1369-43

1369-45

واژه شناسی در ادبیاتی که اعضاء خانواده ها با یکدیگر بکار می برند بسیار مهم است. گاه جملات و کلمات ظاهرا توهین آمیزنیستند ولی آنچه شنونده ازدرک آن احساس می کند دردآور است. زمانی که چنین جمله ای یا جملاتی شبیه به آن بکار برده میشود دلایل روانی ویژه ای دارد که بهتر است به آن توجه کنیم. نخست بهتر است بپذیریم زندگی زن و شوهر ها نمی تواند از پگاه تا شامگاه عاشقانه باشد. این آرزویی است که همواره در دل بشر موج امید بوجود آورده است ولی تبادل افکار و عقاید وبالاخره نگرش های آدمی سبب می شود که گاه بگاه نگرانی بوجود آید. ما این نگرانی ها را چگونه بوجود می آوریم؟ پاسخ این است که هر زمان که ما احساس کنیم اندیشه ها مورد پذیرش نیست و یا کاری که انجام داده ایم مورد سرزنش و بازپرسی است نسبت به عشق و پشتیبانی همسر خود دچار شک و تردید می شویم.
دشواری در این است که آدمی از درک اشتباه و خطائی که مرتکب شده است آنقدر رنج نمی برد که از قضاوت اطرافیان متاثر میشود. آنچه فردی که اعتقاد دارد هزاربار گفته است ولی دیگری عمل نکرده است او را در چشم دیگری در مقام فرادست قرار میدهد و تعادل رابطه ی هماهنگ و مساوی را بهم می زند. گوینده آگاه و نیمه آگاه سودهائی می برد که نتیجه اش ناراحتی دیگری است و آنها عبارتند از:
گوینده میخواهد تثبیت کند که حرف حرف منست. در آنچه میگویم تغییرنده. نوآوری نکن. دستورالعملی را که بتو داده ام اجرا کن. چنین احساسی از طرف مقابل ارتباط های پیشین او را مورد پرسش قرار می دهد که آیا این مرد یا این زن واقعا مرا دوست دارد؟ آیا وجود من و رفتاری که دارم مورد تائید اوست یا بهانه جویی میکند؟
بدنبال گناهکار و مقصر می گردد. او میخواهد خطر را از خود دور کند و بطرف مقابل بفهماند که همه کاستی ها از اوست. می خواهد بگوید که دستورالعمل من بی نقص است این توئی که نتوانسته ای کار را درست به انجام رسانی.
زمانی که چنین پیامی بدون آنکه مدرک کلامی آن بطور روشن داده شده باشد. شخص را به سر درگمی و شک و تردید در مورد توانش های خود فرو می برد که «… نکنه درانجام کار ناتوانم» و چنین احساسی سبب میشود که شنونده در کارآمدی خود که بخش مهمی از ارزیابی او از خود است به دودلی دچار شود و امید پیشرفت را از دست بدهد.
گوینده می خواهد خود را برتر نشان دهد و بدیگری بفهماند که رئیس و فرمانده است. در چنین حالتی است که طرف مقابل حق اعتراض یاحتی پیشنهاد ندارد. خودکامگی بسیاری از قدرتمندان بهمین دلیل است که خود را در رابطه برتر از دیگران می دانند و به نظرات و پیشنهادهای خیرخواهانه اهمیت نمیدهند.این رفتار بیشتر معلول احساسی است که گوینده از خود دارد.
کسی که میگوید هزارمرتبه بتو گفتم و یا جملاتی از این قبیل بکار می برد که بوی اجرای دستور و عملکرد بی چون وچرا می دهد خود در برزخ آسیب روانی و گرفتاری عقده های حل نشده ای است که فرسایش روزانه را به بهای توهین غیرمستقیم به دیگران انجام می دهد؟
شاید بنظر برسد که چنین رفتاری را مردان با همسران خود دارند ولی تجزیه و تحلیل روابط زن و شوهر این ویژگی روانی را به زن و مرد هر دو نسبت می دهد. آقایی در یک گفتگوی تلفنی می گفت:«… از زمانی که باهمسرم آشنا شدم گاه بگاه جلوه هایی ازینگونه گفتار را در او می دیدم ولی با خود می اندیشیدم که این رفتار معلول بازتابهای نوجوانی است که همه ی ما داریم ولی پس از سال ها ازدواج الان هر عملی که از من سر میزند چه درست و چه غلط او یک راه دیگر را مناسب تر می داند، مثلا :… بارها گفتم از این خیابان نرو شلوغ است! درحالی که آن خیابان همیشه شلوغ نیست و اغلب خلوت است ولی ایشان نگرانی و اضطراب خود را با بیان اینگونه حرفها نشان میدهد. پریروز وقتی دخترم که دانشجوی دانشگاه است لباسی پوشیده بود که بنظر من بسیار مناسب بود ولی مادرش از راه نرسیده به او گفت:« چقدر باید بگویم وقتی هوا گرم است این پیرهن را نپوش». دخترم گفت مادر من خودم می فهمم که سرد یا گرم هستم و چقدر باید مواظب خودم باشم!. بویژه این رفتار در زمانی که به مهمانی می رویم جنبه ناگواری به خود می گیرد. چندی پیش درخانه دوستی مهمان بودیم. دوستان جمع بودند و با همسران خود هر یک گیلاسی در دست داشتند. هنوز از راه نرسیده صاحبخانه گیلاسی بمن وگیلاس دیگری به همسرم تعارف کردو گیلاس را در دست داشتم که خانم صاحبخانه مقدار زیادی خیارهای قلمی تازه را روی میز گذاشت من تا بطرف یکی از آنها دست بردم همسرم داد زد چند بار بگویم با شراب سردی نخور!. از شما می پرسم در چنین حالی چه باید کرد؟ یا باید اعتنا نکرد وآنچه راکه در نظر داشتی انجام دهی و یا باید تسلیم بشوی و این حالت در جمع مسلما به همسرم لطمه می زند و قضاوت دیگران را نسبت به او منفی می کند.»

