1345-47

1345-43

گفتگو از: خسرو شمیرانی
(روزنامه نگار ساکن کانادا)  
خسرو شمیرانی روزنامه نگار ، برنامه ساز رادیویی و مصاحبه گر ساکن مونترال کانادا که از سال 2008 به عنوان سردبیر به کار انتشار مجله «هفته» – نشریه ای فرهنگی- هنری  و غیر انتفاعی  برای شهروندان ایرانی در شهرهای بزرگ کانادا اشتغال داشته است، در نوامبر سال گذشته مصاحبه جامع و جالبی با زهره جویا، وکالیست هنرمند و خلاق ساکن «وین» در اطریش که برای اجرای کنسرتی پرتماشاگر و موفق به مونترال سفر کرده بود انجام داده است که در اینجا بخش هایی از آن را مطالعه می کنید: 
 درباره زهره جویا
زهره جویا فرزند محمد رفیع جویا، از مهاجران هنرپرور اهل هرات و ملیحه خانم مطبوعی، در شهر مشهد متولد شد و پس از طی دوره‌ی ابتدایی و متوسطه جهت تحصیل موسیقی به اروپا رفت. او با تمام علاقه ای که به دو کشور ایران و افغانستان دارد، «تمام جهان» را وطن خود می داند و هرچند از ریشه های فرهنگی هردو ملت بهره برده، تحت تاثیر سنت های موسیقیایی اروپایی است.
خانم جویا ابتدا در کنسرواتوار آمستردام و  سپس در دانشگاه موسیقی و هنرهای زیبای وین به تحصیل در رشته موسیقی پرداخت و پس از آن  در رشته تخصصی «اپرا» تحت نظر استاد والدمار کمنت، یکی از خوانندگان برجسته اپرا فارغ التحصیل شد.  
 او آثار بزرگان موسیقی کلاسیک اروپا را در اپراها،  تئاترهای موزیکال، کنسرت ها و فستیوال های گوناگون در  نقاط مختلف جهان به اجرا درآورده است و از طریق قصه خوانی، آواز و همکاری بادکتر پرویز ممنون استاد و تئاترشناس معاصر توانسته است آثار بزرگان ادب ایران را نیز به اروپائیان معرفی کند.
زهره جویا، بیش از هرچیز هنرمندی است جستجوگر که به هنرآوازخوانی به عنوان ابزاری برای دستیابی به عمق خلاقیت خود می نگرد. او برای هرچه نزدیک تر شدن به ریشه های ایران خود به سراغ ترانه های بومی زادگاهش رفت که نتیجه آن دو اثر تلفیقی ، آلبوم «شب های ایران» و «سفر به ایران» با تنظیم نریمان حجتی، مجیددرخشانی و سعید فرجی پور است. ترانه های بومی به زبان و لهجه های گوناگون که شنونده را با خود به استان های مختلف ایران می برد.
خانم جویا، در آلبوم جوهر عشق ساخته‌ و تنظیم مجید درخشانی با اجرایی نو و ترکیبی‌ تازه از تلفیق ساز‌های غربی و شرقی، با اقتباس از موسیقی اصیل ایرانی و هنر حال، رنگ و بوی ویژه‌ای به اشعار حافظ ، سعدی، مولانا و  شعرای مدرنی چون شفیعی کدکنی بخشیده است.
 در دو آلبوم «خواندن های افغان» (با حمید گلستانی) و «ترانه های افغانستان» با استاد حسین آرمان با تنظیم های از استاد زبیر بختیار، استاد مجید درخشانی و خالد آرمان، خانم جویا ابعاد زندگی مذهبی، تصوفی ، عشقی و آزادمنشی زن (دختر کوچی و دختر باغ) و مرد و ارتباط عمین مردم را با طبیعت آن سرزمین ابراز می دارد.  
زهره جویا درآلبوم «ریشه های کهن، برگ های نو» روی ترانه های خاطره انگیز معاصر  با تاکید بر حفظ ملودی آن ها کار کرده است. در این آلبوم  6 ترانه قدیمی از جمله «بردی از یادم»، «شانه» و «سیمین بری» با استفاده از موسیقی مدرن و آکوردهای جدید به زمان حال و به نوع موسیقی که خانم جویا در حال حاضر روی آن کار می کند منتقل شده و سازهای مدرن این امکان را بوجود آورده اند که انتقال به این پاساژهای قدیمی به شکلی غنی و پرمحتوی انجام شود.

