1546-66

به مناسبت فروپاشی ساختمان پلاسکو درتهران
نگاهی به زندگی و کارنامه حبیب القانیان

1546-68

1546-67

فیروزه خطیبی
«به راستی اگر افرادی چون جان جیکوب آستور، کورنلیوس وندربیلت، اندرو کارنگی یا بسیاری دیگر از غول هایی که توانستند جامعه آمریکا را به یک جامعه عظیم صنعتی تبدیل کنند توسط یک جوخه آتش اعدام شده بودند امروزاین کشور از لحاظ اقتصادی در چه جایگاهی قرار داشت؟»
این آغاز سرمقاله ای به قلم شهرزاد القانیان، عکاس خبری ساکن نیویورک و نوه «حبیب القانیان» صنعتگر سرمایه دار و نیکوکار ایرانی یهودی است که چندی پیش (در تاریخ 30 ژوئن 2011) در روزنامه لس آنجلس تایمز با عنوان «چگونه ایران آینده خود را نابود کرد؟» به چاپ رسید.
خانم القانیان که درسال 2011 مشغول نوشتن کتابی با همین مضمون در باره زندگی و کارنامه پدر بزرگ خود، حاج حبیب الله القانیان، یکی از نخستین افراد غیر نظامی و اولین یهودی ایرانی که مدت کوتاهی پس از انقلاب، به جوخه اعدام سپرده شد بود می نویسد:”اعدام پدربزرگم حبیب القانیان، یکی از برجسته ترین چهره های صنایع کارخانه داری و بشردوستی ایران، نه فقط یک فقدان شخصی بلکه نقطه عطف و بدون برگشتی در تاریخ اقتصاد ایران به شمار می رود.”
آیت الله خمینی که در یکی از اولین سخنرانی های خود در سال 1358 «حساب جامعه یهودیان ایران را، جدا از اسرائیل» خوانده بود با اعدام حبیب الله القانیان رئیس وقت “انجمن کلیمیان تهران”، تاجری به غایت موفق، محبوب و سرآمد ثروتمندان یهودی ایرانی به اتهام ارتباط اقتصادی با اسرائیل، جاسوسی برای این کشور و دشمنی با خدا، ناگهان ترس و وحشتی در جامعه یهودیان ایران بوجود آورد که درنهایت به مهاجرت اکثریت آن ها از ایران انجامید.
شهرزاد القانیان می نویسد: “پدربزرگم در یک محاکمه نمایشی که کم تر از 20 دقیقه به طول انجامید به اتهام دروغین «جاسوس صهیونیسم» و «مفسد فی الارض» بودن محاکمه ومحکوم و همان شب اعدام شد.”
واقعه ای که نشریات جهان خبر آن را با عنوان “اعدام پادشاه پلاستیک ایران” منتشر ساختند.

