1489-88

بدنبال رویدادهای دو سه هفته اخیر و تهدید گروهی ناآگاه و خود گم کرده سیل تلفن ها
و نامه ها و ایمیل ها و فکس های خوانندگان نازنین مجله جوانان، به سوی مجله سرازیر است
خبردار شدیم کنسرت معین در هیوستن سولداوت شد، خوشحال شدیم

همانطور که پیش بینی میشد، خوانندگان آگاه ونازنین مجله جوانان، که در طی 30 سال گذشته پا به پای ما، سالهای دور از وطن را پیموده اند، در غم و شادی هم شریک بودیم، با سیل نامه ها، تلفن ها و فکس ها و ایمیل های خود، به ما انرژی پایان ناپذیری دادند این عزیزان به ما آموختند چگونه با معدودی خود گم کرده، بی خرد، بدون ریشه، که حرف روزانه شان فحش های چاله میدانی و رکیک است با بی اعتنایی مواجه شویم، آنها را با توجه به تعداد اندک شمارشان، کوچک تر از آن ببینیم، که بخواهیم با آنها سخن بگوئیم یا جواب بدهیم.
در طی دو هفته گذشته حدود 30 تا 40 پیام فیس بوکی دیگر دریافت داشتیم که متعلق به همان چند نفر بود، چقدر باعث تاسف است که در برابر آن همه جوان و نوجوان غیور، تحصیلکرده و آگاه و خانواده دار اصیل در وطن مان، چند نفر بی نزاکت و بی پایه و ریشه وبی خانواده به ناسزاگویی در قالب حمایت از هنرمند مورد علاقه خود ادامه بدهند. ما همچنان درطی هفته های آینده به چاپ دیدگاه صاحبنظران و نویسندگان و ژورنالیست ها و بعد خود خوانندگان مجله جوانان ادامه میدهیم، تا ثابت کنیم، زمان انتقاد و بررسی رسیده است، باید نقد کرد تا هنر در مسیر درست حرکت کند باید کمی و کاستی ها را گفت تا هنرمندی که دچارنقص و کمبود و تکرار شده، به خود آید.
ما بجز نقد و بررسی کاری نکردیم، ما ضمن احترام به هنرمندان، از کمبودها و تکرارها گفتیم، همانطور که هفته قبل 19 دسامبر شاهد بودیم معین در هیوستن، یک کنسرت خوب اجرا کرد، سالن 900 نفره از جمعیت پر بود، کنسرت را گروهی حرفه ای بنام Iranian Cultural Foundation-ICF برگزار کرد، کنسرت نظم داشت، با احترام به مردم همراه بود، معین از همه هنر خود مایه گذاشت، صحنه را تا آخر با مهارت اداره کرد. بله می توان با توانایی عمل کرد، می توان با یک گروه حرفه ای ، کنسرت زیبا و ماندنی اجرا کرد.
و اما ما همچنان می نویسیم، از این پس مجله جوانان را در اختیار نقد نویسان، مردم صاحب نظر می گذاریم، از خوبی ها، زیبایی ها، از بدی ها و کمی و کاستی ها می نویسیم، این هفته هم نظر شما را به چند دیدگاه، صاحبنظران رسانه ها جلب می کنیم.

