1636-78

در فرودگاه سانفرانسیسکو، من و شوهرم الینا را دیدیم، که با یک ساک کوچک گوشه ای نشسته و اشک می ریزد. من جلو رفتم و پرسیدم اتفاقی برایت افتاده؟ گفت 6 سال برای یک خانواده کار میکردم، با جدایی آنها از هم، عذر مرا خواستند. پرسیدم چه می کردی؟ چرا حالا اینجا هستی؟ گفت پرستاری از بچه ها و آشپزی می کردم، زن و شوهر مرا از مصر آوردند، گفتند برایت گرین کارت می گیریم، برایت حقوقی تعیین می کنیم، ولی در تمام 6 سال گذشته نه تنها حقوقی به من ندادند، بلکه گرین کارت هم نگرفتند در این مدت ویزای من سرآمده بود، نه راه پیش داشتم و نه راه پس. آنقدر صبر کردم تا شاید یکروزی معجزه ای رخ دهد ولی معجزه هم رخ نداد و حالا من نمی دانم چکنم؟
روزبه شوهرم گفت نظرت چیه؟ می خواهی او را برای پرستاری از بچه ها به خانه ببریم؟ گفتم تکلیف گرین کارت اش چه میشود؟ گفت اگر از طریق یک وکیل درباره مشکل اش و ظلمی که در حق اش شده، اقدام شود، شاید حتی به او گرین کارت هم بدهند. بهرصورت ما الینا را به خانه بردیم و از یک وکیل آشنا خواستیم، پرونده او را دنبال کند.
الینا خیلی زود با بچه های ما اخت شد، خوب بلد بود در دل شان جای گیرد. بدلیل اندام شکیل و چهره دلپذیر، مورد توجه مردان فامیل هم بود، ولی ما برای همه توضیح دادیم که دست از سرش بردارند و بگذارند زندگی اش را بکند، وکیل آشنا با پیدا کردن راه حل هایی و حتی پیدا کردن آن زن و شوهر، نه تنها جلوی دیپورت الینا را گرفت، بلکه امکانات گرین کارت اش را فراهم ساخت و از اینها گذاشته ترتیبی داد که آن خانواده بابت 6 سال زحمت و کارش، قانونا برایش پول خوبی بپردازند و ما همه آن پول را به حساب بانکی الینا واریز کردیم تا برای آینده اش بکار گرفته شود. راستش تا زمانی که گرین کارت اش را نگرفته بود الینا خیلی محتاط و آرام بود ولی بعد از گرین کارت، حتی شیوه لباس پوشیدن اش هم تغییر کرد، گرچه او یک بیبی سیتر بی همتا بود، بچه ها سایه به سایه او میرفتند. در خانه ما، 4 دختر و پسرمان بدون نظر و دستور و خواسته الینا هیچ کاری نمی کردند. هر دستور و خواسته ای ما داشتیم از طریق الینا عملی می شد واین نفوذ به بچه های دوست و آشنا هم بشود. بطوری که در مهمانی ها و گردهمایی ها، این الینا بود که همه بچه ها را تحت کنترل داشت و خیلی ها در پی شکار او بودند. دو سه بار من مچ دوستان نزدیک مان را گرفتم که با گذاشتن یک دسته صددلاری در کیف الینا، از او می خواستند به آنها زنگ بزند و حتی بیزینس کارت و شماره تلفن هایشان را پیدا می کردم که از او می خواستند با حقوق بالاتری با آنها کار کند! این مسئله حتی سبب شد میان ما و چند خانواده و دوست قدیمی بهم بخورد و برای اینکه از شر آنها راحت شویم ما تلفن خانه را عوض کردیم . گرچه الینا خیلی زود صاحب دو تلفن دستی شد، یکی مربوط به امرجنسی بچه ها بود و دیگری برای گفتگو با فامیل خود در مصر، که البته همه هزینه ها را خود می پرداخت.
من خوب که توجه کردم دیدم الینا با شیوه لباس و آرایش و حرکات خود، تقریبا 90درصد مردان فامیل و آشنا را بدنبال خود می کشاند و این مسئله مرا نگران می کرد. چون دو سه بار سبب درگیری میان زن و شوهرها شد. تا من یک شب با الینا حرف زدم و گفتم چرا اصرار دارد اطرافیان را وسوسه کند؟ می گفت من تقصیری ندارم، این مردهای اطراف شما هستند که ضعیف و ناتوان و بدون هیچ اعتماد به نفسی میباشند!
کم کم چند تن از جوان های فامیل زمزمه دوستی و رابطه و حتی نامزدی را با الینا مطرح کردند و جالب اینکه الینا همه را رد می کرد. یکبار که شوهرم روزبه با او خیلی جدی حرف زد، الینا گفت من بدنبال یک شوهر میلیونر هستم، که همه عمرم راحت زندگی کنم، من نمی خواهم جور دیگران را بکشم این جوانها که اطراف من می دوند، دنبال یک زن می گردند که هزینه های زندگی شان را هم تامین کند و اتفاقا یکی از دوستان روزبه، با دیدن الینا شوکه شده بود می گفت دارم فکر می کنم او بعنوان یک هسمر چقدر با من هماهنگ است؟ روزبه گفت ظاهرا زن کاملی است، ولی یادت باشد، که او فقط بدنبال ثروت مردهاست و اینکه روزی آنقدر پولدار شود که همه فامیل را به امریکا بیاورد و خود یک کمپانی بزرگ راه بیاندازد و همه را در آن بکار بگیرد. دوست روزبه گفت یک اندیشه خوب و انسانی است من گفتم بله، ولی یادتان باشد که او اصولا روح نا آرامی دارد، هرچه پیش میرود، تغییر می کند، الینا که امروز روبروی ما راه میرود با الینایی که ما در فرودگاه دیدیم، زمین تا آسمان فرق دارد.
در پشت پرده چند تن از مردان آشنا، با الینا گاه شبها بیرون میرفتند و ما بی خبربودیم، چون الینا طبق قول و قرارمان در شبها آزاد بود در این میان من و روزبه واقعا مدیون او بودیم، چون الینا 2 بار بچه ها را در غرق شدن در استخرو یکبار از میان امواج دریا نجات داد، یکبار حتی خود را به خطر انداخت و جلوی برخورد یک اتومبیل را با پسر 7 ساله مان گرفت، خود مجروح شد و ما هیچگاه آن رویدادها را فراموش نمی کنیم ضمن اینکه در هر شرایطی، الینا همچنان به ما و بچه ها خدمت می کرد و خود را مدیون ما میدانست.
با آمدن بردیا یکی از دوستان قدیمی شوهرم از فرانسه، زندگی ما دچار تغییراتی شد، چون بردیا از همان هفته اول به الینا دل بست، بردیا در پاریس صاحب چند مجموعه ساختمانی بود، ثروت کلانی داشت و در ضمن با همسرش دو سالی بود اختلاف داشت و حرف از جدایی شان می زد و تنها مانع آنها دختر 10 ساله شان بود که عاشق هر دو بود و حتی تهدید به خودکشی کرده بود.
کار بردیا و الینا به جایی رسید که تقریبا هرشب بیرون میرفتند و بردیا که قرار بود 20 روزه برگردد، دو ماه ماند و یکروز من با خبر شدم که الینا حامله است، حادثه ای که اصلا انتظارش را نداشتیم، همزمان دختر بردیا از پاریس زنگ زد و گفت پدرم را برگردانید، اگر پدرم در امریکا بماند و یا از مادرم جدا شود، من دق می کنم.
از سویی بردیا گفت قصد ازدواج با الینا را دارد و از من و روزبه می خواست همه نقاط ضعف الینا را وآینده این وصلت را برایش بگوئیم ولی ما براستی درمانده ایم. من برای دختر بردیا نگرانم، از سویی نمی خواهم او از همسرش جدا شود، ضمن اینکه الینا شب و روز از شوق حامله شدن و ازدواج احتمالی با بردیا اشک می ریزد و دستهای مرا می بوسد و می گوید شما همیشه نجات بخش من بودید.
از شما می پرسم من و روزبه چکنیم؟ در مورد این دو چه اقدامی بکنیم؟
تندیس – لس آنجلس