القانیان، پیشگام نوآوری در تجارت و صنعت ایران
خانواده القانیان به مدت سی سال پیش از انقلاب، از پیشگامان نوآوری های تجاری و صنعتی در ایران بودند ودر این مدت ده ها کارخانه و مرکز خرید مدرن تاسیس کردند.
حبیب القانیان که از پانزده سالگی درهتل یکی از اقوام خود مشغول به کار شده بود، هرچند تحصیلات دبیرستانی اش در مدرسه “آلیانس” را نیمه کاره رها کرد اما زبان فرانسه را به خوبی تکلم می کرد. اوکار تجارت را ابتدا با خرید و فروش پارچه آغاز کرد اما به تدریج با تلاش و کوشش های شبانه روزی و به کمک شش برادراش به کار فروش کالاهای گوناگون دربازار تهران پرداخت و در سال 1337 شرکت “پلاسکو” که بعدها به بزرگ ترین شرکت پلاستیک سازی ایران تبدیل شد وپس از آن هم صنایع پروفیل آلومینیوم را پایه گذاری کرد.
کارخانه «پلاسکو» برای نخستین بار لوازم ساده و مورد نیاز عموم را به صورت بس فراوری به جامعه تحویل داد. فرآورده هایی که هرگز پیش از آن در ایران ساخته نمی شد.
عباس میلانی در کتاب «نام آوران ایرانی»(سیراکیوزیونیورسیتی پرس 2008)، ضمن آنکه حاج حبیب القانیان را سرشناس ترین یهودی ایرانی زمان خود می خواند می نویسد: “القانیان سال ها پیش از دهه 60 میلادی و پیش از آنکه دیالوگ «آینده بزرگی در انتظار پلاستیک است» در فیلم «فارغ التحصیل» مایک نیکولز به معروفیت برسد سودمندی، پتانسیل همه گیر شدن و سودآوری پلاستیک را شناخته بود.”
برادران القانیان هرچند پیش از جنگ هم به کار تجارت اشتغال داشتند اما این اقتصاد بعد از جنگ بود که سرمایه کلانی را از طریق خرید و فروش مازاد کالاهای متفقین برای آن ها به همراه آورد.
حبیب القانیان که لقب “حاجی” را به رسم مسلمانانی که به مکه می رفتند پس از نخستین سفرخود به “اورشلیم” به دست آورده بود، بخاطر جاذبه شخصیتی اش به عنوان رئیس بخش خرید و فروش شرکت انتخاب شد. چندی بعد برادران القانیان با تاسیس کارخانه های تولید محصولات جدید، نخستین برج های تهران آن زمان، ساختمان پلاسکو در چهار راه اسلامبول و ساختمان آلومینیوم در خیابان جمهوری کنونی را بنا کردند.
دکتر میلانی درکتاب خود، ساختمان پلاسکو که تا پیش از مصادره اموال القانیان توسط جمهوری اسلامی هنوز متعلق به این خانواده بود را با مجموعه ای از مغازه های شیک و مدرن آن، “یکی از نخستین نشانه های شروع مراحل ابتدایی «کاپیتالیسم» درتهران و تغییرجهت تدریجی جایگاه اقتصاد شهر از بازار به اماکن تازه و مدرن درشمال شهر” خوانده است.
بنا برنوشته عباس میلانی “القانیان بدون شک به ایرانی بودن خود افتخار می کرد و درعین حال به شدت طرفدار اسرائیل یا «سرزمین معهود» قوم یهود نیز بود. دردوران شاه، که درمقایسه با دوران حکومت جمهوری اسلامی، تاب وتحمل بیشتری برای اقلیت های مذهبی وجود داشت، القانیان این وابستگی دوگانه خود به ایران و اسرائیل را با راحتی بیشتری به نمایش می گذاشت. اما در روزهای پس از انقلاب اسلامی، هنگامی که شهوت خون خواهی فاتحان، هزاران کشته طلب می کرد، این وابستگی به اسرائیل به قیمت جان القانیان تمام شد.”
“فاجعه ای” که بنا برنوشته دکتر میلانی “اگر القانیان تا به آن حد به جامعه یهودی ایران وابستگی نداشت می توانست از آن احترازکند.”
القانیان که با فروپاشی رژیم شاه با اعضای خانواده اش در آمریکا به سر می برد، علیرغم مخالفت های آن ها تصمیم گرفت به ایران بازگردد. او معتقد بود که گناهی مرتکب نشده است و با خوش بینی و سادگی خاص اغلب سردمداران رژیم گذشته، او هم کوچکترین باوری به برروی کار آمدن یک حکومت اسلامی در ایران نداشت.
با این حال بنا برنوشته عباس میلانی، بازگشت القانیان به ایران دلایل چندگانه و پیچیده ای داشت: “القانیان هم با توهمی که از رویدادهای 28 مرداد در سر می پروراند درعین ناامیدی امیدوار بود که یک بار دیگر ایالات متحده آمریکا با طرح یک کودتای نظامی، سلطنت شاه را به او بازگرداند. اوبا بازگشت به ایران هم چنین مصمم بود تا لااقل بخشی از املاک بیکرانش را به هربهایی که شده، حتی زیر قیمت، به فروش برساند. اوهم چنین بارها به اعضای خانواده اش گفته بود که به عنوان رهبر جامعه یهودیان وظیفه خود می داند که به ایران بازگردد و درکنار هم کیشانش باشد:”من نمی توانم طایفه ام را تنها بگذارم.”

