1632-55

توی تابستان دم کرده تهران، راهی ترکیه شدم. قرار دیداری با نامزدم ژوبین داشتم، همدیگر را در ایران دیده بودیم ارتباط مان برقرار بود تا او تصمیم گرفت از طریق نامزدی مرا به امریکا ببرد و در آنجا ازدواج کنیم.
ژوبین برایم یک اتاق جداگانه در هتل گرفته بود. گرچه ما وصلت مان را جدی گرفته بودیم و با توجه به ارائه مدارک قبلی بعد از دو هفته هم راهی امریکا شدیم من و ژوبین به لاس وگاس رفتیم، چون پدرش در این شهر بکار آپارتمان سازی مشغول بود و ژوبین هم همکارش بود.
من از همان روز اول عاشق این شهر شدم و یادم هست یک شب که برای خرید مایحتاج خانه رفته بودیم، آقایی میانسال که مرتب پیپ می کشید بعنوان دوست صمیمی پدر ژوبین به من معرفی شد. آقای کورش!
من نمیدانم چرا از همان لحظه اول چهره این آقا بر دلم ننشست و بعد هم متوجه شدم که او دختر تین ایجری را در همان سوپرمارکت زیرنظر دارد و از دور دیدم که به اونزدیک شده و سر صحبت را باز کرد و بعد هم انگار از جیب خود پولی در آورد و به او داد، با اینکه میخواستم بدانم آخر چه میشود، ژوبین مرا از آنجا بیرون برد ولی چهره دخترک کاملا در ذهنم حک شد. با آن موهای بلند طلایی و چهره معصوم وکلاهی که بر سر داشت.
من وقتی به خانه رسیدیم پرسیدم این آقای کورش چه کاره است؟ ژوبین با تعجب گفت چرا کنجکاو شدی؟ گفتم شبیه پدر یکی از دوستان قدیمی من است، گفت کورش تحصیلکرده هند است ولی از 30 سال پیش در امریکا زندگی می کند، در کار خرید و فروش ملک مهارت دارد و پدرم می گوید او یک هفت خط در کار خودش بحساب می آید و تا امروز هم زن نگرفته. میگوید بدنبال یک زن نجیب می گردد.
من دیگر کنجکاوی نکردم و درست 3 روز بعد وقتی به همان سوپرمارکت رفتم، پوسترهایی بروی در و دیوار دیدم که خبر از گم شدن آن دختر می داد! من برجای خشک شدم، یکی دو بار خواستم به ژوبین بگویم آن شب از دور دیدم که کورش به آن دخترک پول می داد ولی ترسیدم، زندگی تازه خود را به خطر بیاندازم و پدرش ناراحت بشود. بهمین جهت دم نزدم و در تلویزیون ها هم تصاویر دخترک را دیدم که خبر می داد آن شب بدلیلی از پدر و مادرش جدا میشود و دیگر بر نمی گردد. من حتی هفته بعد در مهمانی خانه پدر ژوبین هم کورش را دیدم که خیلی خونسرد با دوستان خود مشروب می خورد و سرش گرم است.
بعد از مدتی ماجرای دخترک به فراموشی سپرده شد و من هم با ژوبین ازدواج کرده و به آپارتمان مستقل خود رفتیم و من بدلیل تحصیلات حسابداری خود، در بخش حسابداری کمپانی ژوبین و پدرش مشغول کار شدم. زندگی من و شوهرم با تولد دو دختر دوقلو، بکلی دگرگون شد، مادرشوهرم با علاقه خاص روزها از دوقلوها نگهداری می کرد و من بعد از ظهرها با شوق به خانه می آمدم تا ساعات قشنگی را با آنها بگذرانم.
راستش من زیاد چشم دیدن کورش خان را نداشتم و از بخت من، او برای برنامه ریزی جهت سرمایه گذاری در یونان و ترکیه به آن مناطق رفت. خود بخود در جمع ما دیده نمی شد، حدود 6 ماه بعد پدر ژوبین هم به مدت دو ماه به آن سوی سفر کرد، ولی با وجود اصرار ژوبین من حاضر نشدم، از امریکا خارج شوم و دلم میخواست روزی پدر ومادرم به امریکا بیایند. گرچه مادر ژوبین هم برای دیدار فامیل به ترکیه رفت و من یک شب فهمیدم پدر و مادرو خاله هایم نیز به استانبول و آنتالیا برای دیدار فامیل ژوبین رفته اند.
بعد از دو سه هفته ژوبین گفت پدر ومادرم یک خبر سورپرایز برای تو دارند که بعدا خودشان توضیح میدهند، من هیجان زده شدم، خیلی دلم میخواست بدانم براستی چه سورپرایزی است ولی آنها قول دادند بمجرد بازگشت مرا در جریان بگذارند.
سرانجام آنها برگشتند و تصاویری به من نشان دادند که بجای خوشحال کردن من، مرا شوکه کرد، ولی جلوی خودم را گرفتم تصاویر مراسم ازدواج خاله ام رعنا و کورش خان بود. اصلا باورم نمی شد، دستپاچه شده بودم، نمی دانستم چکنم، عاقبت به خاله رعنا زنگ زدم، ضمن تبریک گفتم چه شد که اینگونه سریع ازدواج کردی؟ گفت کورش مرد خوبی است، او در ضمن مرد مرفهی است، بهرحال آینده ام تضمین شده است گفتم چقدر او را می شناسی؟ گفت در این مدت همه رفتار و کردارش را زیر نظر داشتم، بجز کمی هیز بودن که بیشترمردها دچارش هستند هیچ عیب و ایرادی ندارد. من احساس کردم دارم بیشتر از حد خود جلو میروم، خصوصا که خاله رعنا حتی او را دوست دارد.
در فاصله آماده شدن گرین کارت خاله رعنا، او به ایران بازگشته بود و من با مادرم حرف زدم، او هم خیلی خوشحال بود. خلاصه همه فامیل خوشحال بودند و من سرگردان مانده بودم. تا یکروز شنیدم که کورش و خاله رعنا در راه امریکا هستند، هم خوشحال بودم و هم نگران، چون همه افکارم پر از رویدادهای منفی شده بود. بازگشت آنها و رفتار عاشقانه شان مرا تا حدی آرام کرد و سعی نمودم به خودم بقبولانم که کورش در ماجرای آن دخترک نقشی بجز کمک انسانی نداشته است.
مدتی گذشت تا من پوستری را از آن دخترک داشتم، از میان مجلات درون اتاقم بیرون کشیدم و نمیدانم چرا تصمیم گرفتم، به طریقی آنرا از نظر کورش بگذرانم. یک شب که به کازینو رفته بودیم براثر اتفاق کورش بالای سر من آمده و برای برنده شدن روی ماشین های قمار راهنمایی میکرد، که من خیلی زیرکانه از درون کیفم پوستر دخترک را بیرون آوردم و گفتم کورش خان یادتان هست توی اون سوپرمارکت شما به این دخترک پول دادی. کمکش کردی؟ کورش که رنگش پریده بود و دستش می لرزید، پوستر را از دست من قاپید و گفت چرا این کار را کردی؟ منظورت چیه؟ می خواهی زندگی مرا عشق و سعادت خاله ات را ویران کنی؟ حسودیت میشود؟ بهت هشدار میدهم وارد این دردسرها نشو، به تو چه ربطی دارد من به آن دخترک کمک کردم، بعد پوستر را پاره کرده و در جیب خود گذاشت و رفت. از آن روز، کورش دیگر به خانه ما نیامد و اصولا از برخورد با من پرهیز میکند و من درمانده ام که چه باید بکنم؟ آیا براستی کورش در گم شدن دخترک دست داشته؟ آیا پای جنایتی در میان است؟ آیا فقط در همان دادن پول خلاصه شده بود؟ آیا من باید با پلیس و یا شوهرم حرف بزنم؟ چنین اقدامی نه تنها در زندگی خاله ام بلکه بیزینس خانوادگی شوهرم را دچار خطر نمی کند؟ من چکنم؟
سالومه – لاس وگاس

