Mix1312-08

 

سفري كوتاه به زندگي هنري دو چهره سينما،  تئاتر و موسيقي ايران
ليلافروهر  و شهره آغداشلو

‌شهره به ليلا: با شنيدن صدايت، مهارتت در آوازخواني و انتخاب هاي شايسته و بجايت تصميم به همكاري گرفتم
ليلا به  شهره:  دوستي ات را چه در وطن و چه در سفر تجربه كردم
و تغييرناپذيري ات را،  پايداري ات را،  براي همين هم خواستم با هم همسفر شويم

Mix1312-09

شهره: وقتي فريبا فروهر در ضمن دعوت به همكاري، خبر آلبوم جديدت را داد، با شنيدن صدايت،  مهارتت در آوازخواني و انتخاب هاي شايسته و بجايت تصميم  به همكاري گرفتم.Mix1312-10
ليلا:  دوست داشتنت را از نوجواني آموختم،  وقتي بازي ات را در فيلم >گزارش< كار كيارستمي ديدم،  دوستي ات را چه در وطن و چه در سفر تجربه كردم و تغييرناپذيري ات را،  پايداري ات را. براي همين هم خواستم تا همسفر شويم.
شهره: با سلطان قلب ها در قلب دوستدارانت جاي گرفتي. اگرچه در مراد و لاله هم همانقدر درخشيدي،  بماند كه در 3‌ سالگي هم در نقش يك كودك خردسال براي اولين بار همراه با بازيگر پرقدرت تئاتر ايران آقاي ارحام صدر و پدر و مادرت جهانگير و فرنگيس در صحنه تئاتر سپاهان اصفهان دل از تماشاگرانت ربودي و همين كودك خردسال در نزديك 47‌ تا 40‌ فيلم سينمايي نقش آفريني كرد.
يادت هست وقتي مثل شميم جنگل هايي– مثل سكوت بركه هايي ورد زبان جوان ها شد؟
يادت هست فيلم هاي تشنهها، هم كلاسي و  مهمان كه در آن نقش زيبايي را ايفا كردي؟
زمان گذشت و ما هم از فراز و نشيب هاي بسيار گذشتيم تا پخته شويم.
ليلا: چهارده ساله بودم كه خواندم و سيزده ساله بودم به اصرار همين آقاي ذكايي سردبير و خالق مجله جوانان در يك ميهماني آواز خواندم. آقاي قرباني كه در اين ميهماني شركت داشت از پدرم خواست تا اجازه بدهد هنر خوانندگي را به طور جدي دنبال كنم، تلاش آقاي قرباني  باعث شد تا اولين كارم با يك اركستر 40‌ نفره در كاباره ميامي‌ آغاز كنم. و با آهنگسازها و شعراي بنام آن زمان اولين كارهايم را اجرا نمايم آهنگسازها و شعرايي چون:  پرويز مقصدي– بابك بيات– اردوان سرفراز– واروژان – جنتي عطائي – فريد زلاند– زويا زاكاريان– امير آرام – فريدون عليخاني – منوچهر و ناصر چشم آذر.
شهره: اگرچه از همان زمان كودكي كه با در آوردن اداي اعضاي فاميل در ميهماني هاي فاميلي همه را سرگرم مي‌كردم ميدانستم كه عاشق بازيگري ام اما خبرش را در شانزده سالگي به مادرم دادم.Mix1312-11
با خانم دايي و دختردايي هايم كه در گرگان زندگي ميكردند رفتيم به ديدن بربادرفته، يك دل نه صد دل عاشق اسكارلت اوهارا شدم و بازي زيباي ويويان لي و اينكه چگونه خانه پدري اش Tara‌ را با چنگ و دندان حفظ ميكند. به دختر دايي هام گفتم،  يه روزي، اگه دختردار بشم اسم اش  را ميذارم .Tara
اماخبر عشق به بازيگري را گذاشتم براي مادرم،  صبرم نبود تا به تهران برسم،  وقتي بالاخره رسيدم خونسرد بهش گفتم كه بربادرفته باعث شد تا من بالاخره تصميمم رو بگيرم و ميخوام كه بازيگر بشم.
مادرم گفت: در زير سقف اين خونه چنين امكاني رو نداري،  شما بايد دكتر بشيد!
ليلا: چون هنوز به سن 18‌ سالگي نرسيده بودم سازمان راديو و تلويزيون اجازه نميداد تا در استوديوي تلويزيون  از كارم فيلمبرداري بشود، اما پذيرفتند تا فيلم خواندن ام را نشان بدهد.
توسط يك گروه حرفه اي فيلمبردار از تلويزيون ملي به كارگرداني محمد مجيد يوسف به ميامي‌آمدند و از خواندنم، كارهاي جديدم موزيك ويدئو تهيه كردند درست مثلMix1312-12   Video Music‌ هاي امروز.
براي همين هم وقتي براي اولين بار در سن 14‌ سالگي به روي صحنه رفتم با سالني لبريز از تماشاگر و تماشاچيان روبرو  شدم كه كارم را مي‌شناختند. اما نميدانم چرا مبهوت روي صحنه ايستاده بودم و مثل اين بود كه قلب ام پيراهن نقره اي ام را مي‌سوزاند.
ليلا: خيره به تماشاگران ايستاده بودم، زيرا تماشاچيان از من استقبالي كردند كه احساس كردم شوق خواندن بي دليل در من به وجود نيامده و به همين خاطر دلم مي‌خواهد بخوانم.
وقتي فريدون آو، نقاش و هنرمند، خبر آزمون بازيگري در نمايش جاده باريك به شمال دور، اثر ادوارد باند را داد خودم را به كارگاه نمايش رساندم تا در اين آزمون شركت كنم. بيژن  صفاري رئيس كارگاه نمايش، زنده ياد عباس نعلبندان، مدير كارگاه نمايش، مريم خلوتي كارگردان و دستيار و همسرش پل نبتان در انتهاي سالن نشسته بودند. وقتي نوبت به من رسيد هرچه در توان داشتم را نثار اين نقش شاهزاده انگليسي در ژاپن كردم،  بعد از ايفاي چند خط ازنقش آنقدر هيجان زده و خوشحال بودم كه تقريبا هيچ صدايي نمي‌شنيدم. اما صداي عباس نعلبندان راكه خبر قبولي ام را به من داد همواره بياد دارم.
ليلا:  شب اول اجرا دل توي سينه ام نبود، دوبار تصميم  گرفتم تئاتر را ترك كنم و خودم را راحت كنم. اما وقتي پايم را روي صحنه گذاشتم فراموش كردم كه بودم، چه بودم و كجا بودم.
ادامه دارد

Mix1312-13Mix1312-14.