Mix1308-27

 

نخستين اجراي نمايش “جانا و بلا‌دور”، بازسازي نويني از “سايه بازي”، يكي از قديمي‌ترين شيوه‌هاي نمايشي كشورهاي مشرق زمين كه از هفت قرن پيش در ايران ناپديد شد و امروزه براي بسياري هم چنان ناشناس باقي مانده است، با داستان گويي محسن نامجو و مژده شمسائي در تئاتر كابرلي كاميونيتي سنتر شهر پالو آلتو در حومه سن فرانسيسكو بر روي صحنه آمد و با استقبال پرشور تماشاگران ايراني و غير ايراني روبرو شد.
“جانا و بلا‌دور”، با شكل مدرني از شيوه‌هاي نمايشي كهن “سايه بازي”، تازه‌ترين اثر بهرام بيضائي، نمايشنامه نويس، سينماگر، نويسنده و پژوهشگر، و انعكاسي جادوئي است از “زندگي” از طريق شعر، روايتگري، عروسك گرداني، موسيقي و افسانه كه توانسته است تئاتر مهاجرت را به مقصد نهايي، يا يك تجربه خالص و پاكيزه هنري جدا از هرگونه رنگ و بوي سياسي و انگيزه‌هاي تجارتي برساند.
نمايش “جانا و بلا‌دور” به زبان فارسي و ترجمه انگليسي كه بيضائي آن را در رابطه با هنر از دست رفته “سايه بازي” در ايران “پاگذاري به جهاني گمشده” مي‌خواند، حاصل پنج ماه تمرين‌هاي روزانه و تلا‌ش‌هاي خستگي ناپذير اين كارگردان، بازيگران، گروه عروسك گردان ها، نورپردازان، نوازندگان موسيقي، طراحان صحنه، افراد فني و هنرمندان گرافيك، همراه با پشتيباني مادي و معنوي حاميان “مركز مطالعات ايراني دانشگاه استنفورد” به رياست عباس ميلا‌ني استMix1308-29.

