1470-39

1470-40

تهمینه،
در برابر آیینه،
سرمست عشق و زمزمه پرداز
گیسو فکنده در نفس باد:
– « آواز داده اند و تهمتن
از راه می رسد
دلخواه دور من
با گام های خویش، به درگاه می رسد.
رستم کجا و شهر سمنگان ما کجا!؟
نیروی چیست این
کاو را چنین به سوی شبستان ما کشد!؟
آخر، شکار گور و
گم شدن رخش
هر یک بهانه ای ست در انبان روزگار،
تا فرصتی پدید کند بر نیاز من.
ای رهنمای چرخ فلک، در شبی چنین
کامم روا بدار!
… و از همین کامروایی است که نطفه”سهراب” – یکی از شخصیت های کلیدی شاهنامه فردوسی- بسته می شود و تراژدی رستم و سهراب پا به عرصه وجود می گذارد. در توام سازی قصه اسطوره ای ابوالقاسم فردوسی و کلام منظوم سیاوش کسرایی از مجموعه “مهره سرخ”، “تهمینه” زنی است که به خلوت تنهایی رستم، پهلوان ایرانی دورافتاده از وطن راه یافته ودر عشق ورزی با او پیشقدم شده است. بعد ها فرزند او سهراب، “جوان پهلوانی” درشکار و کمان کشی بی همتا و همواره در جستجوی پدری ناشناخته است که چون درمی یابد پدرش “رستم دستان” است می خواهد به ایران برود، کیکاوس را برکنار و رستم را جانشین او سازد و سپس به توران زمین تاخته و خود بجای افراسیاب برتخت بنشیند. اما این جوان پرشور و در عین حال خام و بی تجربه را نیرویی پرکشش به سوی سرنوشتی نامعلوم و نهایتا مختوم می کشاند.
این خلاصه ای ازداستان نمایش “مهره سرخ” اثرشاهرخ یادگاری، آهنگساز و کارگردان هنری با همکاری شاهرخ مشگین قلم، رقصنده، بازیگرو کارگردان تئاتر است که با حضور و شرکت هنرمندان برجسته ای چون افشین مفید – ازستارگان کمپانی باله نیویورک- درنقش رستم، میریام پرز، رقصنده بین المللی باله فولکلوردرنقش تهمینه، آیدا ساکی، یکی از جوان ترین استعدادهای صحنه بین المللی رقص در نقش گردآفرید و نخستین نقال زن ایرانی “گردآفرید” در نقش راوی یا فردوسی روز شنبه 15 آگوست در تالار “مندل وایزفوروم” دانشگاه کالیفرنیا در سن دیگو وشنبه 29 آگوست در رویس هال یوسی ال ای به روی صحنه خواهد آمد. نمایش که آمیزه ای است کم نظیر از موسیقی، رقص، تئاتر، نقالی و پرده داری با جنبه های دیداری و شنیداری کم نظیر، سه اجرای پیاپی هم در فستیوال تیرگان شهر تورنتو در کانادا خواهد داشت که امسال از تاریخ 20 تا 23 آگوست در این شهربرگزار خواهد شد.
شاهرخ یادگاری می گوید نمایش “مهره سرخ” ضمن آنکه با مسائل سیاسی، تاریخی و اسطوره ای گوناگونی برخورد می کند اما به هیچوجه خطوط سیاه و سفیدی را ترسیم نکرده و از موضع خاصی پشتیبانی نمی کند: “ما می بینیم که فردوسی درعین حالی که قصه رستم و سهراب را با جزئیات فراوان بازگو کرده اما هرگزهیچیک از شخصیت های این داستان را قربانی یا مهاجم معرفی نمی کند. این مسئله هم درساختارخط داستانی نمایش”مهره سرخ” رعایت شده و هم درساختارهمکاری ها و نوع تفکر آزادی که بین گروه هنرمندانی که با این پروژه سروکار داشته اند وجود دارد. درعین حال فضایی هم برای ترجمان و تعبیرتماشاگرانی با گرایش های فکری گوناگون هم درنظرگرفته شده است. در این اثر آنچه بیش از هرچیزدیگری برای ما اهمیت داشته، یکپارچگی در ابراز بیان هنری بوده است که درنهایت توانسته هماهنگی جالب توجهی بین همه عوامل، دست اندرکاران و به ویژه هنرمندان “مهره سرخ” بوجود بیاورد.”

