1574-62

کابوسی که از 8 سال پیش شروع شده، هنوز شب و روز مرا گرفته است. کابوسی که در اصل گناه من نبوده، ولی من در آن نقش داشتم.

******

درست 8 سال پیش بود، من بعد از یک دوره عاشقی و بیقراری، با تنها عشق زندگیم پریسا نامزد شده بودم و آن شب مراسم جمع و جوری را در یک رستوران در لس آنجلس گرفته بودیم.
من به دلیل شغل حساسی که داشتم، آن روز تا ساعت 7 بعد از ظهر درگیر بودم، روز سرد و بارانی سانفرانسیسکو، که به ترافیک بعضی خیابانها هم انجامیده بود. من سعی داشتم خودم را به موقع به آن جشن برسانم. پریسا دو سه بار زنگ زده بود، می گفت تقریبا همه مهمانان آمده اند و چشم به در دارند.
من از طریق راهنمای «جی پی اس» وارد یک فری وی شدم و به راهم ادامه دادم، که ناگهان از کنار فری وی، شخصی با لباس تیره در آن بارش شدید، جلوی اتومبیل من ظاهر شد، من نتوانستم جلوی برخورد اتومبیلم را با او بگیرم، ولی به چشم دیدم، که بعد از من چند اتومبیل دیگر هم با او برخورد نمودند، و من ناچار بودم به دلیل سرعت اتومبیل ها و باران، به راه خود ادامه بدهم. من حتی نفهمیدم آن نقطه تصادف کجا بود، چون با سرگشتگی دو سه خروجی را پشت سر گذاشتم و از یک خیابان فرعی سر در آوردم کنار خیابان توقف کردم، سعی داشتم برخودم مسلط شوم. همان لحظه پریسا زنگ زد، گفتم نزدیک رستوران هستم، با همان شرایط روحی به جمع آنها پیوستم، خوشبختانه اینکه همه مست و غرق در موزیک و رقص بودند، که کمتر کسی متوجه حال زار من شد فقط پریسا یکی دو بار پرسید چرا رنگت پریده؟ چرا وحشت زده هستی؟ من سعی می کردم بر خود مسلط شده و بهانه ای بیاورم ولی پریسا دست بردارنبود، عاقبت به او گفتم راستش در فری وی با کسی برخورد کردم، جیغی کشید و گفت بدبخت شدیم، گفتم چرا؟ گفت لابد طرف مرده، الان مامورین می آیند به سراغ تو، گفتم ولی بعد اتومبیل های دیگر هم با او برخورد کردند، در ضمن تقصیر من نبود، انگار طرف قصد خودکشی داشت.
از فردا پریسا توی جلد من رفت، که برویم نیویورک، از این شهر دور شویم و سرانجام من با فشار پریسا آپارتمان خود را فروخته، و در مدت دوهفته بار سفر بستیم و راهی نیویورک شدیم، برادر پریسا بلافاصله به من کاری داد، خود پریسا هم در یک بیمارستان مشغول شد و زندگی تازه ما بعد از ازدواج به کلی از مسیر سابق خود دور شد و من می کوشیدم به نوعی آن ماجرا را فراموش کنم ولی متاسفانه کابوس لحظه برخورد با آن شخص، هر شب به سراغ من می آمد، نیمه شب ها از خواب می پریدم. من که اهل سیگار و مشروب نبودم، تقریبا بیشتر شب ها با مشروب می خوابیدم. خودم از آینده این ماجرا واهمه داشتم و سرانجام اقدام به ترک مشروب گرفتم، ولی آرام نشدم. پریسا تلاش می کرد با کار و رفت آمد با دوستان سر مرا گرم کند، ولی من بارها خودم را سرزنش کردم، که چرا به پریسا گوش دادم و بدون پیگیری آن حادثه و اینکه براستی بعد از آن شب چه اتفاقی افتاد و چرا؟ نرفتم و با آن کابوس شبانه همه زندگیم سیاه شد، باور کنید من گاه تصمیم به خودکشی می گرفتم، یک بار حتی تا بالای ساختمان محل زندگی مان رفتم تا خودم را به پائین پرتاب کنم ولی بدلیل اینکه پریسا گفته بود احساس می کند حامله است پشیمان شدم.
پریسا بدلیل همین حادثه، بر من حکومت می کرد، بارها بطور ضمنی و غیر مستقیم گفته بود، اگر من زن بدی بودم، به راحتی تو را لو می دادم و یکسره میرفتی پشت میله های زندان! با همین حرفها حتی اختیار مالی زندگی مان، حساب بانکی و شیوه خرج کردن و انتخاب دوستان برای رفت و آمد و یا حتی سر زدن به پدر ومادر و برادرانم نیز در اختیار پریسا بود و من گاه احساس می کردم عروسکی در دست او هستم. یکبار که برسر برخورد ناهنجارش با مادرم با او درگیر شده و حتی حرف از جدایی زدیم، خیلی رک به من گفت اگر به دادگاه برویم من ماجرای ان تصادف را رو می کنم و داغ یک زندگی مجردی را به دلت می گذارم.
من به خاطر همین مسئله، همیشه تسلیم پریسا بودم، و آنروز که برادرزاده ام از لس آنجلس به من زنگ زد و گفت پدرش بیمار و بستری است، درواقع مسیر زندگی من عوض شد، ابتدا پریسا راضی نبود، ولی به او گفتم برادرم مریض است من باید بروم، تو هم هر کاری دلت خواست بکن، دیگر مقاومت نکرد و من به عیادت برادرم رفتم.
بعد از دو سه روز با کنجکاوی خاص ماجرای آن تصادف را از طریق روزنامه های آن زمان پی گرفتم، ناگهان با یک واقعیت تکان دهنده روبرو شدم در لس آنجلس تایمز خواندم که آن شب مردی به قصد خودکشی به میان فری آمده و سبب برخورد چند اتومبیل، حتی مرگ دو راننده شده بود، همسر آن مرد بعدا نامه تصمیم به خودکشی او را به پلیس داده بود.
من تازه فهمیدم که گناهی نکرده بودم، من هم می توانستم یکی از قربانیان آن شب باشم، پلیس نه هیچکس را آن شب بازداشت نکرده و مقصر ندانسته، بلکه در پی دریافت خسارت برای آن قربانیان بیگناه برآمده است. من در یک لحظه فهمیدم، شتاب سریع و غیر منطقی پریسا، برای بردن من به نیویورک و در اصل 8 سال تمام مرا در کابوس های شبانه، حتی مدتی اعتیاد به الکل کشانده بعد هم هر بار آن ماجرا را بعنوان یک پتک برسر من کوبیده است.
اینک در شرایط بلاتکلیفی و بلاتصمیمی مانده ام، اینکه آیا بعد از سالها به پلیس مراجعه کنم و بگویم که من اولین راننده ای هستم که با آن مرد برخورد کردم؟ یا بکلی دراین مورد سکوت کنم؟ آیا به زندگی پریسا برگردم و تلافی 8 سال سرگشتگی و کابوس ها و به حقارت کشیدن ها را بکنم؟ یا به کلی از زندگی او جدا شوم و در مسیر تازه ای حرکت کنم؟ به راستی چه کنم؟ اینک در لس آنجلس مانده ام تا تصمیم بگیرم.
مازیار – لس آنجلس

