1547-14

قصه سنگ صبور باهره در مجله شماره 1540 چاپ شده بود

خوانندگان آگاه مجله جوانان چه راهی را برای حل مشکل باهره پیشنهاد می دهند؟

چاپ سرگذشت باهره از نیویورک در مجله شماره 1540 در 16دسامبر 2016، توجه بسیاری ازخوانندگان مجله جوانان در سراسر جهان را جلب کرد، که با دهها نامه و فکس و بیش از 120 ایمیل همراه بود.

******

قصه باهره
به دنبال درگذشت پدر، من و دو برادرم احساس تنهایی می کردیم، چون مادر بی خیال و خوشگذرانی داشتیم و با کمک یک وکیل که با هم رابطه داشتند همه مایملک پدر را فروخت و علیرغم میل ما، گفت من با سگم راهی خارج هستم. ما ناچار با او به ترکیه رفتیم و با کمک همان وکیل مادر به تنهایی به فرانسه رفت و ما با سگ مان و یک اندوخته نقدی برجای ماندیم بعد از 6 ماه برادرانم از طریق پناهندگی به امریکا و کانادا رفتند تا یکروز درپیاده روی مورد حمله مردی قرار گرفته و سگم را از دست دادم وخود مجروح به بیمارستان انتقال یافتم ولی چهره آن مهاجم را به خاطر سپردم در این فاصله به دلیل آشنایی کامل به چند زبان راهنمای توریست ها شده بودم از جمله یک زن وشوهر مسن، که شب وروزم را با آنها گذراندم در این فاصله مادر در پاریس با آن وکیل جوان ازدواج کرده بود، برادرانم نیز در کانادا جا افتادند و من با کمک همان زن وشوهر سرانجام به نیویورک آمدم و زندگیم در مسیر خوبی افتاد تا بعد ازچند سال برای شرکت درعروسی پسر بزرگ خانواده به لندن رفتیم و در شب عروسی بود که من با استیو پسر کوچکتر و شرور خانواده روبرو شدم، که درواقع همان مهاجم من در ترکیه بود. استیو هم مرا شناخت و با التماس خواست آبرویش را نبرم و بعد از عروسی بود که من تصمیم گرفتم ماجرای پشت پرده زندگیم را رو کنم ولی دو دل بودم.

***

دیدگاه خوانندگان آگاه مجله جوانان

سعید- ریورساید:
باهره خانم. اگرفکر میکنی استیو سرش به سنگ خورده و پشیمان است بهتر اینکه به کلی این راز را در دل نگهداری و این زن و شوهر مهربان، فداکار را اذیت نکنی چون آنها به اندازه کافی درد و رنج کشیده اند و دیگر تحمل این ضربه را ندارند و شاید فکر می کنند پسرشان به مرور به راه درست هدایت شده است.

رودابه – هیوستن:
باهره جان. تو دختر مهربان و با گذشتی هستی، در این شرایط نباید آرامش زندگی این زن و شوهر را بهم بزنی، من فکر میکنم استیو تحت تاثیر مواد مخدر دست به آن اقدام زده بود، حالا پشیمان است، غیبش هم زده، پس بهتر است عجالتا سکوت کنی، اگر در آینده مزاحمت و دردسری از سوی استیو متوجه تو شد، اقدام کن.

حبیب – دوسلدروف آلمان:
باهره خانم عزیز. این زن و شوهر مهربان، با وجود تو به آرامش رسیده اند، بنابراین هر اقدام تو در مورد فاش ساختن ماجرای استیو، آنها را از پای می اندازد، بهتر است در صورت روبرو شدن با استیو به او بفهمانی که بخاطر پدر ومادرش سکوت کرده ای و از او بخواهی خود را اصلاح کند و همین اقدام مطمئنم استیو را تکان میدهد.

علی – سن حوزه:
باهره عزیز من معتقدم درباره استیو با پدر ومادرش حرف بزنی. باید آنها بدانند بر تو چه گذشته ، چون من به این مرد اطمینان ندارم، هر لحظه ممکن است دوباره برای تو دردسر تازه ای ایجاد کند. تو باید پیشاپیش به آنها اطلاع بدهی و جلوی استیو را از هر جهت بگیری.

معصومه- دیترویت:
باهره جان. بهتر است سکوت کنی بنظر من استیو به خود آمده است، حق پدر و مادرش نیست که با اطلاع از این ماجرا، پیوند خود را با استیو بگسلند و در ضمن در رابطه گرم و صمیمی شما خدشه ای وارد شود. به کلی ماجرای استیو را فراموش بکن ولی روزی به او بفهمان که به خاطر پدر و مادرش این فداکاری را کردی.

ایرنا- ونکوور:
باهره جان من واقعا نگران پدر و مادر استیو هستم که بعد از شنیدن این ماجرا چه برسرشان می آید من توصیه می کنم عجالتا سکوت کن، همه چیز را به آینده و رفتار وکردار استیو واگذاری، اگر براستی سر براه شده سکوت کن وگرنه پدر ومادرش را در جریان بگذاری.

فرحناز- لس آنجلس:
باهره جان. به نظر من اینک تو نمی توانی اقدامی قانونی بکنی، پس بهتر است سکوت کنی به احتمال زیاد استیو در طی این سالها بخود آمده است، من انصاف نمی دانم با فاش کردن این راز، پدر ومادرش را دچار شوک کنی، آنها انسانهای خوبی هستند، بهتر است در همین آرامش نسبی خود بمانند.

******

با دریافت نامه هایی که بیشتر جنبه خصوصی داشت، آنها را برای باهره پست کردیم تا خود مستقیما با آنها در تماس باشد و در مورد دیدگاه شان تصمیم بگیرد.

******

هدایایی برای شما مهربانان

از میان نامه های رسیده، چه خصوصی و چه بصورت ایمیل و فکس، 5 نفر را به حکم قرعه انتخاب کرده و هدایایی برایشان ارسال داشتیم.
مستانه – نیویورک (برنده یک دستگاه دیویدی پلیر) – مهین – واشنگتن دی سی (برنده یک لپ تاپ) فرحناز- لس آنجلس – معصومه دیترویت – حبیب دوسلدروف (هرکدام برنده یک مجموعه آهنگهای روز شدند)