1417-49

گفتگوی متفاوتی در رادیو جوانان داشتیم با سه شخصیت بسیار متفاوت، آقایان شهرام شب پره، محمد ایزدمهر یکی از دست اندرکاران قدیمی رادیو و تلویزیون، فریدون قراگزلو نازنین دانشمند و نویسنده کتابهای تاریخی که اخیرا هم کتاب تاریخی «هومن» را به زبان فارسی و هم انگلیسی نوشتند که خیلی هم در جامعه امریکایی مورد توجه قرار گرفته است.
موضوع گفتگوی ما در ابتدا آقای شهرام شب پره است ولی فکر کردیم که دوستان عزیز را هم به این گفتگو بکشیم، چراکه همه یکدیگر را می شناسند و اینطور که پیداست آقای شب پره با آقای قراگزلو فامیل هم هستند.
شهرام شب پره: فامیل قراگزلو بسیار بزرگ هستند و ما هم یک نسبتی داریم یادتان باشد نصف ایرانی ها با هم فامیل هستند که از جهتی خوب است ولی چون از قدیم گفتن با فامیل که ازدواج کنید همه نوع شکل هم با آن می آید و هرچه غریبه تر با هم ازدواج کنند بهتر خواهد بود.
من که یکبار ازدواج کردم و راضی هم هستم ولی در کل ازدواج ریسک بزرگی هست مخصوصا با فامیل.
مهدی ذکایی: یکی از با سابقه ترین خواننده های ایرانی که از ازدواج فرار می کرد شهرام شب پره بود.
شهرام شب پره: من فرار نمی کردم.اولا در زندگی همه افراد خانواده پدر و برادر وخواهرهای من یکبار ازدواج کردیم دوم اینکه همه خیلی زود ازدواج کردن و من عقیده داشتم و دوست داشتم که روزی ازدواج کنم، بچه خیلی دوست داشتم زمانی ازدواج کردم که اگرچه اختلاف سنی زیادی داریم ولی مسئله بچه مخصوصا برای خانمها مهم است که چه سنی بچه دار می شوند حتی آقایان هرچه سن بالاتری داشته باشند خوشحالتر هستند و حتی 90درصد نوه ها را بیشتر دوست دارند.
ذکائی: می دانیم که دخترت را خیلی دوست داری.
شهرام شب پره: من خیلی دخترم را دوست دارم و همانطور که میدانید پدرها دخترها را خیلی دوست دارند دخترها هم با پدرشان خیلی جور هستند. دخترمن هم کارهای اصلی را با مادرانجام میدهد ولی کارهایی که مادر حوصله ندارد من باید انجام بدهم مثلا اینکه من ببرمش دیسنی لند! ابتدا برای من سخت بود ولی درکل اختلاف سنی در ازدواج زیاد خوب نیست. و من شانس داشتم چون همسرم را از زمانی که 7-8 ساله بود می شناختم.
ذکائی:  البته کسی نمی داند که شما چند سال داری.
شهرام شب پره: خوب چرا وقتی می دانند که من پنجاه سال است که در این کار هستم حداقل از 15 سالگی هم شروع کرده باشم الان 65 ساله هستم.
ذکائی:  می دانی که در امریکا سن و سال 60-70 سال هنوز جوان بحساب می آید؟
شهرام شب پره: دوست دارم از آقای قراگزلو بپرسم که در حدود 56 سال در امریکا زندگی میکنند شهرام شب پره را چگونه می شناسند.
قراگزلو: موقعی که من در ایران بودم شهرام را نمی شناختم و خانواده معروف در آن زمان محمد نوری و ویگن وعباس مهرپویا بودند که خاطره خوبی هم از مهرپویا داشتم که بعد از ظهرها بیشتر مردم خواب بودند به خانه من می آمد و درس گیتار می گرفت. مدت ها می آمد پیش من وبعد گفت که میخواهد شروع به خواندن کند که من هم گفتم خواندن را کنار بگذار و سعی کن گیتار بزنی و بعد که از ایران آمدیم متوجه شدم خواننده شده.