فرهنگ فرهی:
نامه ی سرگشاده به «اهل موسیقی»
در لس آنجلس

1489-89

من با پیشینه ی 62 سال فعالیت وکار حرفه ای در وسایل ارتباطی نوشتاری، گفتاری و تصویری سال هاست که با مجله ی جوانان همکاری مستمر دارم و درنتیجه سالها هم هست که به کم و کیف مسایل و رویدادهایی که در این «مجله» اتفاق می افتد وقوف دارم و شاهد این مهم بوده ام که چطور «این مجله فقط روی پای خود ایستاده بدون هرگونه وابستگی غیر حرفه ای و از شما چه پنهان که حیرت زده هم بوده ام که این مجله چطور فقط به درآمد مشترکین (به جز این که هر روز هم افزایش بیشتری بیابد) و شمارگان (تیراژ) وآگهی هایش به حیات خود ادامه داده است؟». ناگفته نگذارم که وقتی دوست من مهدی ذکایی مجله جوانان را بنیاد نهاد من سردبیر مجله ی مطرح رایگان در لس آنجلس بودم تنها مجله ی جدی ئی که منتشر می شد و پایگاه اهل موسیقی ایرانی حاکم در لوس آنجلس هم بود که دوست من مانوک خدابخشیان بنیانگذار و گرداننده ی مجله هم با یکایک آنها مصاحبت و مجالست داشت واز همکاری شان برخوردار می شد به این دلیل بسیاری از اهل نظر براین عقیده بودند که مجله جوانان دیری نخواهد پائید چون از این دو مجله آن هم فقط با آگهی ها- که بیشترین شان هم مربوط به کنسرت گذاران و خواننده ها و شرکت های تولید نوار است یکی شان زیادیست و قادر به ادامه ی حیات خود نخواهد بود پیش بینی هم آگاهانه بود منتها برخلاف انتظار آنها این مجله ی«رایگان» بود که تعطیل شد با این که مجله ای بود پاسخگوی خواست ها و نیازهای جامعه ی رو به گسترش ایرانی و خدابخشیان هم روزنامه نگاری حرفه ای بود وکار بلد.اما به نظر «اهل موسیقی» و مدیران تلویزیون های ایرانی که هر روز هم تعدادشان بیشتر می شد آنها را به اصطلاح نمی پائید و ضعف و نکث کارشان را برملا می کرد آن هم دوستانه وواقع بینانه. و آقای ذکایی که از دوره ی نوجوانی و سال های فعال جوانی اش با مجله ی جوانان تهران همکاری گسترده داشت و به فوت و فن کار و باز هم برخورد با هنرمندان واقف بود و در اینجا میخواست مجله ی «جوانان» ش به حیات خود ادامه دهد، و به تجربه دریافته بود که ایرانیان مال باخته واز مملکت گریخته که بیشترین شان در امریکا، خیمه و خرگاهشان را در لوس آنجلس برپا داشته اند تنها سرمایه شان که مصادره نشده «خاطرات» شان است و عواملی که این سرمایه را رونق بیشتر می دهد و در آن سالها هم بیشترین خواننده های پرآوازه ی دلپسند مردم ایران هم در لوس آنجلس مستقر بودند که در دو سه کاباره ای هم که به مقتضای بازار پر رونق شان دراینجا دایر شده بود با خواندن ترانه هایی که ریشه در ایران داشت و در خاطرات جماعت ایرانی- باید مثلثی به وجود آورد که یک ضلعش کنسرت گذار باشد، ضلع دیگرش خواننده ها و شرکت های تهیه نوار و تلویزیون و یک ضلعش هم رسانه ها. بنابراین از نخستین روزی که جوانان را بنیاد گذاشت با آن دو ضلع دیگر پیمان مودت بست. و چون می دانست ما مردم انتقادناپذیری هستیم و اصلا در فرهنگ مان سنت انتقاد نداریم، به تعریف و تمجیدشان پرداخت حتی از آنها که آن همه استحقاق نداشتند چون دیده بود به محض این که از یک شرکت تولید نوار یا حتی یک کاباره و یک کنسرت گذار و یا خواننده به درستی نقد می شد گرچه واقع بینانه و منصفانه هم توفان می شد… اما جوانان درتمام طول حیات خود به رغم نارضایی بسیاری از خواننده هایش به عهد خود به دو ضلع دیگر وفادار ماند چون به حیات خود معتقد بود و بدیهی است که این روابط مودت آمیز باعث تداوم کار شد.