1546-69

گناه پدربزرگ
شهرزاد القانیان درسرمقاله خود می نویسد:”گناه پدربزرگ من بنا بر ادعای دادستان وقت، کمک به اسرائیل و ملاقات با سیاستمداران اسرائیلی بود. او رهبر بیش از 80 تا 100 هزار ایرانی که در سالهای بین دهه 60 و 70 میلادی در این کشور زندگی می کردند بود. این در دورانی بود که ایران و اسرائیل مناسبات صلح آمیزی داشتند. مناسباتی که هرچند همیشه صمیمانه نبود اما در نتیجه آن به بسیاری از سازمان های نیکوکارانه ای که از بچه های فقیر و سالمندان حمایت می کردند کمک می شد. پدربزرگم هم چنین تلاش زیادی برای بهبود مناسبات بازرگانی بین مسلمانان و ارامنه ایران و احیای بیمارستان ها از جمله همان بیمارستانی که زخمی شدگان انقلاب در آن مداوا شدند کرده بود.”
بنا براسناد موجود، القانیان دردفاعیات خود در دادگاهی که به روایتی بین 7 تا 10 دقیقه به طول انجامید گفته بود: “اینجانب حبیب القانیان، افتخار می‌کنم کلیمی ایرانی هستم… تا به حال هیچ گونه کمک و یا اعانه به نفع اسرائیل نداده و نخواهم داد. من موافق کشتار مردم فلسطین نیستم… افتخار می‌کنم دارای سهمی از کارخانجات پلاسکو ملامین، پلاستیک شمال، لوله شمال و کارخانه یخچال جنرال الکتریک و پروفیل آلومینیوم می‌باشم.” وی همچنین تاکید کرد هیچ دارایی به نام او در اسراییل وجود ندارد. او در وصیت نامه اش از وراثش درخواست کرد که به حساب هایش رسیدگی کنند و بدهکاری هایش را به افراد مربوط پرداخت کنند و حقوق عقب افتاده کارمندانش را به آنان بدهند. او ضمن خداحافظی از خانواده‌اش از آن‌ها خواست که یک سال برایش دعا کنند. القانیان همان شب اعدام شد.
در کتاب خاطرات خاخام یدیدیا شوفط،(نوشته منوچهر کوهن چاپ 2001 لس آنجلس) که در آن از “واقعه دستگیری و تیرباران حاج حبیب القانیان، مردی که به رشد صنعت و بازرگانی در ایران خدمات بزرگی کرد” به عنوان “یکی از فجایع شرم آوری که با تغییر رژیم در ایران روی داد” نام برده شده است، از قول این رهبر مذهبی یهودیان ایران در دوران پرآشوب پس از انقلاب آمده است :”روز پخش خبر اعدام القانیان روزمصیبت باری بود، مثل اینکه همه مان مرده بودیم. درست مثل اینکه خورشید خاموش شده باشد یک باره همه جا سیاه شد…قدرت ایستادن نداشتیم. سر پله ها نشستیم. سالروز{مرگ} زنش بود آنروز. هیچکس باور نمی کرد که چنین امری واقع شود. امیدوار بودیم و فکر می کردیم او را به زودی آزاد کنند. اما شب که او را محاکمه می کردند در تلویزیون نشان می دادند چندین تهمت بی جا و دروغ به او بستند. همه و همه دروغ های باورنکردنی بود. دروغ های فاحش. داود خان و حاج حبیبب دو شخصیتی بودند که اصلا کمتر نظیر آن ها را داشتیم. حاج حبیب رئیس انجمن کلیمیان هر هفته پول به من می داد با یک لیست که بروم پول ها را بین نیازمندان تقسیم کنم. این دو برادر چنین انسان هایی بودند و برای آن ها کلیمی و مسلمان فرقی نمی کرد. ”
درکتاب دیگری به نام “فرزندان استر”(تالیف هومن سرشار- 2002) از قول خاخام یدیدیا شوفط آمده :”درپی اعدام القانیان در جلسه ملاقاتی میان رهبران یهودی ایران و خمینی او یک بار دیگر گفت که اسلام بین «باورمندان به ادیان مختلف» تبعیضی قائل نمی شود « ما، بین یهودیان و صیهونیست ها تفاوت قائل می شویم. صیهونیسم هیچ ارتباطی با مذهب ندارد».”