دکتر دانش فروغی روانشناس بالینی و درمانگر دشواریهای خانوادگی

به بانو سالومه از لاس وگاس پاسخ میدهد

کورش را در یک سوپرمارکت بعنوان دوست صمیمی پدر ژوبین شناختید ولی رفتار او سبب شد که نسبت به کورش احساس خوبی در شما بوجود نیاید. یک مرد مسن از دور دختری را می بیند و او را زیرنظر می گیرد و در پایان به او نزدیک میشود و پول در اختیارش می گذارد. تا اینجای داستان کورش مردی است که به یک دختر جوان پولی پرداخته است. در اینجا شما فرضیه هایی را برای خود بوجود آورده اید. یکم اینکه کورش به این دختر پول داده که او را فریب بدهد. دوم آنکه او را از پیش بدلایلی نمی شناخته و می دانسته است که از او پول می پذیرد. سوم اینکه این دختر را با خود به مکان نا معلومی برده و به او آزار رسانده است. چهارم اینکه ممکن است این دختر را برای پنهان نگهداشتن رفتار جنایت آمیز کشته باشد.
واقعیت این است که میتوان در هر دیدار و برخوردی برای هر گفت و گوی معمولی که افراد با یکدیگر دارند، چنین فرضیاتی را کم و بیش در نظر گرفت. اما شما پس از سالها که از آن حادثه گذشت پوستر آن دختر را می بینید و آنرا نگهمیدارد. آیا این پوستر در ارتباط با کورش بوجود آمده است؟ این پوستر چه موضوعی را بگونه تبلیغ در اختیار مردم می گذاشت؟ اگر این دختر درحدی بود که پوستر او می توانست در میان مردم دست به دست به گردد، مسئله ی پذیرش پول آنهم در یک سوپرمارکت چه مفهومی دارد؟
واقعیت این است که نمی توان براساس حدس و گمان به دیگران برچسب زد. باید دید اینک که او با خاله شما ازدواج کرده است چه نوع رفتاری را از خود نشان میدهد؟ حتی دستپاچگی کورش پس از دیدن پوستر میتواند ترس از آگاه شدن همسرش از یک رابطه ی قبلی باشد!
نکته مهم این است که در هرحال اگر با کمک روانشناس از گذشته تا حال خود صحبت کنید شاید دلایل اینگونه کنجکاوی ها را که توام با بدبینی است بیابید. جنایتی اتفاق نیافتاده است که کسی بتواند برای آن متهمی پیدا کند.