حسادت، موريانه روانفرساي آدمي است
چندي پيش بانويي در پيامگير من پيامي برجاي گذاشته بود كه: …> درباره حسادت دو خواهر يا دو برادر در مـجلـه جوانان بنويسيد! در تماس تلفني، ايشان اظهار داشتند كه ما دو خواهر هستيم ولي ضمن آنكه هر هفته دو سه بار يكديگر را ميبينيم ولي هر ديدار مرا از رابطه با او خشمگين تر ونا اميدتر ميكند.او به هر چيزي كه متعلق به من است حسادت دارد. با اينكه درزندگيش از رفاه كامل برخوردار است اما به من و حتي فــرزنــدانـم جـمـلات نـيـشــدار ميگويد. چهار سال از من بزرگتر اسـت و احـتـرامـش را تا كنون نگهداشته ام ولي اين روش گفت و گـو بـرايم نـاخرسندي به بار ميآورد. آيا بهتر نيست كه اين رابطه را بكلي قطع كنم و…<
پيش از آنكه بخواهم به اين بانوي گرامي آنچه را كه گفته ام در اينجا مطرح كنم بهتر است خوانندگان گرامي به ريشه هاي چنين حسادتي پي ببرند.
پژوهش هاي روانشناسي در امريكا نشان داده است كه كودكان نسبت به كودكان ديگر به ويژه برادران وخواهران خودحسادت نشان ميدهند و اين برخلاف عده اي كه اعتقاد دارند حسادت آموختني است گروه ديگر معتقدند كه اين زمينه در كودك وجود دارد. اينطور تصور كنيد كه به كودكي كه اينك سه يا چهارساله است پدر و مادر خبرداده اند كه او بزودي صاحب برادر و يا خواهري خواهد شد. بنظر ميرسد كه پدر و مادر آموزش ديده كوشائي بر اين دارند كه پيش از تولد فرزند دوم نخستين فرزند را از ورود فرزند ديگر با خبر كنند. حادثه اينطور اتفاق ميافتد كه >مادر< براي وضع حمل به بيمارستان ميرود. همه ي اطرافيان مجهز ميشوند كه از نوزاد پذيرايي كنند و در اين زمان فرزند يكم ممكن است براي چند روز با كسي زندگي كند كه زياد به او دلبستگي نداشته باشد. اغلب مادر بزرگها و (بويژه مادر بزرگ از سوي مادر) با آنكه ميخواهند دوست دارند از نوه خود نگهداري كنند ولي بعلت آنكه ميبينند فرزند آنها براي وضع حمل به بيمارستان برده شده است با او همراه ميشوند و نوه را به مادر بزرگ ديگر ويا دوستان و اطرافيان ميسپارند. اين نخستين تجربه ايست كه فرزند اول با آن روبرو ميشود. يعني آن كودكي كه قرار است به منزل بيايد آنقدر مهم است كه او را فراموش كرده اند. مثلا مادر را كمتر ديده است يا پدر با او مدت زيادي وقت نگذرانيده است. حال مادر و نوزاد به منزل بر ميگردند. اطرافيان براي ديدن نوزاد هجوم ميآورند. همه از شكل و چهره او واينكه به چه كسي شباهت دارد حرف ميزنند. دختربچه ي محبت ديده اي كه همه آغوش ها بسويش باز بوده است اينك خود را تنها احساس ميكند. به چشم ميبيند كه مادر نوزاد را در آغوش كشيده و به او شير ميدهد و در بيشتر موارد آغوشي كه متعلق به او بوده است در اختيار ديگري قرار گرفته است. نخستين عامل حسادت اين است كه ما احساس كنيم چيزي را كه متعلق به ما بوده است و يا ما سزاوار داشتن آن بوده ايم به ديگري داده اند يعني ديگري حق ما را سلب كرده است.
دختر كه همه ي توجه پدر را پيش از آن متعلق به خود ميدانست اينك در برابر رقيبي قرار ميگيرد كه خواه ناخواه زمان رابطه او را با پدر محدود ميكنند. حادثه اي كه ميتواند براي كودك اول بسيار ناگوار باشد اين است كه پيش از ورود نوزاد و يا چند هفتهو يا چند ماه پس از آن كودك يكم به مهد كودك برده شود. درست است كه او به سني ميرسد كه بايد اينكار انجام شود ولي كودك ميبيند وقتي نوزاد ازراه رسيد او را از خانه رانده اند تا همه به خواهر ويا برادر او بيشتر محبت كنند. يك كودك 3 يا چهار سـالـه هـنـوز نمي تواند بدرستي اندوه خود را با مادر و يا پدر در ميان بگذارد و بگويد من ازينكه شما به خواهرم محبت ميكنيد و يا مرا به تنهايي به مدرسه ميفرستيد ناراحتم. اينست كه روانشناسان پيشنهاد ميدهند كه بهتر است در فرستادن بچه هـا به مهد كودك دقت شودتا رفتن او به مهدكودك و يا دبستان براي او بصورت يك امتياز جلوه كند نه يك تنبيه. بهتر است كه با بچه حرف بزنند و به او به گويند كه تو الان ميتواني كارهائي را كه متعلق به توست انجام بدهي… مثلا اينكه به پارك بروي و با اين وسائل اسباب بازي با دوستانت بازي كني. موضوع مهمتر درايجاد رابطه خوب است بين دو خواهر و يا برادر، شايد گام مهم در اينمورد تشريح اهميت اين رابطه است براي همه ي افراد فاميلكه در هر ديدار نخست توجه خود را به كودك بزرگتر بدهند تا او احساس نكند وجود خواهر سبب شده است كه چيزي از او گرفته شود.