در بین خانمها هم خانم مرضیه بود که اتفاقا تولد سیزده سالگی من خانم مرضیه آمد برای تمام آهنگ هایش مرا مجبور می کرد که با ویلن بنوازم.
شهرام شب پره: ساز می زنید شما؟
قراگزلو:  بله من از ایران با ویلن شروع کردم با برادران معارفی و بعد از آن رفتم نزد صبا و مدتی شاگرد ایشان بودم و بعد رفتم هنرستان عالی موسیقی.
شهرام: سر چهارراه کالج، شهبال بعد از تحصیل درانگلیس رفت آنجا دو تا از برادرهای من و خواهرم که در ژنو لیسانس کنسرواتوار پیانو را تمام کرده بود آنجا بودند ولی من به آنجا نرسیدم و فقط دو سال و نیم رفتم به آن هنرستان که آقای بامشاد در آن زمان بودند.
قراگزلو: من زمانی که آنجا بودم آقای سنجری آنجا بودند.
شهرام: بله آقای سنجری را یادم هست که بعد رهبر ارکستر سمفونیک شدند و دو برادر بودند که یکی از برادرها هم قبل ازاینکه من به امریکا بیایم ارکستری درست کردند به نام Jazz Folkloric که کسانی که Jazz می زدند از جمله من که در کاباره جاز می زدم دعوت کردند به رادیوبرویم. در آن زمان وقتی در رادیو کار می کردید اجازه نداشتید درکاباره کارکنید در صورتی که کار من کاباره خوانی بود و شبی 5000 تومان پول می گرفتم درحالیکه دولت و رادیو ماهی 1000 تومان حقوق می دادند. بعد رفتیم به رادیو وشروع به کار کردیم وارکستر خیلی خوب و قوی بود وقتی فهمیدند که ما کاباره کار می کنیم عذرمان را خواستند. ولی برای این ارکسترما باید درس می خواندیم چون ساز اصلی من درام بود که به غلط به آن جاز می گویند و شهبال خیلی بهتر از من درام می زد بنابراین من گیتار یاد گرفتم و رفتم دربند وبعد هم Black Cats …

1417-50

ذکائی: آقای قراگزلو شما اصلا آقای شهرام شب پره را دیده بودید؟
قراگزلو:  بله برادر من با شهبال دوست بود و مگر می شود که من نروم و ایشان را ببینم.
شب پره: جهانگیر برادر شما خیلی عشقی بود همش اهل کاباره و… به همین خاطر ما خوب ایشان را می شناسیم.
ذکائی: کدام آهنگهای شهرام را دوست دارید؟
قراگزلو: من همه آهنگهایش را دوست دارم دلیل آن هم بسیار واضح است چرا که به جای اینکه غم وارد زندگی کند شادی و حرکت می آورد هربار که آهنگی می خواند با این کمردردم باز هم باید بلند بشوم و برقصم واین مشخصه ای است که به زور دست نمی آید همانطور که خودشان می گفتند که اززمانی که درایران بودند پرجنب وجوش بودند این در ذات آدم است هم  در زندگی شخصی و هم در زندگی هنری و به قول امریکایی ها با این مشخصه بدنیا آمده است.
اوایل که به اینجا آمدم و با ویگن صحبت کردم اولین چیزی که ویگن به من گفت این بودکه گفت شهرام از پیشکسوتان شهر لوس آنجلس است وهمه را به کار انداخته و به همه یاد داده واین اولین آشنایی من با شما بود که ویگن شهرام را این چنین به من معرفی کرد گفت که کاست شهرام را برای من می فرستد تا من نظرم را بگویم. که بعد از اینکه گوش کردم گفتم برای ورزش و حرکت خوب است چون یک شادی بخصوصی و همینطور جنب وجوش مخصوصی در آدم ایجاد می کند.
شهرام: خوشحالم که کسی با تحصیلات وهنر و تجربه ای که شما دارید این چنین راجع به من نظر می دهد و وقتی کسانی مثل شما پشتیبان هنرمند هستند به ماندگاری او خیلی کمک می کنند.