گردآفرید راوی تراژدی سوء تفاهم ها
فاطمه حبیب زاد که با نام “گردآفرید” به عنوان نخستین زن نقال ایرانی به حفظ و اشاعه این هنر اشتغال دارد، درنمایش “مهره سرخ” نقش راوی قصه ( فردوسی) را برعهده دارد. او که در اقتباس و تنظیم متن در بخش هایی که به اشعار فردوسی مربوط می شود با شاهرخ یادگاری، آهنگساز و کارگردان هنری نمایش همکاری داشته در مورد مراحل مختلف این کارمی گوید: “مرحله ی اول تلفیق شعرهای فردوسی و برگزیده ای ازطومارهای کهن نقالی و نثر مسجع وبحر طویل خوانی با شعر مهره سرخ سیاوش کسرایی بود که زمانی بر این کار صرف شد تا به یک تلفیق و ترکیب رضایت بخش برسیم. تلفیقی که در نهایت بر اساس خط سیر واقعه ی رستم و سهراب در شاهنامه حرکت میکرد و در واقع متن نهایی و تصویب شده ای بود برای اجرا بر روی صحنه .”
خانم گردآفرید می گوید مرحله بعدی برای ایفای نقش راوی تمرین بر روی کلام و موسیقی کلام بود:” این مرحله با نظارت شاهرخ یادگاری پیش میرفت. بسیار با دقت و وسواس روی هریک از کلمات وقت می گذاشتیم و به ویژه شاهرخ یادگاری در سرو سامان دادن به موسیقی کلام بحر طویل ها اقدامات جالبی داشت. درطول این مدت اولویت و توجه اصلی همواره بر روی کلام بود و من همواره بار مسئولیت سنگینی را در تحویل این کلام بر دوش خود حس می کرد. حسی که درطول اجرا ها با من است.”
“گرد آفرید” دراین نخستین نقش تئاتری خود به تفاوت هایی که بین نقالی و یک اثر کارگردانی شده و طراحی شده وجود دارد اشاره می کند: ” درتئاترهمه چیز در یک قاب و دریک چارچوب تعیین شده قراردارد. دیگر نمی شود بداهه پردازی یا بداهه خوانی داشت. همه اتفاقات تا کوچکترین حرکات از پیش تعیین شده و روی صحنه هیچ حرکت یا کلمه ای نباید کم و زیاد بشود. یک حرکت اضافه یا کمی تعلل کافی ست که تمام ریتم یا آن نظم را به هم بریزد. تفاوت دیگر اینکه درکار نقالی و داستانگزاری یک نفره در ادای حرکات و تحویل کلام آزادی بیشتراست. با تماشاگر رخ در رخ و چشم درچشم و نفس درنفس هستیم. اتفاقات بداهه بسیار است و این خیلی هم خوب است. زمان در کنترل خودم است ضمن آن که نبض مخاطب را هم در دست دارم. درحالی که در تئاتر یک فاصله ای بین من و مخاطب است. انگار که در یک قاب جادویی در رفت و آمدم و صورت خوانی باستانی میکنم . مخاطب هم در چارچوب این قاب جادویی در کار مشاهده است. برای همین هم احساس می کنم یک جورهایی اسیر چارچوب های این قاب هستم.. وقتی کار تمام میشود انگار من هم آزاد و فارغ میشوم.”
“گردآفرید” تراژدی رستم و سهراب را تراژدی ناشناخت ها و سوء تفاهم ها میداند: “شاید هم تراژدی ناآگاهی. علیرغم برخی تفسیرها من رستم را به هیچوجه سمبل استبداد نمی بینم. همانطورکه سهراب هم نماینده یک جوان مظلوم و بی دفاع نیست. سهراب شاهنامه درمقابل جوانان مظلومی چون “سیاوش” و حتی “ایرج” بیشتر نقش مهاجم و حتی متجاوزگری به مرزهای ایران را دارد. چرا که به عقیده من این جوانان دوره ضحاک هستند که جان و روان و اندیشه شان بی رحمانه تباه شده است. این ضحاک است که به صورت یک حکومت دیکتاتور و جوان کش در شاهنامه خودنمایی می کند. یا حتی گشتاسب که نمادی از پدرهای مستبد یا نسلی مستبد است که بر نسل جوان هیچ چیز را روا نمی دارد؟ بنظرمن رستم در حافظه هزاران ساله ملتی باخاطره دلاوری ها و جان فشانی هایش برای حفظ میهن و امنیت جوانان آن مرز و بوم زیسته است. سهراب اما قابل ترحم است. چرا که او هم مانند رستم یک قربانی و هردو اسیر و قربانی خدعه ها و دسیسه های بیشماری هستند. شرایط و افراد مختلفی در طول مسیر حرکت سهراب دست به دست هم میدهند تا راه هر گره گشایی بسته شود. مثل حرص و آز و تصمیم سهراب برای حمله به ایران و کشتن شاه و تصرف ایران و تاج و تخت و رسیدن به مرتبه جهان پهلوانی و خلاصه دستیابی به یک سری رویاهای آزمندانه و طمع کارانه دیگر.”