هدف ذکایی با چاپ مجله به قول آل احمد نه برای ساختن بقعه و بارگاهی بود و نه دوست گزیدنی، یا پرداختن برج عاجی یا نردبان کردن این و آن یا مرید و مراد ساختن یا عناد و لجاج ورزیدن و نه تخم دو زرده ای و یا مجله را وسیله کردن برای اندوختن مال و منالی که فقط کوششی است و اعتیادی به حرفه – به سال های طولانی کار و فعالیت در جوانان تهران از اینرو بدون پنهانکاری از همان ابتدا قرار ومداری گذاشت با صاحبان مشاغل خاصه در قلمرو کنسرت گذاری و خوانندگی که سابقه ی همکاری با آنها را در کارنامه ی خود داشت و درواقع می خواست مجله تصویری باشد از جامعه ی ایرانی در دوران مهاجرت.و خبر و«عکس و تفصیلاتی» از ایرانیان و چاپ مقاله هایی از متخصصان و خبرگان در زمینه های مورد علاقه ونیاز این جامعه.
کار بر این منوال می گذشت تا یکی دو سه کنسرت گذار پیدا شدند که از اعتماد خواننده ها سوءاستفاده کردند و کل درآمد گزاف کنسرت های به اصطلاح سولدات را به جیب زدند.در آمدی که گاه به علت برگزاری کنسرت در ایالات متحده و یا اروپا از مرز نیم میلیون دلار هم می گذشت و درنتیجه نه خواننده ها سهم خود را دریافت می داشتند و نه نوازنده ها به علت اعتمادی که به خواننده هایشان داشتند و نه مطبوعات و رادیو، تلویزیون های ایرانی. این از یک سو. و از سوی دیگر بعضی ازخواننده ها شور و شوق مردم را به ترانه هاشان و موضع و موقع محبوبیت شان ابدی تصور می کردند نمی خواستند ببینند تحول و تبدل بنیادی در ایران و جهان رخ داده در تمام زمینه ها حتی بنیاد شعر از زیر و بن دستخوش دگرگونی اساسی شده و از آنجا که خود را تافته ی جدا بافته می یافتند همان ناله ها و ندبه ها را به معشوقه در ترانه هاشان تکرار می کردند. که اگر تم ها و درونمایه های حاکم بر ترانه هاشان را بررسی کنیم می بینیم همان معشوق صدها و هزار سال پیش است به قول استاد شفیعی کدکنی «فردیت در شعرشان وجود ندارد معشوق موجودی است قدسی و دست نیافتنی و ظالم و جابر و خونخوار که تقریبا نوعی بیماری سادیسم دارد وعاشق هم به بیماری مازوخیسم دچار است. معشوق آزار می دهد و عاشق هم آدمی است که از آزار معشوق لذت می برد»
در تحلیل روانشناسی این خواننده های عاشق به خوبی شخصیت آنها دیده میشود. و وقتی زبان شاعر تکراری است جهان بینی او هم تکراری است چون محور همه ی تحولات شعر زبان و روابط اجزای زبان است این آن چیزی است که در شعر فروغ فرخ زاد هست و در شعریغمای جندقی نیست. این سخن آن فیلسوف طراز اول قرن بیستم را از یاد نبریم که گفت:«محدودیت زبان من محدودیت جهان من است» یعنی هر کس هرقدر گسترش زبانی داشته باشد به همان اندازه دارای جهان بینی وسیع تری است چون زبان و فکر دو روی یک سکه اند، چرا وقتی شهیار قنبری یا اردلان سرفراز، یا معینی کرمانشاهی، یا امینی یا جنتی عطایی و یا …؟ از عشق و معشوق سخن میگویند تازه و جان دار و امروزین است چون تفکر دربسته ی قرون وسطایی ندارند و چهره ی آنها از لحاظ عوامل اجتماعی و تاریخی تکرار چهره های فرسوده ی قرون و اعصار گذشته نیست و چون تجدد زبان در پروسه ی عمل و در زندگی به وجود می آید.» بنابراین طبیعی است که ما هم توقع داشته باشیم که زبان این ترانه سرایان زبان نو است، چون وقتی به اصطلاح هنرمند (در اینجا هنرمند خواننده و یا ترانه سرا) دنیا را نمی بیند یا نمی تواند ببیند و ایستا و مرده است طبعا زبان اش هم مرده و ایستاست.
این خواننده ها کار انحطاط ترانه را به آن حد تنزل داده اند که یک فرستنده ی پرشنونده و بیننده تلویزیونی بخشی از وقتش را به فروش ترانه هایی اختصاص داده است که جوان های تشنه و گرسنه ی جنسی پیام هاشان را به دوست دخترهاشان به صورت تصویری ارائه می دهند… وآشکار است که با چه تعبیرها و تصویرهای سبکسرانه ای آمیخته است.