دکتر دانش فروغی روانشناس بالینی و درمانگر دشواریهای خانوادگی

به آقای مازیار از لوس آنجلس پاسخ میدهد.

در فراموش نشدنی ترین شب زندگی خود با موجودی که قصد خودکشی داشت در شاهراهی که به جشن عروسی خود می رفتید تصادف کردید. قانون و اخلاق هر دو حکم می کرد که پس از تصادف بایستید و مجروح که نیاز به کمک دارد با تماس شما به پلیس بتواند به بیمارستان برده شود. شاید تصادف پیاپی چند اتومبیل دیگر سبب شد که احساس کنید تقصیر این تصادف میان چند راننده تقسیم میشود. بهرحال به مجلس جشن وارد شدید ولی حال خوشی نداشتید.
نکته دوم این است که با همسر خود موضوع را در میان گذاشتید و او پیشنهاد داد که به نیویورک بروید در آنجا به وسیله برادر همسر خود بلافاصله به کار پرداختید. اما کابوس چنان حادثه ای سبب شد که بارها خواسته باشید اقدام به خودکشی کنید. این یک نکته مهم و قابل توجه در تشریح «احساس» شماست که نشاندهنده نارضائی از کاری است که بدون قصد در گذشته انجام داده اید و اینک می اندیشید که راه چاره ای در بین نیست.اینکه حاملگی پریسا سبب شد که از آسیب رسانی به خود پشیمان شوید ریشه درهمان احساس گناهی دارد که می توانستید خیلی ساده تر از آن اجتناب کنید.
برخوردهای خانوادگی سبب شد که با پریسا گفت و گوی بسیار تلخی داشته باشید و او شما را تهدید کرده است که تصادف پیشین را به اداره پلیس گزارش خواهد داد. پس از همه ی این ماجراها اینک خود را بلاتکلیف می دانید و بر سر دو راهی های متفاوت سر در گم مانده اید و می پرسید برای حل مشکل خود چه کنید؟ بنظر من بهتر است:
1- با وکیل مشورت کنید که آیا در ماجرای تصادف از نظر قانونی چه مسئولیتی متوجه شماست، آنطور که بیان کرده اید آن پرونده بعلت تصمیم به خودکشی فرد مورد تصادف بسته شده است.
2- با همسر خود در حضور وکیل روشن کنید که خطایی از نظر قانونی متوجه شما نیست.
3- باهمسر خود به روانشناس مراجعه کنید تا روشن شود روش پیشین رفتار همسرتان با شما تا چه اندازه می تواند مورد تغییرقرار گیرد.