دکتر دانش فروغی روانشناس بالینی و درمانگر دشواریهای خانوادگی

به بانو تندیس از لوس آنجلس پاسخ میدهد

دیدار شما با الینا در فرودگاه و کنجکاویهایی که از زندگی او بعمل آوردید سبب شد که به خانه شما راه پیدا کند و نگهداری از فرزندانی را که نیاز به مراقبت داشتند بعهده بگیرد. آنچه قابل توجه است این است که یک بانوی ظاهرا ستمدیده و مورد سوءاستفاده شغلی و مالی قرار گرفته در خانه دیگران بسیار سربزیر رفتار میکرده است درحالیکه پس از ورود به خانه شما و دریافت گرین کارت ناگهان تبدیل به بانوئی میشود که قابل انتظار نبوده است. این تغییر تا اندازه ای قابل درک است ولی اینکه الینا در طی شش سال زندگی در خانواده ای دیگر بدنبال مردانی با شرایط مالی خوب نبوده ولی در زمان حال توانسته است با بسیاری از مردان رابطه داشته باشد جای پرسش بسیاری را بوجود می آورد.
شاید ندانیم که الینا درخانه پیشین و نگهداری از بچه های آن خانواده چه رفتاری را در پیش گرفته بود؟ هر رفتاری از او توجیه کننده این نیست که او نباید به حق خود که گرفتن گرین کارت باشد برسد ولی نکته در این است که رفتار امروز او شخصیت پیشین او را به گونه ای دیگر نشان میدهد. دوست شما از فرانسه به اینجا می آید و ناگهان به الینا علاقمند میشود می خواهد زن و بچه را فراموش کند تا آنچه را که امروز کودک وار تقاضا دارد بدست آورد. از سوی دیگر الینا که برای زندگی دیگران ارزش قائل نیست ازین فرصت استفاده کرده است که شکار ثروتمند را از دست ندهد.
تردیدی نیست که رابطه بردیا با همسرش از استواری لازم برخوردار نیست. بنظر من بهترین پیشنهاد شما به بردیا این است که به روانشناس مراجعه کند. هیچ مرد بالغ و انسان متعادلی در ظرف 2 ماه حاضر به فروپاشی زندگی خود و اندوه فرزندش نمی شود. نکته دیگر دررابطه شماست با الینا. آیا بهتر نیست که او را بحال خود بگذارید تا مستقل زندگی کند. نگران او نباشید زیرا بنظر می رسد که خیلی با دست و پاست؟