Froghi

دستها كجا هستند كه به كمر بزنيد و روي پا بايستيد؟

 

بانوئي ازمن مي‌پرسد چگونه از انديشه هاي ناگوار خود را رها كنم؟ پاسخ من اين است كه نه تنها انديشه كه تجزيه و تحليلي كه ما مي‌كنيم آن تصور را دامن ميزند. بگذاريد به واژه هائي كه مرور مي‌كنيم و درانديشه داريم دقت داشته‌ ‌باشيم. بانوئي كه مي‌پرسدچگونه خود را از كنترل عاطفي ديگران نجات بخشم؟ بهتر است كه به آنچه در اينجا مي‌خواند با خود خلوت  كند و به بيند تا چه اندازه درباره اوصادق است؟ مثلا وقتي به جدايي مي‌انديشد و دچار شكنجه و نگراني ميشود به بينيم محتواي آن چيست؟… شايد اين بزرگترين خطر در نظر او اين است كه حالا بايد به تنهايي با زندگي روبرو شوم… دست ها كجاست كه به كمر بزنيدو روي  پا بايستيد؟ مگر نه آنكه قرار است خود را محفوظ نگهداريد؟… در ايـنـجــاســت كـه ارزش هـاي آموزشي سبب ميشود تا هراسي به خود راه ندهيد مگر نه آنكه شريك شما با همان حربه و با همان سلاح با زندگي روبرو شده است؟ چرا آدمي‌خودرا در  ناتواني مطلق قرار دهد‌ كه احساس بيچارگي سبب ترس او از زندگي باشد؟… بانوي گرامي‌به بينيد براي شما واژه پذيرفته‌شدن و مورد قبول قرار گرفتن چه مفهومي‌دارد؟… اگر مي‌خواهيد پذيرفته‌ شويد مگر جز اين است كه ميخواهيد ديگران بپذيرندكه شما انسان خوبي هستيد؟ اين به چه بهائي تمام مي‌شود؟ به بهاي اينكه شما از خود بگذريد، از علائق خود چشم بپوشيد، زندگي را براي ديگران و تحمل شكنجه  و عذاب را براي خود بخواهيد و اين سبب ميشودكه بعدها‌از خود و ديگران و همه ي  محيط اطراف متنفر شويد.آدمي‌تا كي مي‌تواند جوركش ديگران باشد؟
امـروز من واژه هائي راكه شما در انديشه مي‌پروريد تاكنترل بشويد و ياكنترل بكنيد به تفسيري ديگر ارائه مي‌دهم… بيشترين فعاليت ها  را ممكن است براي اين انجام دهيد كه متعلق به برچسبي باشيدكه قبلا انديشه ، جواز برخورداري از چنان برچسبي را به شما داده است  مثلا اينكه اگر لباس شما چگونه باشد متعلق به كدام گروه هستيد. اگر مهماني شما با چه شرايطي انجام شود شما در زمره كدام دسته‌از افراد به حساب مي‌آئيد. اين يك دلهره دائمي است كه سبب ميشود همواره نگران آن باشيد كه شـمارا در آن رده اي كه انتظار داريد نه بينند! به ديگران چه مربوط است كه شما چه مي‌پزيد و چه مي‌خوريد و چه مي‌پوشيد و به كجا مي‌رويد و حتي مي‌خواهيد فرزندان خود را چگونه تربيت كنيد. نمي گويم نبايد به فرزندان بهترين آموزش را داد ولي به بينيد خانواده ها تاچه اندازه براي اينكه جزو گروهي به حساب بيايند و متعلق به طبقه ويژه اي بشوند تا چه اندازه خود را به زحمت مي‌اندازند. مگر چند سال پيش نبودكه دانشمندترين شاگرد دبيرستان در سراسر امريكا پس از گذشتن از ده ها آزمايش از همين دبيرستان ون نايس مقام يكم را دريافت كرد؟ به ويژگي هاي ديگر توجه كنيم  مثلا آيا در انديشه نداريد كه با ديگران تماس داشته‌باشيد؟ خوب تماس يك نياز انساني براي تبادل باديگران است بهمين دليل است كه شهرها بوجودآمده اند و مردم متمدن شده اند ولي فردي كه اطمينان به نفس ندارد اين نياز در او به گونه اي غيرقابل كنترل وجود دارد هر چقدر عزت نفس كمتر، نياز آدمي‌به ديگران بيشتر است…از بسياري از مردم كلمه ي بيچارگي را شنيده ايد. شما راجع به بيچارگي چه فكر مي‌كنيد؟ آيا اين است كه بدبختي  به سراغم آمده است و هيچ روزنه ي اميدي در راه نيست؟ روزنه هاي اميد‌كدامند؟ شما به اين علت ازين واژه نگران هستيد كه مي‌انديشيد اگر حادثه اي پيش بيايد به تنهايي مقابله با آنرا نداريد. اما ديگران كه با مشكل روبرو ميشوند چه افرادي هستند؟ آيا جز اين نـيـست كه آنان باور دارند كه مي‌توانند > ميخواهند<دشواري ها را حل كنند؟... من اين واژه هاي ناتوان كننده را كم و بيش از اين نوشتار براي شما تشريح خواهم كرد.موضوع ديگر در كاربرد واژه ترس است. مي‌ترسيد كه چه اتفاقي بيافتد؟ دختري كه هر روز از دوست پسرش توهين مي‌شنود در رابطه باقي ميماند و ميگويد مـي‌ترسم شكست بخورم...! چه شكستي بالاتر از شنيدن توهين و دم نزدن است؟ در انديشه ي افرادي كه ميگويند مي‌ترسند رفوزه بشوند،  شكست بخورند و ياعشق خود را ازدست بدهند فقط بدليل اين است كه مبادا وابستگي آنان تبديل به استقلال بشود، درواقع آمادگي براي استقلال ندارند.خوب كسي كه براي استقلال آماده نيست  راه حل دارد. او مي‌تواند بياموزد و كمك بگيرد و خودرا آماده براي روبرو شدن با زندگي كند. بهمين دليل است كه وقتي پاي استقلال پيش مي‌آيد رشد بر بلــوغ عــاطـفــي جــايـگــاه خــود رانـشـان ميدهد...بانوييكه مي‌پرسدچگونه خود را از انديشه هاي ناگوار رها سازم متاسفانه رشد و بلوغ عاطفي را لازمه ي زندگي مستقل نمي شناسد. يعني ميگويد ديگران بايد به من برسند و به من خدمت كنند و بگذارندكه در اين دنياي تخيلي زندگي كنم بنابراين تا در تخيل خود هستم و تا ديگران با مـن هـستند شادم. اين معني شادي براي من است كه همه در دور و بــر مــن درحــركـتـنـد. مـوجـوديـت مـرا مـي‌شناسند و مي‌پذيرند و وقتي ديگران پراكنده ميشوند او به اندوه دچار ميشود. بهمين دليل است كه رابطه هاي ناسالم را ادامه مي‌دهند و در صدد چاره جويي بر نميا~يند. چرا؟ حتما به نكته‌هاي ديگري هم توجه دارند و آن اين است كه اگر اين رابطه ي نا مناسب را رها كنم نكند چيز بدتري اتـفـاق بـيـافتد... پس دست ها كجاست كه به كمر بزند وروي پا بايستد كه من به عنوان يك موجود زنده مي‌توانم، مي‌خواهم و كوشش مي‌كنم و خواهم توانست كه با نيروي خداداد  غده ي ناسالم روان آزاري را از مخفي گاه روان آزرده ام جراحي كنم و يـقـيـن داشته‌ باشم كه استقامت و شخصيت من مي‌تواند بر ديگران اثر مثبت  بگذارد. وقتي مي‌بينند كه براي موجوديت خود ارزش قائل هستم آنان نيز براي من احترام قائل خواهند شد.
اين انديشه هاي ناگوار است كه ما را تا اين حد وادار به چاپلوسي و تملق گويي و ستايش و تمجيد از ديگران مي‌كند ديگران بي ترديد انسانهاي خوب هستند ولي اين چه لزومي‌دارد كه درهرگفت و گوئي اين همه به ستايش بي دليل ديگران بپردازيم؟ ميگوئيد به برنامه هاي موجود و انواع حرفها وگفت و شنودها‌در رسانه ها  توجه كنيد. اگر پرسش اين باشد كه چرا؟ ميگويم براي اين است كه باين طريق احساس امنيت به موجودي كه متزلزل است دست ميدهد. احساس اطمينان مي‌كندكه همچنان مورد توجه  است و او را تائيدخواهند كرد بعبارت ديگر آنگونه ميگويند كه بتوانند از سوي مقابل ستايش بشنوند وآنچه راكه گفته‌اند پس بگيرند. عشق ظاهرا  براي  كسي كه در اين وضعيت رواني است معني >زندگيوفاداريرد شدن< و از منبع مالي كنار گذاشته‌ شدن، بي پول شدن افراد را نه فرسايش رواني  مي‌كشاند. رد شدن براي كسي كه احـسـاس عـدم تـامـين‌ميكند پس از مرگ بزرگترين ترس است. درحاليكه قدرت ما در دست هاي ماست... دستهائي كه بايد به كمر زدو  بر پاي ايستاد. من در اين باره باز هم با شما گفت و گو خواهم كرد.