گردآفرید می گوید درحقیقت در رقم خوردن تراژدی رستم و سهراب همه دست دارند و بیش از همه این “کنش ناآگاهانه” و عمل بنیادی قهرمان این تراژدی است که وضعیت را از سعادت به رنج و هراس تغییر می دهد:”خدعه ها و دسیسه های افراسیاب در مسیر حرکت سهراب. منحرف کردن های مداوم سهراب توسط بارمان و هومان (دو سردار تورانی). ترس و وحشت هجیر ( پهلوان ایرانی) در برابر زورمندی سهراب و پنهان کردن نام و نشان رستم و خودداری از معرفی کردن رستم به سهراب. کشته شدن تصادفی ژنده رزم (دایی سهراب) که میتوانست چراغ راهش باشد. ترس و وحشت و رنج رستم پیر در برابر این مهاجم جوان و تازه نفس. یا همان ترس از شکست که بی تردید می توانست باعث تضعیف روحیه ی ارتش ایران و سرانجام شکست ایران و تسخیر و تصرف ایرانزمین به دست این جوان تازه از راه رسیده باشد. همه این ها دلایلی است بر کنش های ناآگاهانه ی رستم در عدم ایجاد گفتگو با سهراب و در نتیجه نرسیدن به شناخت و آگاهی و سرانجام خدعه ی کیکاووس و ندادن نوشدارو. “

شاهرخ مشگین قلم و هم سوئی با “سهراب” نمایش
شاهرخ مشگین قلم، رقصنده، بازیگرو کارگردان تئاتر،طراح رقص و طراح لباس برای صحنه، تحصیل کرده رشته تئاتر و تاریخ هنردر پاریس است. او از دیربازبا شعر و موسیقی رابطه ای تنگاتنگ داشته و همین مسئله او را به درک عمیق تری از شعر و ادبیات فارسی رسانده است. آقای مشگین قلم می گوید مهره سرخ یکی از پرکارترین و عظیم ترین پروژه هایی است که از لحظه پیش پندارتا آفرینش و بعدهم درمراحل مختلف تکوین و تکمیل آن زحمات زیادی کشیده شده است: “درحقیقت جمع کردن این همه آدم که هرکدام برای خودشان اسم و رسمی دارند کار بسیار مشکلی بوده است. ازجمله افشین مفید که درنقش رستم، بازی بی نهایت زیبایی ارائه می دهد. افشین که یکی از بهترین رقصندگان باله کلاسیک و از شاگردان درجه یک “جورج بالانشین” بوده، بعد از بیست سال سکوت با اصرارما حاضرشد به صحنه برگردد. اصلا خودهمین مسئله که چنین هنرمندی که درضمن پسر بیژن مفید و نوه غلامحسین مفید و از استعدادهای ژنیتکی هنرهای اجرایی برخورداراست با گروه همکاری دارد کم چیزی نیست. گردآفرید هم که به صورت مجازی نقش فردوسی را بازی می کند و راوی داستان نمایش است و بخش نقالی و بحرطویل خوانی شاهنامه را به زیبایی اجرا می کند. اسم و اندیشه کار هم از سیاوش کسرائی فقید گرفته شده که درواقع نوعی نقد وبررسی تازه از اسطوره رستم و سهراب است.”
شاهرخ مشگین قلم که از شاگردان آریان موشکین – یکی از مهم ترین و مطرح ترین کارگردانان تئاتر قرن بیستم بوده است می گوید آموختن تئاتر ، مفهوم رقص را برای او به كلی تغيیر داده و از طريق تئاتر آموخته كه چگونه رقص را از حركت به پيام و صدا تبديل كند:” من پیش از این هم طراحی هایی روی نقش سهراب کرده بودم اما نگاه سیاوش کسرایی به داستان، دیدگاه های مرا نسبت به این اسطوره عوض کرد. یعنی با سهراب این نمایش یک احساس همسوئی پیدا کردم. این که او دادخواهی می کند و می خواهد بداند چطور به چنین سرنوشتی محکوم شده است. در این دادخواهی سهراب ازفردوسی می پرسد چطورتوانسته درشاهنامه اش به این سرعت ازچنین واقعه ای بگذرد؟ چرا نقش سهراب تا این حد کمرنگ است؟ چرا به تراژدی قدرتمندی چون این تا این حد ضعیف پرداخت شده؟ چرا هیچکس با خواندن این قصه از شخصت رستم مواخذه نمی کند؟” آقای مشگین قلم می گوید این مسئله ای است که در اسطوره های یونانی هم بسیار دیده می شود:” اسطوره ها دربسیاری موارد به هم نزدیک هستند و درواقع هردو اسطوره هایی هستند که از پایه های گیل گمشی تاثیرگرفته اند. در شرح حال ایفی ژنی دختر آگاممنون رئیس یونانیان متحد علیه تروآ درداستان اوریپیدس شاعر یونانی می خوانیم که وقتی او می خواهد دخترش را در راه آرتمیس و رضایت خدایان قربانی کند، ربه النوع یا خدایان المپ بجای ایفی ژنی غزال ماده ای را فرستاد تا از کشته شدن او جلوگیری کند. درآنجا می بینیم که ایفی ژنی به آسمان می رود و تبدیل به ستاره ای ابدی می شود. چرا برای رستم اینطور نیست؟ یا حداقل این که نگوید که برای آرمان ها و ایدئولوژی هایش، برای وطنش خون بچه خود را ریخته است؟”

