1467-25

با شاهین آشنا شدم، چون پر از انرژی بود پر از شور زندگی بود، همیشه در جمع فامیل و آشنایان، سبب می شد دیگران هم به حرکت در آیند، شاهین از دوره دبیرستان به گفته خودش عاشق من بود، من با وجود دو سه خواستگار بسیار ثروتمند، احساس کردم تنها مردی که بمن عشق و آرامش و انرژی میدهد شاهین است و بهمین علت هم به ازدواج با او رضایت دادم.
از همان اولین روزها، من به دلبستگی شدید شاهین به کامپیوتر حساس شده بودم بخصوص شبها، ولی او بهانه می آورد، که همه بیزینس و کسب و کارش در همان خلاصه شده است، قبل از آنکه به اتاق خواب برویم، حداقل نیم ساعت باید در اتاقش به کارهایش روی کامپیوتر می پرداخت و گاه مرا آنقدر منتظر نگه می داشت که خوابم می گرفت.
من به توصیه مادرم این تنها عیب شاهین را هم سعی می کردم ندیده بگیرم، با او کنار می آمدم، می دیدم که باهم غذا میخوریم گاه شرابی می نوشیم، او مرا می بوسید و بعد به اتاقش میرفت و نیم ساعت بعد پر از انرژی به اتاق خواب می آمد تا با هم عشقبازی کنیم. یکی دو بار که کامپیوترش خراب بود و یا در منزل پدرم بودیم، شاهین به بهانه سردرد از هم آغوشی با من خودداری کرد و مرا در شک و شبهه فرو برد.
من ماهها در این مورد کنجکاو بودم، می خواستم بدانم چه می گذرد؟ چرا شاهین وجودش به آن کامپیوتر بسته است؟ حدود یکسال و نیم بعد، من با کنجکاوی خاص، از درون آشپزخانه، خودم را به بالکن جلوی اتاق کار شاهین رساندم و او را زیرنظر گرفتم و با کمال تعجب دیدم، که او درحال تماشای فیلم هاو تصاویر پورنوست و حتی با خود نیز ور میرود!
من که قلبم به شدت میزد، به اتاق خواب برگشتم، ولی آن شب طاقت نیاوردم و او را به حرف کشیدم و پرسیدم چرا؟ ابتدا همه چیز را حاشا کرد، حتی عصبانی هم شد، ولی وقتی دید من دست بردار نیستم، گفت راستش را بخواهی من از نوجوانی با این فیلم ها و تصاویر عادت کرده ام و بدون تماشای آنها تحریک نمی شوم اگر اجازه بدهی، در اتاق خواب مان آنرا تماشا کنیم، شاید تو هم خوشت آمد!
من گفتم ابدا خوشم نمی آید، ولی حاضرم بخاطر تو تحمل کنم، شاید بمرور این عادت را از سرت بردارم و تو را به یک مرد عادی تبدیل کنم. از فردا شب، هرگاه قصد هم آغوشی داشتیم، شاهین یا فیلم های سکسی با خودش می آورد و یا از طریق کامپیوتر، آنها را تماشا می کرد و به هیجان می آمد، من خیلی جا خورده بودم، ناراحت بودم، با خودم می گفتم آیا بعنوان یک زن آنقدر جذابیت سکسی ندارم که شوهرم نیاز به چنین فیلم هایی دارد؟ از سویی با خودم می گفتم شاید سبب شود، او بمرور به سوی این زنها کشیده شود و او را از دست بدهم. سعی کردم بیشتر حرکات آنها را جلوی چشمان شوهرم تکرار کنم، لباسهای عجیب آنها را به تن کنم، حتی برایش برقصم، که خوشبختانه موثر افتاد و تا دو سه ماهی دیگر آن فیلمها را نمی دید، ولی دوباره به بهانه ای شروع کرد.
من با یک روانشناس حرف زدم، او عقیده داشت که باید هر دو به دیدارش برویم، تا راه حل ها را ارائه بدهد، ولی متاسفانه شاهین حاضر نبود، با هیچ روانشناسی روبرو شود، تا من به بهانه ای با یک زوج دوست شدم و رفت و آمد آغاز کردم، که مرد خانواده روانشناس بود و او بمرور سر صحبت را با شاهین باز کرد، که ناگهان شاهین عصبانی شده و بمن گفت دیگر حاضر به رفت و آمد با این زن و شوهر نیست.