بعضی از خواننده ها نه فقط دنیای متحول و متجدد که مسئولیت تازه ای از آنها طلب میکند نمی بینند بلکه نگاهی هم به خواننده های برونمرز- خاصه بانوان- نمی کنند. وگرنه می دیدند که نام مهسا وحدت به گفته بی بی سی فارسی در آلبوم ده خواننده سال 2015 جهان اعلام شده است که ترانه هاشان از احمد شاملو، نیما یوشیج و مشیری است و شاعران و ترانه سرایان دیگر که نگاه و احساس امروزین دارند. آنها اگر می دیدند گروه «ماه بانو» به رهبری معلم و آهنگساز پیش کسوت استاد درخشانی که دراروپا وایران کنسرت هایی برگزار می کنند می دیدند. آنها حتی به خواننده های محبوب دور و بر خودشان گوگوش، داریوش و ابی هم نگاه نمی کنند که ببینند اگر هم از عشق سخن میگویند از نیاز انسان به عشق متعالی است که:
«عاشقان چون زندگی زاینده اند
عاشقان در عاشقان پاینده اند
عشق از جانی به جانی می رود
داستان از جاودانی می رود»
که سخن روز است و به قول «سایه» «جاودان است آن نو دیرینه سال»
خوب اینها همه آن مثلث را در هم شکست. کنسرت گذار می خواست آگهی اش را در جوانان چاپ کند که پولش را بعد از برگزاری کنسرت بپردازد. و جوانان نپذیرفت زیرا هم او هزارها دلار بابت آگهی هایش به آن بدهکار بود جوانان در طول سی سال عمر خود تمامی سعی و اهتمامش را معطوف به حفظ آن مثلث کرد تا بتواند دست کم هم خواننده ها، هم کنسرت گذاران و هم رسانه داران را حفاظت کند که فقط صورت ظاهر عینی آن «آگهی» کنسرت هاست که وقتی یک نقد و بررسی کوچک از کنسرتی کرد اعتراض شان را برانگیخت که فریاد برآوردند «ما آگهی ندادیم ضعف هامان آشکار شد؟» بله… جوانان که از اول تلاشش این بود که ضعف هایتان را آشکار نکند و اعتراض ها را به جان خرید تا دست کم آن پیمان سه گانه ی نخستین حفظ شود اما شما نخواستید و با ندانمکاری هایتان شرکت های تهیه نوار که نقش اساسی در بازار ترانه داشتند را ساقط کردید و شما(خواننده ها) به این علت که نمی خواستند آهنگ و کلام با ارزش و نگاه نو خریداری کنند گاه خود آهنگ می ساختند و شعر می گفتند و یا با سازنده های درجه دو همکاری می کردند دیگرنتوانستند ترانه های دل انگیز به بازار عرضه کنند وخود را تکرار کردند… به این لحاظ از خواننده هایی که از ایران می آمدند استقبال و سالن های بزرگ را اشغال کردند فقط به این دلیل که برای شان تازگی داشت. و به قول شاعر:
توانی آنکه فضا را زدود تیره کنی
ولیک عرضه نداری که آفتاب شوی
ولی امروز درعصر تسخیر فضا… «اوضاع بشری به سرعت نور در حال پیشرفت و ترقی است ما جزیی از خانواده بشریت هستیم و خواه ناخواه باید همگام آنها شویم ولی موسیقی ما در اینجا هیچگاه تحول به مفهوم واقعی آن نیافته است ترانه های موسیقی ما فریاد احساسات واخورده و بیمارگونه است حال آنکه دوران گل و بلبل و ناله های عاشقانه و ناز و کرشمه معشوق گذشته است قرن تحولات سرسام آور، قرن آزادی انسان است از زنجیرهای زمان که در هنر و موسیقی هم تحولات سریع وحیرت آوری به وقوع پیوسته است.
همه جا و در همه ی زمینه ها جوش وخروش و کوشش و تلاش است موسیقی تنها ایجاد صدا نیست بلکه در مسحور کردن است. یکی از مسایل اساسی برای هر موسیقیدان مسئله ی شهرت است اما آیا یک موسیقیدان باید فقط هدفش شهرت باشد. که اگر فقط به دنبال شهرت برویم که شهرت طلبی مترادف ابتذال است به این معنی که هر موسیقیدانی که می خواهد شهرتی به دست آورد باید ذوق منحرف و مبتذل عوام را در نظر بگیرد و خود را تا حد افکار این جماعت که چه میخواهند و که هستند به عنوان یک مطرب و یا یک دلقک مایه نشاط و شادی آنها باشد. خیلی از مردم میخواهند که موسیقیدان تابع کور و بی چون وچرای آنها باشد البته در این میان عوام هم گناهکار نیستند گناه از کسانی است که سود خود را در نادانی آن گروه از مردم می جویند موسیقی یک نیاز درونی است بیان احساس و عواطف شخص موسیقیدان است موسیقیدان میخواهد این نیاز را برآورده سازد و تشنگی وجود خویش را با آفرینش تسکین دهد او احتیاج به آفرینش دارد ایجاد آفرینش رکن اساسی زندگی اوست ، موسیقی برای اوزندگی است، زندگی را نمی توان فدای شهرت کرد.