1369-46

در برابر این حادثه گفت و گویی داشتم با بانویی که میگفت رابطه شوهرم با من و نوع گفت و گویی که با هم داریم همیشه دو مفهوم را در بر دارد یکی آنکه آیا حق دارم؟ یا حق ندارم! مثلا اگر بشوهرم بگویم خانم فلانی زنگ زد و گفت فلان شب به منزلش برویم می پرسد قبول کردی؟ اگر بگویم بله می گوید حق نداشتی! شاید بگوئید برنامه شوهرت مشخص نیست و ممکن است در آن شب برنامه ای داشته باشد. ولی من که همسر او هستم میدانم که او هیچ برنامه ای در زندگی جز دستور دادن ندارد! هدفش این است که به بیند آیا من اظهار وجود می کنم یا نه؟ و هرجا تشخیص بدهد که تصمیمی را من گرفته ام باآن مخالفت می کند.
نکته ای که بیش از هر زمانی زن و شوهری راکه دارای گفتارآمرانه نسبت به یکدیگرند می رنجاند زمانی است که آنان در جمع افراد خانواده هستند. درواقع آنچه را که بنام «آبرو» حفظ کرده اند در چنان شرایطی دستخوش شک و تردید میشود. پرسش این است که چرا بعضی از افراد دوست دارند در حضور دیگران حرفهای زیانبخش بر زبان جاری سازند؟ بیشتر اینگونه رفتار اگر در حضور خانواده باشد هم برای زن و هم برای شوهر مفاهیم یکسانی را در بر دارد. یعنی بانوی خانواده می خواهد به اطرافیان ثابت کند که من به شوهرم تسلط دارم  واو بدون اجازه من آب نمی خورد! و برای مرد این مفهوم را دارد که بپدر و بویژه به مادرش ثابت کند که من زن ذلیل نیستم «واژه ای که بنظر میرسد مادرها اختراع کرده باشند!»
زمانی که آدمی هنوز در استقلال خود شک و تردید دارد برای اثبات آن دست به اعمالی میزند که بتواند به اطرافیان ثابت کند که به بلوغ عاطفی رسیده است. پرخاشگری های بسیاری از نوجوانان با پدر و مادر بیش از آنچه معلول خطاهای پدر و مادر باشد معلول احساس آنهاست. باخود می اندیشند اگر مادری به آنها بگوید«در رانندگی مواظب خودت باش» یعنی او را کودک تصور کرده است. ولی واقعیت این است که نیمی از کشتارهای رانندگی را همین نوجوانان بوجود می آورند و پیش از حرکت احتمالا با پدر و مادر در این مورد بحث وگفتگو هم داشته اند.
نکته دیگری که در روابط زن و شوهر همواره دشواری بوجود آورده است واژه «کسب اجازه» است که بدلایل واهی مطرح می شود. این واژه در زمانی بکار برده میشودکه زن و شوهر با یکدیگر بجای گفت و گو کردن و تصمیم گرفتن بیکدیگر اجازه رفتار و کردار می دهند. مثلا اجازه می دهند که یکی به خانه دوست یا فامیل برود. یا در سوپرمارکت مبلغی خرید کند! گاه ایجاب می کند که «خرید» آنقدر در زندگی مادی خانواده اثرگذار باشد که چاره ای جز توافق وجود نداشته باشد مثل وقتی که قرار است راجع به مبل و میز و تلویزیون و… سایر اشیاء خانه تصمیم بگیرند.
ممکن است خیلی ها بدلیل آنکه درخانواده خود چنان رفتاری دیده اند ازینکه در زندگی با خانواده   پیشین را دوباره تکرار شده می یابند احساس ناراحتی نکنند ولی دشواری از آنجا آغاز میشود که زن و مرد از خانواده ای آزاده و هماهنگ با فردی پیمان ازدواج به بندند که در آن خانواده «کنترل» رفتار اساس رابطه بوده باشد.