قراگزلو: دلیل اینکه من درجامعه هنری ایرانی در اینجا وارد نشدم این بود که اولین کاری که گرفتم اجرای ساز ویولن در ارکستر سمفونیک لوس آنجلس بود در آن زمان ارکستر فیلارمونیک نبود بلکه ارکستر سمفونیک بود و درارکستر سمفونیک لوس آنجلس ویولن آخری بودم یعنی اگر پرده کمی جلوتر بود من دیده نمی شدم وحقوق من هم ماهی 140 دلار بود.
ذکایی: پس فهمیدیم که آقای قراگزلو علاوه براینکه نویسنده ماهری است نوازنده چیره دست ویولن است.
قراگزلو:  فهمیدم که آقای ایزدمهر در تلویزیون کار می کرد، برایتان جالب است بدانید، روزی که با هواپیما به امریکا پرواز می کردم، تلویزیون به ایران آمده بود.
محمدایزدمهر: من در تلویزیون قبل از انقلاب کار دکور انجام می دادم و درتلویزیون بعد از انقلاب در یکسال اول در بخش خبر بودم و بازبینی خبرها. من در سال 75 آمدم اینجا و سال 88 برگشتم به ایران و دو سالی در ایران در تلویزیون کار می کردم.
امروز هم به مناسبت اینکه سالروز تولد علی خالقی بود آمدم اینجا چرا که ایشان از دوستان قدیمی من بودند که در هنرستان هنرهای دراماتیک با هم آشنا شدیم. دوست داشتم یک مقدار از ناگفته های اولیه از علی خالقی صحبت کنم. چون اکثر هنرمندان تا زمانی که معروف نشده اند کسی از آن ها خبر ندارد که چه بودند و چه نبودند و چه کردند. شهرام شب پره را زمانی شناختند که آهنگهای او گل کرد اما دوران جوانی و قبل از موسیقی را کسی خبر ندارد که چه کرده اید پدر شما با اینکه افسر ارتش بود اما هنرمند بود و کار سینما میکرد. به هرحال دوست داشتم که راجع به علی از دوران هنرستان هنرهای دراماتیک صحبت کنم.
قراگزلو: آقای شهرام شب پره! از مهرپویا و ویگن بگویید!
شهرام: من بابت آهنگ «بارون بارونه» ویگن رفتم بدنبال کار ایرانی، چون قبلا کارهای ایتالیایی و انگلیسی اجرا می کردیم.
یک روز با ابی رفتیم رادیو امتحان بدهیم که با ابی همین آهنگ «بارون بارونه» را خواندیم چون در آن زمان اجازه نمی دادند که خواننده ها صدای شبیه به هم داشته باشند. وقتی دو نفری رفتیم رادیو و خواندیم قبول کردند آهنگهای ما از رادیو پخش بشود.
ولی طبق صحبتی که کردیم من با مهرپویا به خاطر سی تار زدنش آشنا شدم و خواندن او را دوست داشتم چون او هم ایرانی نمی خواند و فرق داشت.
یادم می آید همه جمعه ها صبح می رفتیم رادیو ارکستری داشتیم به نام بلز که از بیتل ها نشئت گرفته بود و آهنگهای Beatles James Brown است که بعد هم مایکل جکسون او را دنبال می کرد.
محمدایزدمهر:  اینکه ما چهارنفر آدم با شغل ها و حرفه های مختلف نشسته ایم و راجع به آدمهایی صحبت می کنیم که همه به خوبی آنها را می شناسیم  جالب است دراین زمانی که همسایه ازهمسایه خود خبر ندارد آدمها از اطراف خود خبرندارند ما داریم از خاطره های خود حرف می زنیم. یادم هست  موقعی که من 6-7 ساله بودم و درتهرانپارس زندگی می کردیم ویگن به استخر تهرانپارس می آمد همینطور به کافه شمرون می آمد من 10 سالم بود.
قراگزلو: آقای عطاءالله خرم سر چهارراه پهلوی کلاسی باز کرده بود که ویگن و سورن و سارگن و من دور هم جمع شده بودیم در آن کلاس.
محمدایزدمهر: من که ساز زدن شما را ندیدم آقای قراگزلو ولی وقتی با این افراد کار میکردید مشخص می شود که چه هنرمندی بودید.

ادامه دارد