دکتر دانش فروغی:
«جوانانی» که درسالیان دراز تجربه کرده ام

1489-90

یک سال و دو سال نیست، از سالهای دور سردبیر مجله جوانان «آقای مهدی ذکایی» را می شناسم. با او دوستم. از همان ماههای نخستین چاپ این مجله در بخش روانشناسی آن نوشته ام، با نویسندگان صاحب نام مجله که شما هم می شناسید بیش از نیم قرن است که سابقه ی دوستی و آشنایی داشته ام. دلیل این همکاری فلسفه ای بود که این مجله از آغاز انتشار تا امروز بدون وقفه دنبال کرده است. پایائی در سیاست اجرائی این مجله هرگز دستخوش دوگانگی نشد و دکترین انتشار آن برپایه هائی قرار گرفت که استواری آنرا تا امروز تامین ساخته است.
نخستین ویژگی این مجله در ایجاد حسن تفاهم با خواننده است. یعنی تا آنجا که امکان دارد آگاهی رسانی، داستان نویسی و پیدا کردن «سوژه» های مورد توجه به گونه ای باشد که بهیچوجه به کسی آسیب نرساند. طبیعی است زمانی که من راجع به کودک آزاری در مجله می نویسم. کودک آزار از آن خوشش نمی آید ولی شاید باورکردنش دشوار باشد که در طی سالها کار با استانداری لوس آنجلس با بیش از هزار خانواده گفت و گو داشته ام ولی نام هیچیک از آنها و حتی شرایط آزار آنان چه ایرانی بوده یا نبوده اند در مجله چاپ نشده است. به این ترتیب بیان دشواری اصلی است که «مجله» «باید» به آن اشاره کند.
طبیعی است که این «باید» می تواند سبب نارضائی گروهی ذینفع را فراهم سازد.
دومین ویژگی مجله در پشتیبانی از هنرمندان، تاجران و خلاقان حرفه هائی بوده است که اغلب بدون سرمایه به این مجله روی آورده اند و دیده ام که مدیر این مجله با چه علاقه و دلسوزی کم نظیری در جهت پیشرفت کار آنان کوشائی نشان داده است. همانطور که دیده اید و می دانید هر هفته شکوه های فراوانی از عملکرد احتمالی افراد به مجله گزارش میشود و مجله بدلیل آنکه نمی خواهد یک پارچگی ایرانیان دچار چندگانگی شود در فضائی که دوری از میهن در آنان ایجاد اضطراب و تنش می کند نه تنها آن مطالب را انتشار نداده بلکه خواسته است که مشکل را تا آنجا که امکان دارد حل کند. انجام چنین تصمیمی نیاز به وقت و صرف نیروی مادی و معنوی فراوانی دارد که آقای ذکایی از صرف آن دریغ نکرده است.
سومین ویژگی مجله در دادن امکانات نویسندگی، هنری و حتی حرفه ای به جوانان بوده است. هر هفته به بینید تا چه اندازه افراد جدید در این مجله از خود و حرفه خود می نویسند. پرسش این است که مخارج مربوط به پشتیبانی از آنان به وسیله چه کسی باید تامین شود؟ و اغلب می بینیم که مجله از «خود» مایه می گذارد تا جواب منفی به کسی نداده باشد.
چهارمین مطلب این است که اصولا یک مجله بهتر است که با خواننده خود صادق باشد به آنها آگاهی اشتباه ندهد. آنها را گمراه نکند. بنظر من بد نیست اگر مجله حتی کاستی های مربوط به افراد حرفه ای را که از آنان شکایت شده است به گونه ای محترمانه در مجله انعکاس دهد تا مردم که به جوانان اعتماد دارند دچار زیان مادی نشوند.
شرکت من و امثال من در نوشتن نوشتارهای هفتگی به این دلیل است که به صداقت راهی که مدیر و سردبیر این مجله میرود باور داریم و میدانیم که این مجله اگر حرفی می زند و گامی بر میدارد جز خیر و صلاح جامعه هدف دیگری را در نظر نداشته است.