جانا و بلادور
سال‌ها شگفت زده سايه بازي بوده‌ام. شكلي نمايشي كه واپسين نشانه‌هاي آن در ايران به هفت قرن پيش برمي‌گردد.
براي ما جانا و بلا‌دور نه تنها كوشش براي بازشناسي و بازيابي يك شكل نيرومند نمايش از دست رفته است، كه هم چنين مقابله اي است با آن استبداد تاريخي كه سايه بازي ايران را حذف و نابود كرد.
سايه بازي از نيرومندترين تجربه‌هاي نمايشي بشري است. وهم يا رازآلودگي بنيادي اين شكل نمايشي، نه تنها همواره خيال انگيزبوده است، كه هميشه وهمه جا رازآلودگي جهان هستي را به تماشاگران ياد مي‌آورده است.
اين نمايشي است بر شعر و نثر، خواندن و گفتن، وسرودن و موسيقي، همچنان كه برخوانان، چرگزها، گوسان ها، و خنياگران دوره گرد داستانگو زماني بيش و كم به كار مي‌برده‌اند و اگر چه جانا و بلا‌دور بر پايه‌اندوخته‌هاي فرهنگي ايراني و سايه بازي گم شده آن است كه در متن‌هاي ادبي كهن ستوده شده اما محتواي آن مضموني بشري و جهاني و همه گير است.
داستاني، ريشه‌هاي آن در اساطير نانوشته فرهنگ كشاورزي باستان، درستايش نيروهاي باروري آب و خاك و باد و آتش، و ايستادگي و چالش آنان در برابر نيروهاي ويرانگر مرگ آداستاني كه در بازگفت‌هاي ديگري (وحماسي يا مردمانه )ر!تا امروز ميان ما، هم در ادبيات و هم درقصه‌هاي مادربزرگ‌ها زنده است
شايد بتوان اين تئاتر را نوعي تجربه تازه به شمار آورد چرا كه از طريق آن براي نخستين بار، يك ژانر تئاتري ايراني تجربه نشده، در سطح بين المللي به تماشاگر غير ايراني ارائه شده است.
جانا و بلا‌دور، “يك پديده نادر تاريخي”
نمايشنامه “جانا و بلا‌دور” كه از چهارشنبه 27 ژوئن تا شنبه 30 ژوئن اجرا خواهد شد، نخستين كار تئاتري آقاي بيضائي از سال 1384 تاكنون است.
آخرين كار آقاي بيضائي در سال 1386 در تالا‌ر وحدت تهران به روي صحنه رفت. اين نمايش افرا يا روز مي‌گذرد نام داشت كه شرح مصائب معلم مدرسه‌اي در يكي از محله‌هاي پايين شهر است كه پدرش در جنگ با اشرار به شهادت رسيده و او مجبور است مخارج زندگي خانواده‌اش را بپردازد.
آقاي بيضائي از سه سال پيش به عنوان استاد مدعو، در بخش ايرانشناسي دانشگاه “استنفورد” درشمال كاليفرنيا به تدريس اشتغال دارد.
عباس ميلا‌ني، رئيس بخش ايرانشناسي اين دانشگاه مي‌گويد: “در استنفورد معمولا‌ كساني به عنوان استاد مدعو دعوت مي‌شوند كه در رشته خودشان سرآمد جهاني باشند. بيضائي كسي است كه تئاتر ايران، سنت تعزيه و مدرنيسم تئاتر ايران و تاريخ تئاتر ايران را مي‌شناسد و كتابي كه او بيش از 40 سال پيش در اين مورد نوشته هنوز تنها كتاب درسي ما در اين زمينه است.”
عباس ميلا‌ني درمورد پيدايش پروژه “جانا و بلا‌دور” مي‌گويد: “يك سال و نيم پس از اينكه آقاي بيضائي كار خودشان را به عنوان استاد مدعو در اينجا آغاز كردند، روزي ضمن صحبت از ايشان پرسيدم كه چرا يك تئاتر روي صحنه نمي‌آورند؟ ايشان هم گفتند كه “اتفاقا فكري دارم كه الا‌ن 30 سال است دارم روي آن كار مي‌كنم و مايلم آن را روي صحنه بياورم” و از قضا يك قطعه كوچك آن را برايم خواند. من همانجا متوجه شدم كه اين چيز شگفت انگيزي است و زيبائي غريبي دارد. گفتم سعي كنيم اين را روي صحنه بياوريم. لا‌زم بود به طور اخص بودجه ويژه‌اي براي اين پروژه تامين كنيم كه آقاي حميد مقدم و خانم بيتا درياباري با سخاوت تمام آن را در اختيار ما گذاشتند.”
آقاي ميلا‌ني مي‌گويد: “پيش از اين آقاي بيضائي در دو جلسه جداگانه در دانشگاه درباره سايه بازي و ريشه‌هاي تاريخي آن صحبت كرده است. اين مطالعات آقاي بيضائي به ما نشان مي‌دهد كه تا 700 سال پيش در متون ادبي و در شعرهايمان اشارات خيلي دقيقي به سايه بازي بوده اما بخشي از روحانيت زير آب آن را زدند چون معتقد بودند اين شبيه سازي است و شبيه سازي هم از نظرآن‌ها فضولي در كار خداست.”
آقاي ميلا‌ني در ادامه اين سخنان درباره حوصله، دقت و پايبندي به كاري كه مستلزم به روي صحنه آوردن چنين پروژه عظيمي است مي‌گويد: “براي من كاملا‌ روشن است كه اين يك لحظه تاريخي مهم در تئاتر ايران به شمار مي‌رود چون چيزي شبيه به اين نه در خارج از ايران بلكه در داخل ايران هم تا كنون اجرا نشده است.”

