1514-34

حبیب، مرد تنهای شب
در سرزمین خود غریبانه رفت

1514-36

حبیب خواننده قدیمی و خالق آهنگ ماندنی:مرد تنهای شب، هفته قبل در 63 سالگی، بدون اینکه به آرزوهای بزرگ خود برسد، براثر ایست قلبی در کتالم در نزدیکی رامسر درگذشت.
ناهید همسر وفادارش که در تمام سالهای غربت، سفر و بازگشت به وطن کنارش بود، گفت حبیب طبق عادت همیشگی خود صبح زود برای آب دادن به گلها به حیاط ویلا رفت، ولی چون لحظاتی از او خبری نشد، به سراغش رفتم دیدم با صورت سیاه شده روی زمین خوابیده است، بلافاصله اورژانس را خبر کردم، ولی او برای همیشه رفته بود.
حبیب را از سالهای دور می شناسم، سال 1976 حبیب با یک نوارکاست به دفتر مجله آمد، آهنگ مرد تنهای شب را خوانده بود، آنروزها هنوز عزادار مرگ همسر اول خود شادی و مادرش بود، که طی مدتی کوتاه از دست رفتند و حبیب «شهلای من» را در رثای همسر اول و «مادر» را برای بزرگداشت مادرش خواند، که همه این آهنگها ماندنی شدند.
اولین خبرهای خوانندگی حبیب را به اتفاق همکار عزیزم هوشنگ حسینی، در مجله جوانان چاپ کردیم، بعد حبیب به رادیو تلویزیون راه یافت، بدنبال انقلاب حبیب را ندیدم، تا سال 1983 در منطقه اکسارای استانبول حبیب را دیدم که با پسرش محمد قدم میزد، از دیدن هم خوشحال شدیم، او فردای آنروز به اتفاق همسرش ناهید به هتل محل اقامت ما آمدند و همانجا ماندگار شدند. حبیب مدتی در کاباره اشکان استانبول روی صحنه میرفت و هر شب صدها نفر را به سالن می کشید، ولی اصولا از اجرای برنامه در آن محل خشنود نبود. تا بعد از 8 ماه در مسیر سفر به ایتالیا و سپس امریکا آمدیم و من دوباره حبیب را در نورتریج پیدا کردم.

1514-37

حبیب در امریکا فعلایت هنری خود را آغاز کرد، چند آلبوم تهیه کرد، به کنسرت ها و کاباره ها دعوت شد، ولی به دلیل روحیه خاصی که داشت، ترجیح داد خوانندگی را بعنوان یک هنر بدور از تجارت دنبال کند، خود در پی برپائی بیزینسی بود و سرانجام یک مرکز تولید و پخش بستنی را دایر نمود و با وجود رقبای عجیب، او همچنان مقاومت نمود تا در یک حادثه به شدت زخمی شده و در بیمارستان بستری شد، خود بخود بیزینس اش بسته شد، در آنروزها محمد پسرش به خوانندگی روی آورد و موفق هم شده بود و گاه باهم برنامه اجرا می کردند و حبیب می گفت اگر من به آرزوهایم نرسیدم، محمد را کمک می کنم تا به آرزویش برسد.
حبیب همچنان بی تاب بود و اینکه به ایران برود و برای دوستداران فراوان خود در ایران بخواند. بعد از سالها حبیب عطای شهر فرشتگان را به بقایش بخشید و به اتفاق همسر و پسرش به ایران بازگشت. در آنجا مدتی گرفتار بیماری قلبی محمد بود، که خوشبختانه با عمل جراحی رو به بهبودی رفت، ولی متاسفانه برخلاف انتظار حبیب، مسئولان هنری در ایران در را بروی حبیب هم بستند و درحالیکه چند آلبوم آماده داشت و آماده اجرای کنسرت بود، براو هم مهر ممنوعیت زدند.

1514-38

حبیب ترجیح داد از تهران و هیاهوی هنری و مطبوعاتی دور باشد، با همسرش به روستای نیاستر کتالم در رامسر رفته و زندگی بسیار آرام و بدون دغدغه ای را شروع کرد، در این مدت سعی بسیار کرد که با تهیه آلبومهایی اجازه پخش آلبوم و اجرای کنسرت را به دست آورد، ولی هربار با بن بست روبرو شد. حتی پارسال هنگام تهیه یک موزیک ویدیو در شمال ایران دستگیر شد، که البته بعد از چند ساعت آزاد گردید.
حبیب در طی سالها دو سه بار به مناسبت درگذشت هنرمندان در مراسم خاکسپاری و ختم شان شرکت کرد، که اغلب او را کنار چهره های سیاسی، مملکتی نشاندند، درحالیکه او اصولا آدم سیاسی نبود و زیر بار ستایش از کسی نمی رفت.
آخرین بار در پائیز گذشته در یک جشن بزرگ برای اهدای جوایز موسیقی از سوی نشریه «موسیقی ما» شرکت کرد و در کنار ناصر چشم آذر و دیگر دوستان قدیمی روی صحنه آمد و گفت من بدون گیتار فلج هستم حتی حرف هم نمی توانم بزنم.
«بلکی» سگ وفادار  حبیب  بود، که همه روزه با او پیاده روی می کرد، بلکی دلبستگی عمیقی به حبیب داشت و درست از روز درگذشت او، نه لب به غذا زد و نه آبی. 
تسلیتی داریم برای ناهید همسر حبیب و محمد و احمدرضا فرزندان حبیب و همچنین دوستداران او در سراسر جهان.

1514-39