هنگاميكه نوزاد پا به سال دوم زندگي ميگذارد و راه رفتن و كاربرد كلام را آغاز ميكند بعلت آنكه هنوز نمي تواند بين(عروسك من) و (عروسك او) تميزي قائل شود ممكن است از خواهر بزرگتر خود خشونت به بيند و يا فرياد بشنودكه …> اين مال منست.< در اينجا مادر ميتواند به كودك يكم بگويد نميتواني خواهرت را هل بدهيو يا كتك بزني ولي اگر عصباني هستي ميتواني داد بزني. دليل اصلي در اين پيشنهاد اين است كه احساس خشم از كودك دروني نشود و او در بيان احساس خود آزاد باشد... دراينجا بهتر است بدانيم كه اغلب پدرها و مادرها بمحض اينكه كودك دوم به گريه پناه ميبرد و يا فرياد ميزند،كودك يكم را متهمبه آزاررساني به كودك دوم ميكنند. اين تكنيك را كودك دوم بـخـوبـي ميآموزد كه هر چه خواست و هركاري كه مطابق ميلش نبود ميتواند با فرياد پدر و مادر رابه كمك بطلبد تا به خواهر و يا برادر او پرخاش كنند. اين بي عدالتي سبب ميشودكه كودك اول احساس كند پدر و مادر دوميرا بيش ازاو دوست دارند و اگـر ايـن وضـع در دوران پـيش از دهسالگي ادامه يابد اين نگرش تثبيت شده آنان را در سالهاي آينده همچنان نـسـبـت بـه يـكديگر بيمناك خواهد ساخت. بنابراين هرگز تا زماني كه خطاي فرزند خود را به چشم نديده ايد فقط بدليل اينكه يكي از آنها فريادكشيده است قضاوتي بكار نبريد.
موضوع ديگر در هماهنگي كودكان با يكديگر در اينست كه به آنها پروژه هاي مشترك بدهيم. از آنها بخواهيم با يكديگر در ساختن چيزي همكاري كنند.حتي بهتر است بچههاي همسن و سال را در كلاسهاي متفاوت بگذارند تا اجبار نداشته باشند با يكديگر رقابت كنند به همين دليل است كه به مادران پيشنهاد ميشود بگذاريد بچه يكم در كارهاي مربوط به نوزاد شركت داشته باشد و پس از هر كاري مورد تشويق قرار گيرد. فراموش نكنيم كه خشونت ما رابطه بچه ها را يكديگر خراب ميكند. بايددر كشمكش كودكان بيطرف بود. و مواظب بودكه به يكديگر آسيب نرسانند. ديده شده است كه گاه كودكان يكم بعلت حسادت شديد به دوميآسيب جسماني وارد ساختهاند. گاه اين آسيب ها جبران ناپذير بوده است.
بر ميگردم به تلفن بانويي كه در مورد خواهرش با من سخن گفتهبود، آنچه از ايشان خواستم اين بودكه بجاي فرو خوردن آنچه تاكنون تحمل كرده است شايد بهتر اين باشدكه يكبار با خواهر خود بگفت وگو بنشيند به بيند رنجش او و متلك هاي او كه بگونه اي پياپي اتفاق ميافتد آيا مربوط به رفتار امروز اوست و يا احساس خواهر او اين است كه …> از روزي كه به ياد ميآورم تو با من بد بوديافزون بر آنچه گفتهشد حسادت ميتواند عمر آدميرا كاهش دهد. كسي از بامداد تا شامگاهان از پيروزي ديگران زجر ميكشد و توان تحمل شـادي ديـگـران را نـدارد خون خود را به مسموميتي دچار ميكندكه خود بخود به پائين آوردن نظام ايمني بدن ميانجامد و در چنان حالي، آسيب پذيري براي گونه هاي بيماري فراوان است. شما چنين حسادتي را در حتي گـروهـهـاي مـتـخـصص هم ميبينيد چون حـسادت ارتباطي به روش آموختگي افراد ندارد.چند سال پيش بودكه پزشكي پزشك ديگر را بعلت حسادت شديد از ساختماني بلند به پائين پرتاب كرد و موجب مرگ او شد. اين يك نمونه از حسادت همراه با جنايت است. گاه حسادت سبب ميشودكه افراد براي رسيدن به آنچه كه فكر ميكنند متعلق به آنهاست راه افـراط در پـيش بگيرند. مثلا آنقدركارهاي متفاوت و گوناگون انجام دهند كه زير بار فشار آن خود را بيمار سازند.
شما وقتي با اين افراد سخن بگوئيد متوجه ميشويد كه آنها هدفشان اين است كه آنچه را كه ديگران توانستهاند انجام دهند وتوليد ثروت و يا شهرت كنند آنها هم بدست آورند.طبيعي است كه كيفيت كار اين افراد هرگز بالا نخواهد بود. شما نمونه هاي اين افراد را در جامعه بسيار ميبينيد و ميتوانيد تشخيص بدهيد كه وقتي حسادت ازجنبه هاي رواني به سطح جامعه ميرسد ميتواند تا چه اندازه به مردم آسيب برساند.
ميدانيم كه عشق، ارتباط عاطفي دو انسان با يكديگر است و زنجير همبستگي بين دوموجود را فراهم ميسازد وقتي كه عشق آدميبه جامعه گسترش پيدا ميكند اثر عميقتر و انسانيتري بوجود ميآورد. انديشه آدميرا والاتر از مهر به يك انسان نشان ميدهد. در مقابل حسادت وقتي از سطح رابطه دو خواهر و دو موجود به حسادت به يك جامعه گسترش پيدا ميكند اثر آسيب رساني آن همانقدر بزرگتر و دردناكتر است. بهمين دليل است كه >حسود< در هر مقام و هر تخصص نياز به روان درماني داردتا از زندان دردناكي كه براي خود ساخته است آزاد شود.