شهرزاد القانیان می نویسد:” اعدام پدربزرگم و درنهایت فرار دیگرسرمایه داران از ایران مملکت را بجای پیشبرد یک اقتصاد آزاد و مدرن با ابعادی گسترده و متکی به صادرات، آن را از مسیر خود خارج ساخت و درنتیجه ایران از مهم ترین منابع خود، یعنی مردم آن خالی ماند. به این صورت از دوران انقلاب 1979 تا کنون ، نسل تازه ای از ایرانیان جای خسارات سنگین و فرصت های از دست رفته ای که عامل آن جمهوری اسلامی و رفتار خشونت آمیز آن نسبت به سرمایه داران مستقل بوده است را با تمرکز بیش از حد روی نفت، اورانیوم، جاه طلبی های هسته ای و بدخلقی های لفظی نسبت به اسرائیل پرکرده است.”
شهرزاد القانیان سپس به اوائل دهه 70 میلادی و زمانی که حبیب القانیان و کارخانه داران دیگری از اعضای اطاق بازرگانی ایران به «چین» دعوت شدند تا زمینه ها را برای تجارت بین دوکشور آماده کنند اشاره می کند و می نویسد:”چین به عنوان مهم ترین شریک تجاری ایران شناخته شد اما امروز بیش از 80 درصد از صادرات ایران به چین را نفت تشکیل می دهد و نه فرآورده های کارخانه ای و برچسب «ساخت چین» بر روی اغلب مواد مصرفی که در سراسر جهان خریدار دارد دیده می شود.”
اودر ادامه این مطلب می نویسد:” وقتی می بینم در دوران پیش از انقلاب اقتصاد ایران از چین وهند به مراتب جلوتر بوده و این نفت ایران بوده که در طول سال ها این دوکشور را جلو رانده وبه موفقیت اقتصادی روزافزون آنها کمک کرده است غمگین و نا امید می شوم. این درحالی است که پروسه مدرنیزه شدن ایران هم کاملا متوقف شده است.”
” اگرایران پس از انقلاب از کارگشایان خوش فکرحمایت و استقبال می کرد امروز مدیران ایرانی تبارشرکت هایی چون «یوتیوب»، «اکسپیدیا» و «ای بی» می توانستند ایران را به سرعت تبدیل به یک نیروگاه اقتصادی نمونه برای قرن بیست و یکم کنند.”
شهرزاد القانیان می نویسد: ” به هر صورت چه منظور از برنامه هسته ای ایران، ساختن بمب باشد و چه انرژِی هسته ای یا حتی فقط توسعه قدرت در خاورمیانه، به نظر من این کشورنتوانسته است از منابع خود به درستی استفاده کند و در نتیجه لطمات زیاد و جبران ناپذیری به منافع خود وارد آورده و آینده خود را نابود ساخته است.”
به اعتقاد خانم القانیان، اتکا به نفت و در آمدهای عاید از آن و تمرکز روی تولید انرژی هسته ای راه را برای شکوفایی در زمینه های دیگر اقتصادی در ایران بسته است:” امروزغریو فریاد نسل تازه ایرانیانی را در داخل مملکت می شنویم که مشتاق خلق فرصت هایی برای شکل گیری یک آینده سالم و پربار و به دنبال آزادی های سیاسی، فردی و اقتصادی دراین کشورهستند. اما در عوض با شرایطی روبروهستند که هیچ گونه چشم انداز روشنی برای آینده افراد مبتکر و سرمایه گذاری های تازه و مستقل بخش خصوصی ندارد و به ناچارجوانان تحصیلکرده ایرانی در اولین فرصت کشور را ترک می کنند.”
خانم القانیان درپایان این مقاله ضمن آن که اظهارنظرمقامات ایران در رابطه با رویارویی با تحریم های خارجی از طریق خودکفایی یا اتکا به اقتصاد داخلی را تاسف بار و حتی مضحک و مسخره می خواند می نویسد:”افرادی چون حبیب الله القانیان ، آرزوی شکوفایی و رونق اقتصادی ایران را داشتند و در این راه تلاش می کردند اما ایران پس از انقلاب اسلامی با اعدام و سرکوب یا آن ها را ازبین برد و یا فراری ساخت.”
” شاید امروزسرخط خبرها در رابطه با ایران می توانست بجای رنج و محنت های ملتی که انرژی خود را برروی منابع اشتباهی و غلط تلف کرده، درمورد سرمایه گذاری چهره های مبتکر و تازه نفس و ساختن اقتصادی مدرن، پربار، بادوام و نمونه درمنطقه باشد.”