نقش “زن” و وارونه سازي قراردادها
بهرام بيضائي در نمايش “جانا و بلا‌دور” هرچند بنا برگفته خودش در پي بازيابي و نوسازي يك شكل نمايشي كهن است، اما در آن محدود نمي‌ماند و در قراردادهاي آن دست مي‌برد.
در شكل اجرائي آن، زن داستانگو با بازي مژده شمسائي را بر مرد داستانگو يا صورتخوان(با بازي محسن نامجو) مي‌افزايد و در طرح داستاني خود هم چنين، قرارداد هميشگي زنان دربند و پهلوانان رهايي بخش را وارونه مي‌كند:

مجلس يكم
جهان يخ زده و هركسي جايي تك افتاده. بلا‌دور، آن هميشه دوشيزه، نگهبان چشمه آب جهان، برقله تارا، مي‌گويد به درخت سخنگو كه خواب بدي ديده. دو برادرش، درواي و تش انگان، در بند ديو هفت سرند، در قلعه يخين. و ديو او را عوض مي‌خواهد، او را و خواهرش را – جانا— كه نگهبان باغ پرديس است.
بلا‌دور در جامه مردان، پس از بدرود با پدر و مادرش كه خود در راه مرگ اند، پي دو برادرش مي‌رود كه در قلعه يخين در زنجيرند.”
در اينجاست كه افسانه‌هاي گذشتگان با گويش شاعرانه زن داستانگو و مرد صورتخوان از دو سوي صحنه در متن يك موسيقي هيجان آور زنده آغاز مي‌شود.
كم كم انعكاسي از عروسك‌هاي مشبك و برش دار سايه كه از تركيب با نور جان گرفته‌اند روي پرده نمايان مي‌شود و آن‌ها با افسونگري و حركات جادوئي خود، تبديل به واسطه هايي ميان دو گروه بازيگر و تماشاگر مي‌شوند.
با آغاز جدال هميشگي خير و شر، رقص مدهوش كننده عروسك ها، تماشاگر را از راه چشم چنان مجذوب مي‌كند كه كم كم كلا‌م‌هاي شاعرانه، از دغدغه درك كامل مفهوم ديالوگ‌ها دورشده و به صورت آوايي از دل برآمده برگوش دل و جان جان تماشاگر مي‌نشيند.
“در راه قلعه يخين، آنگاه كه بلا‌دور با ديوي روبرو مي‌شود كه خود را به شكل گرازي درآورده، ناگهان يكي از چاه درمي‌آيد و گراز را به ضربتي مي‌اندازد و بلا‌دور را به چاه خود مي‌برد. بلا‌دور به زودي درمي‌يابد كه او كشتگري هم چوپان و هم شكارچي است به نام برزوي بهادر، كه فريب آهوي پل فريب جهي را خورده و به چنگ ديوان افتاده . . .”
عروسك‌ها در اين صحنه وهم انگيز، بي محابا حركت مي‌كنند. در آن زندگي مي‌كنند و با عبور دقيق نور، از درون قرن ها، با مضامين اسطوره‌اي بهرام بيضائي براي ما داستاني را تعريف مي‌كنند از دوران حكمراني “تاريكي” بر جهان.
بازگفت و خوانش متن را دو راوي نمايش، محسن نامجو و مژده شمسائي با بازيگري استادانه اي از طريق صدا سازي كم نظير، امكان پذير مي‌كنند.
در نهايت داستان نمايش يا همان جريان ستيز ميان آب، باد، خاك و آتش به خلقت جهاني تازه ختم مي‌شود: …”بلا‌دور از ترس خود آينه اي مي‌سازد. هفت سر، خود را در آن مي‌بيند و از ترس خود از پا درمي‌آيد و بلا‌دور گردنش را مي‌زند .. ! جانا در باغ پرديس در مي‌نگرد كه گرماي جهان بازآمد و گيتي دم زد و در مي‌يابد كه بار ديگر باغ نيرو مي‌گيرد و سرسبز مي‌شود.”
تماشاگر”جانا و بلا‌دور” در جريان اين نمايش سه ساعته بيش از هر چيز به امر مهم بازيگري و نقش بازيگر در تئاتر پي مي‌برد.
تكليف سختي كه مژده شمسائي و محسن نامجو به بهترين نحو از عهده انجام آن برآمدند.
از سوي ديگر، كار با كارگرداني با تجربيات بهرام بيضائي به محسن نامجو فرصتي داده است تا به اجراهاي شگفت انگيز موسيقي صحنه اي خود ابعاد تازه‌اي ببخشد و در قالب بازيگري كم نظير هم تماشاگر خود را شگفت زده كند.