1337-24

 

1337-20

شنبه شب در خانه ی فرهنگ وهنر (مرتضی برجسته) جشنی به نام مولانا زیر عنوان «سماع خانه» برگزار شدکه از تنوع و تازگی برخوردار بود. استاد فرهنگ فرهی بعد از نمایش فیلم کوتاهی از استاد زنده یاد «همایون خرم» به مدت 9 دقیقه سخن درباره ی دو فاجعه ی دردناکی که در دو قلمرو موسیقی و روزنامه نگاری، درگذشت همایون خرم و محمود عنایت اتفاق افتاده بیان داشت و از ویژگی های خرم در نوازندگی و آهنگسازی سخن گفت و سپس یادآور شد که اگر بخواهم حتی از یک صفحه از دایرة المعارف مولانا سخن بگویم به مجال و فرصتی نیاز دارد که با ظرفیت این سالن نمی گنجد آنگاه بازگو کرد که:
میخواهم از دریا سخن بگویم، از دریا نه که از اقیانوس که بخش اعظمی از کره ی ارض را تصرف کرده که گاه توفان است وعصیان زده، سرکش و یاغی و گاه آرام آرام. و گاه از امواج سهمگین و سنگین و با موج های سرکش مهارناپذیر… وگاه آرام آرام گاه 1337-21گردابی به بلندی قله ها که وقتی فرو می ریزد شهرها و مردمان را در هم می کوبد. گاه آرام آرام چون آسمانی صاف و با شکوه با ماه کامل و پریچه های ستاره که حسرت سفر به جزیره های دوردست را در دل عشاق جوان بیدار میکند.
از جلال الدین محمد بلخی(ونه رومی) سخن میگویم که گاه ملتهب و مشتعل بود وگاه خاموش و آرام. او مجتهد و پیشنماز اعلم بود و فقیهی اعظم که از نقاط دوردست و اقصا نقاط جهان سلاطین، سرداران، فرماندهان و دیگر بلندپایگان فقها، علما و حتی دراویش پاپتی از راههای دور در جاده های خارناک و سنگلاخ برای درک محضر مولانا می آمدند تا تبرکی بجویند و التجایی بیایند.
مولانا یک روز در راه درویشی را دید شوریده ای از شوریدگان زمین و از ندان عالمسوز. از آنها که بر هزاره ای یکبار و یا به هر سده ای یکبار در گوشه ای از زمین ظهور میکنند درویش خشتی زیر سر و نه اختر 1337-22تابناک در زیر پا دارد.اما در هیچ کتاب و سند و مأخذ و مرجعی از او اثری نیست مگر در شعر تابناک و روشن خود مولانا زیر نام غزلیات شمس.
این هر دو عظمتی نداشتند تا قبل از دیدار هم و در واقع بعد از دیدار مکمل هم بودند و اگر شهرت و آوازه ای بود فقط مولانا داشت آنهم در قلمرو مذهبی، مولانا در نخستین دیدار تحت تاثیر آن درویش و کلام بلند او واقع شده که ملاقات هایی درخلوت و جلوت با هم داشتند. آیا به راستی فقط توانمندی آتش مولانا بود یا آمادگی بیشه که چنین حریقی به وجود آورد؟ این دیدار تغییرات شگرف و تعیین کننده در مولانا ایجاد کرد اما مریدان متعصب مولانا نمی توانستند این رابطه را تحمل کنند رابطه ی فقیهی عظیم الشأن و به زعم آنها با مردی جلنبر دوره گرد. شمس هم نمی توانست این مردمان جاهل و عقب مانده را تحمل کند از اینرو  شمس نتوانست بیش از دو بار در قونیه بماند… و مفقودالاثر شد… مولانا بی تاب شد دوری از شمس را تاب نیاورد از اینرو سفیرانی  به دمشق فرستاد تا به جستجویش بروند  که وقتی  وی را یافتند با التماس و التجا وادارش کردند که به قونیه باز گردد و بازگشت… اما این بار متعصبان بر آزار وایذاء خود افزودند حتی یکی دو محقق یادآور شده اند که او در مجلس مولانا بود که وقتی برای رفع حاجتی به بیرون رفت سه چهار نفر برخاستند  و او را در حوالی خانقاه به چاهی فرو افکندند… مولانا این بار خود به دمشق و حلب رفت تا شمس را بیابد که نیافت.»
مولانا روزی از بازار زرکوبان عبور میکرد که با آواز ضرب تق تق آنها یعنی زرکوبان شور عجیبی در مولانا ظاهر شد و به چرخ درآمد شیخ صلاح الدین زرکوب از دکان خود نیز بیرون آمد وسر در قدم مولانا نهاد وبی توقف در چرخ گرفته شیخ از حضرتش امان خواست که مرا طاقت سماع خداوندگار نیست و به شاگردان دکان اشارت کرد که اصلا ایست نکنند و دست از زدن بازندارند که مولانا همچنان از نماز ظهر تا نماز عصر در سماع بود که ناگهان از ژرفای وجودش آتشی جهید:
یکی گنجی پدید آمد که دراین دکان زرکوبی
زهی صورت ! زهی معنی، زهی خوبی، زهی خوبی
نخستین ابیاتی که مولانا بعد از مفقود شدن شمس سرود این ابیات بود
زاهد بودم ترانه گویم کردی،
سرحلقه ی جمع و باده جویم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم
بازیچه کودکان کویم کردی

و یا:
مرد مجاهد شدم عاقل و فرزانه شدم
عافیتا همچو مرغ از چه پریدی بگو؟
اگر بخواهم درباره ی مرید دیگر مولانا سخن بگویم یعنی 1337-23حسام الدین چلسبی سخن بدرازا می کشد که در ظرفیت این جلسه نیست.
سپس نوبت به ارکستر رسید آوازخوان آقای مهدی کلاهدوز بود با یک ارکستر ورزیده به رهبری آرش کمالیان ارکستر سازمان یافته ای بود بارها وبارها صدای دف را کف زدن های مردم قطع کرد، به هر روی شور وهیجانی به وجود آورد…
در بخش پایانی میترا و خانم نوشین دخت رقصی شورانگیز  به اجرا گذاشتند همراه با ترانه ای هیجان آمیز  … همینطور خانم میترا به رقص سماع پرداخت که خاطراتی را زیر نفوذ خاص خود قرار داد که بارها او را  تحسین کردند.
خود سهراب اندیشه هم ابتدا  سخن آگاهانه ای گفت اما بعد به مسیر افسانه سرایی افتاد که با واقعیت نمیخواند و بیشتر افسانه ای بود… و طولانی… اما در مجموع برنامه ای شنیدنی بود.
ساسان کمالی هم بعد از «تنفس» سخن کوتاهی گفت که ضمن آن اشاره ای داشت به دو DVD فرهنگ  فرهی به نام «هزاردستان» و از راه لطف به تحسین آن پرداخت روز بعد نیز در برنامه بامدادی اش باز از این DVD ها سخن گفت.
لازم به یادآوری است که شاعر پرآوازه آقای حسین توکل (واله) تابلویی نفیس و چهار جلد کتاب با امضا خاص از راه لطف پیشکش استاد کرد…
لازم به یادآوری است که برنامه ی آینده ی خانه فرهنگ و هنر اختصاص به شهر شراب و عشق و شعر دارد با صدای خواننده های شیرازی از جمله گلوریا روحانی صدائی که هرگز فراموش نمی شود، و حسین کامروا کمدین نامدار.
فرهنگ فرهی سپس این سروده ی شورانگیز مولانا را ارائه داد که با اقبال حاضران روبرو شد
بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم، جای دگر نمی شود
و  …