را نشان می داد، اینکه اگر آگاهانه عمل شود چه نقشی بر روح و روان بچه ها دارد.
اصولا کارهای من جنبه طنز و انسانی دارد، زبان خاص خود را با همان سادگی دارد و نمونه یکی از کارهایم نقاشی روی «لیدر» (فیلم خام 35 میلی متری یا سینمایی) بود، که ایده اش از یک جلسه تدریس استاد تورج منصوری به ذهنم آمد، ایشان حلقه های لیدر را به بچه ها داد که روی آن را خراش بدهند، ولی من گفتم اجازه بدهید، من پروژه دیگری را دنبال کنم، که پذیرفت و بلافاصله به خیابان منوچهری رفتم، رنگ خریدم، قلم موهای بسیار ظریف تهیه کردم، بعد به سراغ استاد محقق در ارشاد رفتم، از او یک حلقه کامل لیدر خواستم که حیرت کرد، ولی کمکم کرد، من سرانجام ایده خود را به صورت نقاشی روی لیدرها آغاز کردم.

1543-55

داستان مردی بود، که درون قایق خود در دریا مشغول سوت زدن است، همان لحظه یک ماهی سرش را از آب بیرون می آورد و می رقصد، بعد ماهی های دیگر، ناگهان باران می بارد، مرد به جای چتر و سرپوش، به درون آب پریده، قایق را بالای سر خود می گیرد، ماهیها هم می آیند زیر قایق و مرد به ماهی ها چشمک می زنند! که این صحنه های کوتاه با خود پیام های خاص خود را داشت من کار نقاشی را تمام کردم و زمان ساخت باران در آن صحنه، با بن بست هایی روبرو شدم ولی سرانجام آنرا ساختم وقتی 1440 تصویر را نقاشی کردم (بدون مونتاژ) و برای چاپ به استاد محقق مراجعه کردم واو بدون اینکه از محتوای کار خبر داشته باشد آنرا به لابراتوار داد و چند هفته بعد هم که برای دریافت آن رفتم با چهره متعجب ولی تحسین آمیز استاد محقق روبروشدم و گفت من 30 سال است اینجا کار می کنم تا امروز چنین فیلمی را برای چاپ ندیده بودم که تشویق ایشان بسیار برایم ارزش داشت.
من با عشق و با هدف پیش میروم، خوشبختانه درهای جشنواره ها برویم گشوده میشود، در جشنواره گوتنبرگ با تجربه تازه ای روبرو شدم، در یک سالن بزرگ بعد از نمایش چند فیلم، که همه سالن پر از جمعیت بود، همان فیلم را به نمایش گذاشتند. من همه وجودم می لرزید، نمی دانستم عکس العمل ها چه خواهد بود آنهم یک فیلم کوتاه چند دقیقه ای، وقتی فیلم تمام شد و سالن در سکوت بزرگی فرو رفته بود. من دهانم خشک شده بود، ولی ناگهان همه سالن شروع به خندیدن و کف زدن کردند و من تازه فهمیدم آنها خوش شان آمده است.
این را اضافه کنم که من به سوی فیلمهای تبلیغاتی هم کشیده شدم، که همه کامرشال هایم با فروش فوق العاده روبرو شدند، در مسیر کارم زندگی جبار باغچه بان را به صورت مستند ساختم، که در 12 جشنواره شرکت کرد، خاطراتی که از این هنرمند جاودانه دارم. هرگز فراموشم نمی شود، او یک نابغه در کار خود بود که من در حد توان خود کوشیدم، از او ستایش کنم.
با مهناز رکنی بسیار سخن گفتیم که در آینده به آن می پردازیم.