افشین مفید، شاگرد بالنشین، نوه “تهمتن” غلامحسین مفید
افشین مفید 9 ساله بود که به تشویق خانواده اش در هنرستان عالی موسیقی به فراگیری باله پرداخت. چندی بعد به نیویورک رفت و نهایتا در”اسکول آو آمریکن باله” زیرنظراستاد و طراح برجسته باله آمریکا “جورج بالنشین”، هنرمندی که با پیکاسو و استراوینسکی مقایسه می شود، تبدیل به ستاره “نیویورک سیتی باله” شد و اجراهای قوی و پراحساس او در نیویورک سیتی باله پوشش خبری وسیعی در روزنامه نیویورک تایمز، مجله نیوزویک و دیگر نشریات حرفه ای به همراه داشت:” بالنشین هم چون پیکاسودرنقاشی و استراوینسکی درآهنگسازی هنرمندی نوآوربود. او که بزرگ ترین طراح باله درهمه قرون به شمار می رود توانست باله کلاسیک را به مراحل تازه ای برساند و آن را به شکل نئوکلاسیک درآورد. به هرحال من این شانس را داشتم که دراواخرزندگیش با او آشنا بشوم. این شانس خیلی بزرگی بود چرا که وارد شدن به گروه نیویورک سیتی باله بسیار مشکل است و هزاران نفر می آیند و خودشان را نشان می دهند و قبولشان نمی کنند. داخل گروه هم سال ها طول می کشد. اما درفاصله کوتاهی رل های اول به من دادند که خیلی مهم بود.”
آقای مفید که با وقوع انقلاب در آمریکا ماندگار شد می گوید بالنشین نگاه او را نسبت به رقص عوض کرد: ” با مرگ بالنشین در سال 1983 خلاء عظیمی در روند کار نیویورک سیتی باله ایجاد شد. جایگزینی نبود که بتواند همان موفقیت او را بعد از بیش از نیم قرن بدست بیاورد. بالنشین قلب گروه بود و من چهارسال بعد ازمرگ او از گروه کناره گیری کردم.”
افشین مفید از طریق پدربزرگش، غلامحسین مفید، هنرپیشه، کارگردان و نقال حرفه ای و یکی از پایه گزاران تئاترحماسی در ایران با شخصیت رستم شاهنامه ارتباط نزدیکی برقرار کرده است. او در این مورد می گوید: “رستم نمایش “مهره سرخ” کاراکتر جدیدی برای ما ایرانی ها نیست. توی خانواده ما همیشه شاهنامه بوده و من با داستان رستم و سهراب آشنا بودم. پدربزرگ من درجوانی رل رستم را بازی می کرد. پدرم هم همیشه راجع به این مسئله صحبت می کرد. با این همه ما رقصنده ها مثل یک بازیگر یا متد آکتور نیستیم که بخواهیم برای آماده کردن نقش روی جزئیات شخصیتی کاراکترکارکنیم. برای ما بدن مهم است و اینکه بتوانیم مطمئن بشویم بدن می توواند بکشد. خوب من مدتی روی ورزش و تمرین های یوگا تمرکز کردم. بعد از آمادگی بدنی شروع به تمرین کردیم. البته طراحی ها از قبل انجام شده بود و من به تنهایی در استودیو مدت ها روی آن کار کردم وچیزهای کوچکی را هم عوض کردم. “
نمایش مهره سرخ نخستین اجرای افشین مفید با موسیقی سنتی ایرانی است. او در رابطه با دیگر چالش هایی که بازگشت به صحنه تئاتر با حرکات موزون برای او به همراه داشته می گوید:”مهم ترین مسئله این است که مواظب باشم از بدنم چطور کار بکشم. چرا که کار اصلی من درحال حاضر پزشکی است. هم چنین پیدا کردن وقت و زمانی مناسب که در کنار آن بتوانم به کارتمرین های نمایش برسم. هم چنین همانطور که می دانید اعضای گروه نمایش در جاهای مختلف دنیا زندگی می کنند و هرچند همه رقصنده ایم اما هرکدام از ما ازیک زبان رقص استفاده می کنیم. گردهم آیی گروه و این که توانسته ایم بهترین نتیجه را از این همکاری بدست بیاوریم برایم مسئله مهمی بود که خوشبختانه به بهترین شکل انجام شد.”