سیروس شرفشاهی:
واخورده های دشنام گو باید بدانند که رسانه های ایرانی در هر رده و زمینه ای با یکدیگر همراه و همدل اند!

1489-91

آقای ذکائی عزیز،
به خوبی آگاه هستم که نشریه ی خوب جوانان که سال های سال است با حسن تدبیرهای شما فرصت استمرار و چاپ یافته، تا چه حدی در راه اشاعه فرهنگ و هنر و ادبیات فارسی نه تنها در لوس آنجلس بلکه در اغلب نقاط جهان موثر و اثرگذار بوده است.
و باز چون به خلق و خوی، و راه و روش شما از نزدیک آشنا هستم می دانم که با تمام نیرو همواره سعی می کنید که خود را وارد مسائل ناملایم و یا چهره های یاوه گو نکنید و از کنار آنها در همین مسیر عقیدتی عبور کرده و می کنید. اما، پیداست که این بار عوامل بی ارزش و دوره گردان های اطراف برنامه های هنری به دنبال درج مطلب منطقی و اصولی که در رابطه با خالی ماندن کنسرت معین هنرمند شایسته ی ایرانی در نشریه شما چاپ شده به شما و نشریه جوانان تا آن حد هتک حرمت کرده اند، که بیش از حد آزرده خاطر شدید که قلم را برای حفظ موقعیت و اعتبار یک هنرمند با ارزش ایرانی که براستی شاهدم در طول سال های گذشته مجله جوانان تا چه حدی جایگاه او را در جامعه حفظ کرده است از روی دلسوزی روی کاغذ گرداندید. از دیدگاه من، اکثر هنرمندان ایرانی، به خاطر اینکه جوانان با تمام نیرو، از آنها حمایت کرده تا آنجا که کنسرت هایشان همواره با شور و حال خاصی در شان هر هنرمندی برگذار شده، در روزهایی که رژیم اسلامی ایران، چهره های هنری تازه ای را برای اعزام به صحنه های خارج از کشور تربیت کرده و آنان را از هر حیث آماده اعزام به خارج از ایران کرده، تا هنرمندان مورد علاقه مردم در خارج از کشور را از روی صحنه های کنسرت ها دور کنند، که در یکی دو ماه گذشته شاهد درخشیدن آنها آنهم در سالن های پر و پیمانه بودیم، شرایطی را هم دارند علیه هنرمندان ما در این شهر بوجود می آورند که در مرحله ی اول می بایست خود هنرمندان لوس آنجلس نشین متوجه شوند، که از این به بعد عنان اختیار خویش را به دست وازده هایی که در اطراف هنرمندان پرسه می زنند تا از کنار آنها سودی بدست آورند، اما به اعتبار هنرمندان توجهی ندارند ندهند، چه بسا که آنها با طرح تازه دست اندرکاران هنر در داخل در اعزام هنرمندان مقیم ایران به خارج و درخشش آنها و کنار زدن هنرمندان لوس آنجلسی هماهنگ شده باشند. و اینکه چه بسا که مسئله تا حدی از واقعیت هم برخوردار باشد که دشنام گویانی که مدیر و خود مجله جوانان را هدف قرار دادند، سبک و سیاق برخوردهایشان با عوامل شان کاملا تطبیق داشته است. البته این واخورده های دشنام گو، باید واقف باشند که صاحبان رسانه های ایرانی و چهره های برجسته و همکار آنان در هر رده و زمینه ای با یکدیگر همراه و همدل هستند، که اگر این شیوه های ضد انسانی از سوی دوره گردان اطراف کنسرت ها و هنرمندان ادامه یابد، همه بطور متفق پرده ها را بیشتر بالا خواهند زد و آنها را رسواتر خواهند نمود. اما در حال حاضر پیشنهاد من اینست که چون اینگونه افراد دارای ارزش و اعتبار چندانی نیستند، بهتر است مجله جوانان و شخص شما آقای ذکایی، فعلا آنها را رها کنید، تا اگر دهان کثیف شان را باز هم گشودند رسانه ها متفق به آنها بپردازند. توفیق بیشتر مجله خوب جوانان، در راه اعتلای فرهنگ و ادب ایران آرزوی من هم هست.