1345-44

متن گفتگوی خسرو شمیرانی با زهره جویا
کلام در موسیقی ما نقش بزرگی دارد، شما از چه نوع شعری لذت می‌برید؟
هر شعری را که بتوانم با آن  ارتباط برقرار کنم دوست دارم. حالا ممکن است که شعر نو باشد یا کلاسیک، سهراب باشد یا حافظ شیرازی یا  مولانای بلخی. ارتباط یعنی اینکه بتوانم از نظر زندگی، رشد و تعالی خودم از آن شعرتاثیر بگیرم.  هرکاری که می کنم باید به رشد درونی من کمک کند و با روح من ارتباط برقرار کند.  
خانم زهره جویا تاثیر موسیقی را در رابطه با صلح در جهان و بطور مشخص‌تر در سرزمین‌های  ایران و  افغانستان   چگونه می‌بینید؟
فکر می‌کنم موسیقی پلی است بین فرهنگ‌ها و بطور کلی انسان‌ها.  موسیقی قلب ها را به هم نزدیک  می کند.  چون ممکن است ما زبان هم را نفهمیم ولی موسیقی فراتر از کلام است.
در کنسرت اشاره کردید که کاسموپولیت، جهان‌وطن هستید. این در فرهنگ ما جایگاه گسترده‌ای ندارد این‌طور نیست؟
واقعیت این است که من وطنم را خیلی دوست دارم. در ایران متولد شدم و از طریق پدرم به افغانستان احساس نزدیکی می کنم. شما می‌دانید در مشهد، جائی که من بدنیا آمدم شهروندان افغان زیاد هستند، خصوصا فامیل پدرم می‌آمدند می‌رفتند ولی من هیچوقت خودم افغانستان نبودم و همیشه آرزو داشتم بروم به افغانستان ولی به دلیل وضعیت نابسامان آنجا پدرم موافق نبودند. ولی احساسات شدید پدرم که ایشان اغلب آن را ابراز هم نمی‌کردند، به من منتقل می‌شد. پدرم را حس می‌کردم. از زمانی‌که کار روی موسیقی افغان را  شروع کردم با هنرمندان و مردم  افغانستان بیشتر آشنا شدم . یک رگه‌هائی از آن کودکی و چیزهای مبهمی که در مغز من بود باز می‌شد. همزمان ایران را خیلی دوست دارم. بخاطر اینکه آنجا متولد شدم و الان هم با وجود تمام مشکلاتی که در ایران هست وقتی می‌روم خوشحالم که فامیلم را می‌بینم. مردم آنجا را دوست دارم.
این‌که می‌گویم کاسموپولیت هستم نفی عشق به زادگاه نیست. من در کشورهای مختلف بوده‌ام. بخاطر کار می‌روم با مردم مختلف با موسیقی‌دان ها و نوازنده‌های مختلف کار می‌کنم. با اینکه زبان و فرهنگ‌شان فرق دارد ولی وقتی که با هم کار می‌کنیم  همگی یک وجه مشترک داریم. همه‌مان عاشق موسیقی هستیم. من هربار به جای تازه ای می روم و با فرهنگ و موسیقی آنجا آشنا می شوم به افق های تازه دست پیدا می کنم و همین باعث می شود که دیدم نسبت به دنیا عوض شود. برای همین هم احساس جدائی از طریق مرزها را دوست ندارم.    
مادر ایرانی،‌ پدر افغان، همسر اتریشی، زندگی در چهارگوشه جهان، به هر حال خود این تبلور جهان وطن بودن است. این‌طور نیست؟
هنگام ازدواج با ارنست این خصوصیات شخصیتی و اخلاق او بود که بیش ازهرچیز دیگر برای من اهمیت داشت نه ملیت او.
در کنسرت اشاره کردید گیاه‌خوار هستید و به این دلیل ترانه معروف می‌خوام برم کوه شکار آهو را آگاهانه تغییر دادید برای اینکه آهو را حتی در ترانه خودتان شکار نکنید. چطور شد که گیاه خوار شدید؟
بیش از 20 سال پیش  دروین زمانی‌که مدیتیشن  را شروع کردم، به من گفته شد که باید خوردن گوشت را بگذارم کنار تا پاک‌سازی انجام بشود. ولی من هنوز آماده نبودم که گوشت را کاملا کنار بگذارم . بعدها بتدریج میلم به گوشت کم و کمتر شد تا اینکه واقعا دیگر نتوانستم لب به گوشت بزنم.
اولین بار که روی صحنه رفتید کی بود؟
من 5 یا 6 سالم بود که روی صحنه رفتم. یک دائی داشتم که ایشان مدیر مدرسه بود و به من نقشی در یک نمایش داد و من برای اولین بار درمقابل جمعیت بازی کردم. به خاطر دارم شهردار مشهد با  من دست داد و اتفاقا یک عکس هم از آنجا دارم. اولین بار اینطوری بود. بعد هادر برنامه های مختلف مدرسه هم شرکت داشتم.  هر جا که میکروفون وجود داشت خودم را به آن می‌رساندم. ولی تحصیل موسیقی را در اروپا شروع کردم. از نوجوانی هم به موسیقی کلاسیک گوش می‌کردم، به اپرا. بعد تصمیم گرفتم که تحصیل را در همین رشته ادامه بدهم.
آرزوی شما برای  کشورهایی که در آنها ریشه دارید چیست؟
من در درجه اول آرزوی صلح برای  تمام مردم جهان دارم.  به خصوص در کشور  افغانستان که سال ها در معرض جنگ وتهاجم بوده است. دلم می خواهد مردم بتوانند بدون دغدغه زندگی کنند.  من بخصوص از اجرای موسیقی افغان خیلی خوشحال می‌شوم. بخاطر اینکه خیلی از مردمی‌ که با فرهنگ افغانستان آشنائی ندارند و عقایدشان راجع به این کشور کلیشه ای است با شنیدن این موسیقی نظرشان عوض می‌شود و من فکر می‌کنم برای من سعادتی است که بتوانم به عنوان یک هنرمند این قدم کوچک را بردارم.  من درطول سال ها  از طریق مدیتیشن حس کردم که ما انسان ها همه با هم ارتباط داریم  و وقتی ما کسی را ازار و اذیت می‌کنیم یک جور دیگر انعکاس آن در زندگی خودمان پدید می‌آید. اگر انسان بتواند  به این حد برسد که این  حس را درک کند بسیاری از مشکلات امروز ما حل خواهد شد.