بهرحال من تلاش خودم را می کردم، که زندگیم را نجات بدهم، ولی به هر دری می زدم، به بن بست می رسیدم، تا یکبار که به شدت عصبانی شده بودم فریاد زدم من چاره ای جز جدایی ندارم، تو هم برو با همین زنها خوش باش.
فردا سر کار بودم، که از بیمارستان زنگ زدند و گفتند شوهرم به احتمال زیاد دست به خودکشی زده و اگر یکی از همسایه ها متوجه نشده بود، مرگش حتمی بود و اینک دربیمارستان نیمه بیهوش روی تخت است. من هراسان به بیمارستان رفتم، شاهین واقعا بیهوش بود. بعد هم تا دو هفته در شرایط بسیار حساسی بسر می برد و من به او گفتم شوخی کردم قصد طلاق نداشتم، این حرف من او را دوباره زنده کرد و به خانه بازگشت.
خیلی سعی میکرد، به خواسته های من عمل کند، ولی می دیدم در رابطه جنسی دچار اشکال میشود، گاه وانمود می کند که از این رابطه لذت می برد، ولی من خوب می فهمیدم که همه چیز ساختگی است، او برای خوشحال کردن من، راضی نگهداشتن من، حتی ادای این کار را در می آورد و به صورت خنده داری فریاد میزد و قربان صدقه ام نیز می رفت.
باخودم گفتم این رابطه بهر صورت به بن بست میرسد، چون شاهین تا چه زمانی می تواند بطور ساختگی با من عشقبازی کند؟ او هم حق لذت بردن دارد. به همین جهت به او گفتم و اجازه دادم گاه این فیلم ها را تماشا کند، او از شوق پر درآورد، مثل بچه ها بالا و پائین پرید. دلم بحالش سوخت، ولی در ضمن بیشتر دلم بحال خودم سوخت که چنین قسمت و سرنوشتی داشتم.
بنا به توصیه یک روانشناس، تصمیم گرفتم با شاهین بعضی شبها به کلابهای ویژه زنان عریان برویم و من وانمود کنم که از این شوها خوشم می آید، شاهین خیلی استقبال کرد، ابتدا هفته ای یکبار میرفتیم، او اصرار کرد هفته ای سه بار برویم، ولی چون یکبار من یکی از همکارانم را آنجا دیدم که خجالت کشیدم و این رفت و آمدها را محدود کردم. ازسویی به نشریات پلی بوی و غیره رضایت دادم، ولی احساس می کردم او به فیلم ها و حرکات این زنها عادت کرده است با حامله شدن من، تا حدی خیالم راحت شد، چون بهرحال شاهین اخلاق خاصی داشت و به حاملگی من بسیار اهمیت می داد، احترام می گذاشت و درتمام آن مدت ملاحظه مرا کرد، دور این فیلم ها را خط کشید، من بخیال خودم، او در این مدت، عادت اش را ترک گفته ولی بمجرد اینکه دخترمان بدنیا آمد و مادرم برای پرستاری اش به خانه ما آمد، شاهین دوباره آن فیلم ها و قضیه کامپیوتر را شروع کرد. من برای حفظ زندگی زناشویی ام باز هم کوتاه آمدم، ولی بعد از مدتی دچار حساسیت شدم، به شاهین گفتم آیا من به اندازه کافی جذابیت ندارم؟ آیا من نمی توانم تورا با عریان شدن، حرکات و رقص و بقولی دلبری تحریک کنم؟ گفت چرا، تو زیباترین زن دنیا هستی، اگر روزی تو را نداشته باشم، خود را به مرگ می سپارم و اتفاقا بعد از یک برخورد تند من، باز هم با قرصهای خواب دست به خودکشی زد. این بار او را با بعد از نجات، به یک کلینیک ویژه بردند و دو هفته تحت نظر نگهداشتند.
شاهین به خانه برگشته، عشق او به من و دخترمان تا حد جنون است، شب و روز دور و بر ما می چرخد همه آنچه دارد به پای ما می ریزد گاه سرتا پای مرا غرق بوسه می کند من از شما می پرسم واقعا من در این تنگنا چه باید بکنم؟ من تحمل این نوع عشقبازی و رابطه زناشویی را ندارم و ضمن اینکه عاشق شاهین هستم و می دانم که او بدون من دست از زندگی می شوید واقعا چه راه حلی پیشنهاد می کنید؟
مریم- سن حوزه

1467-27